+0 به یه ن

هویت‌زدایی از انسان‌ها با تصفیه و تحریف نام‌های جغرافیایی در ایران

 رضا مرادی غیاث آبادی

جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۲

مواجهه و واكنش جوامع بشری با ظلم و ظالم به سه شكل است: یا با ظالم مقابله می‌كنند، یا ظالم را تحمل می‌كنند، و یا با ظالم شریك می‌شوند. رفتار جامعه ما در اكثر مواقع به شكل سوم است. یعنی همراهی و همدستی با ظالم برای ظلم بیشتر و كسب موقعیت‌ها و فرصت‌های بیشتر برای منافع افزون‌تر.

بررسی نقشه‌های جغرافیایی ایران در عصر قاجاری و مقایسه آنها با نقشه‌های جدیدتر، نشان از یك فاجعه بزرگ دارد: آسیمیلاسیون گسترده فرهنگی با نگاه نژادپرستانه و آریاگرایانه و حذف بسیاری از نام‌های تركی، عربی، كردی، لری، بلوچی، گیلكی، تاتی و حتی در مواردی فارسی. تعداد نام‌های قربانی و محذوف شده بیش از آنست كه حتی به وهم و خیال كسی برسد. این هویت‌زدایی و یكدست‌سازی ظالمانه فرهنگی كه به دست اكثریت حاكم انجام شده، دارای چنان شمول گسترده و سراسری بوده كه تقریباً می‌توان گفت چنانچه كسی به یكی از نقشه‌های ایران در عصر قاجاری نگاه كند، به اندازه‌ای با نام‌های غریب اما كهن و اصیل كه قربانی نام‌های جدید و جعلی فارسی شده‌اند، روبرو می‌شود كه تصور می‌كند در حال تماشای نقشه‌ای از یك سرزمین رمزآلود و ناشناخته و دوردست است.

نام‌های جغرافیایی برآیند و نشانه موجودیت یك هویت دیرین است. حذف و تصفیه نام‌های جغرافیایی معادل با حذف هویت و اصالت مردم و قطع ارتباط فرهنگی و تاریخی آنان با گذشته است. همچنین موجب درك نشدن و نافهما شدن متون ادبی و تاریخی گذشته نیز می‌گردد. عملی كه می‌توان آنرا نسل‌كشی فرهنگی نامید و در صورت اصرار و نبود مخالفت، می‌تواند تبدیل به نسل‌كشی انسانی شود.

این اتفاق در حالی در ایران عصر رضاشاهی آغاز شد و پس از آن نیز دوام یافت، كه دیگر كشورهای منطقه چندان دست به حذف و تحریف نام‌های جغرافیایی فارسی در كشور خود نزدند.

با توجه به این واقعیت (كه وجود نقشه‌های متعدد جغرافیایی جایی برای تردید در آن باقی نمی‌گذارد)، چند پرسش مهم پیش می‌آید كه پاسخ مناسبی را انتظار می‌كشد:

۱- كشوری كه با نادیده انگاشتن انبوه اسناد و نقشه‌های تاریخی دست به جعل و تحریف صدها نام كهن و اصیل جغرافیایی زده است و تلاشی نیز برای جبران آن نمی‌كند، چگونه می‌تواند به تغییر نام‌های جغرافیایی توسط كشورهای دیگر اعتراض كند؟

۲- چرا جامعه ایرانی در قبال چنین هویت‌زدایی و قتل‌عام بزرگ فرهنگی كه به معنای قطع ریشه‌های تاریخی و هویتی انسان‌ها و ذخایر فرهنگی و زبانی این سرزمین بود، سكوت كرد و همچنان نیز به سكوت خود ادامه می‌دهد؟

۳- چرا دانشمندان ایرانی علاوه بر اینكه سكوت كردند، حتی برای حذف و جایگزینی نام‌ها دست همكاری و مشاركت دراز كردند و برای تكمیل پروژه آسیمیلاسیون و یكدست‌سازی فرهنگی، در متون كهن به جستجوی نام‌های متروك ایرانی پرداختند تا آنها را به شكلی ساختگی بر روی مصداق‌های جدید و جعلی بگذارند؟

۴- ما فارس‌زبانان كه با نام‌های كهن و اصیل و مشهور و مستند جغرافیایی چنین رفتار ویرانگرانه‌ای داشته‌ایم و در اینكار گوی استادی و مهارت را از همگان ربوده‌ایم، چگونه می‌توانیم زبانی تا این حد گشوده و اعتراض‌آمیز در برابر دیگران داشته باشیم؟

۵- ما فارس‌زبانی كه هر سال در مراسمی تشریفاتی و فورمالیته، مفاخر ادبی خود را در حرف و ادعا بزرگ می‌داریم و قدر می‌نهیم، چرا اندرزهای همان مفاخر را فراموش می‌كنیم كه: «آنچه به همسایه نمی‌پسندی به خود نیز مپسند».

روابط میان‌انسان‌ها و جوامع انسانی، روابطی دوطرفه و متكی بر تأثیر و تأثر متقابل است. سكوت در قبال فرهنگ‌زدایی به دست خودی‌ها كه مفهومی جز دفاع و حمایت ضمنی از آن ندارد، علاوه بر اینكه عملی ضدبشری است، بی‌گمان منجر به واكنش‌ها و صدمه‌های متقابل نیز می‌شود. سنگی است كه بزودی به سمت پرتاب كننده آن بازخواهد گشت و تیری كه دیر یا زود كمانه خواهد كرد و زخم‌ها برجای خواهد گذاشت. در این زخم‌ها «پرّ خویش» می‌بینیم اگر نیك بنگریم.

ایران همواره ظرف بزرگی از فرهنگ‌ها و زبان‌ها و تنوع انسانی بوده است. نادیده گرفتن و حذف و طرد و تحقیر هر یك از اعضای این اتحادیه بزرگ و رنگارنگ و اهمیت دادن به یك بخش آن، معادل با نابود كردن و تضعیف ایران و همبستگی مردمان آنست.

http://ghiasabadi.com/assimilation-names.html

آچار سؤزلر : تحریف,

http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/