آمل آمل شهری در جنوب دریای خزر، و از شهرهای بسیار قدیمی تبرستان ائتنیك (طبرستان، در استان مازندران فعلی) است. این شهر در دوره ساسانیان و سالهای نخستین دوره اسلامی در اسپهبد آذورپاد و یا كوست آتورپاتگان و به عبارت دیگر در كشور آزربایجان قرار داشته است. نام آمل كه در شاهنامه به عنوان تورانی و انیرانی (غیرایرانی) توصیف شده، به احتمال بسیار زیاد كلمه ای تركی-آلتائی است. ریشه شناسی: "آمول" (آمیل) كلمه ای تركی به معانی آرام، ساكن، بی صدا، ملایم، متعادل، صلح طلب، خوشخو، طمانینه، آرامش روحانی و درونی است. بنابه كلاوسن در كتاب "لغتنامه ریشه شناسی تركی قبل از قرن ١٣" این نام كه معمولا در باره اشخاص بكار می رود گاها در مورد مكانها نیز بكار رفته است. فرمها و مشتقات گوناگون این كلمه در زبان و لهجه های تركی چنین است: آمول Amul (تركی قدیم، قاراخانی، اویغوری)، آمیل Amıl (تركی قدیم، قاراخانی)، آمیرAmır (خاقاسی، تووا)، آمراقAmraq ، آمیراقAmıraq ، آمرانAmran ، آمریل Amrıl، آمریتماقAmrıtmaq ، آمریلماقAmrılmaq ، آمیراماقAmıramaq ، ایمیلImıl ، اومولUmul ، ایمراImra ، هاوول Havul (خلجی). كلمات "همیل" در تركی آزربایجانی (به معنی شخص ساكن و آرام، خوش اخلاق و ملایم و سربزیر؛ حیوان خانگی)، "آموز Amız" (به معنی شرف، در تركی قرقیزی)، آمیرAmır ، آمیراAmıra ، آماراخAmarax ، آمیراخAmırax و كلمه آنقولAñul در تركی عثمانی نیز از همین ریشه اند. "آموللوق Amulluq" فرم اسم مصدری آن است. این كلمه تركی باستانی در تركی آناتولییائی قدیم در تركیبات "ایمیل ایمیل"، "اومول اومول" (به آرامی، با ملایمت) مصطلح بوده است، فرم متحول آن در این زبان و لهجه "آمور Amur" به معنی آرام، ساكن، ساكت، دوست داشتن، هوس كردن، مودب بودن، محبوب، … است.بای بك كلمه آمول در فرمهای زیر به زبانهای گوناگون موغولی نیز وارد شده است: "آمور" (صلح، آرامش، استراحت. مغولی، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، "امرا" (محبوب)، آمورلی. (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی مغولان)، "آمورا" (دوست)، "آمراق بول." (عاشق شدن)، "آمارا." (عاشق شدن)، آمر (قالموقی، استراحت)، آمار (بوریات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت كردن). از این فرم، مصدر آمراماق در زبان موغولی درست شده است، و به شكل "آمیر" دوباره به زبان تركی داخل شده است. مصادر آمتاش. در زبان موغولی نیز از همین ریشه است (آمیتاندو: خوش طعم، آمتاژو: خو، عادت). عده ای، نام رودخانه آمو (آمی دریا) را نیز در ارتباط با این ریشه دانسته اند. قابل توجه است كه شهر آمل كه در زمان اشكانیان (با تباری مباحثه دار) معمور و آبادان بوده "همو" نامیده می شده است. وجه تسمیه تبرستان و گیلان به شمول آمل در شاهنامه به عنوان سرزمینهائی انیرانی (غیر ایرانی) و تورانی توصیف شده اند. به واقع نیز در دوره حاكمیت ساسانیان بر این اراضی، قلمرو این دولت به چهار واحد اداری و یا فاذوسفان (پادوسپان) تقسیم شده بود و آمل در واحد آزربایجان تورانی و انیرانی قرار داشت. حدود و ثغور مملكت آزربایجان كه همواره در طول تاریخ متغیر بوده در گسترده ترین حد خود از شمال به روس و سریر و خزران و داغستان و كارتلی و كاخئتییا (شامل بخشهائی از این دو)، از شرق به دریای خزر و جیل و تارم و دیلمان و تبرستان (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب به جبال و عراق عجم (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب غرب به عراق عرب و جزیره (شامل بخشی از آن) و از غرب به روم (تركیه مركزی) و دریای سیاه محدود بوده است. در قلمرو دولت ساسانی، جهت شمالی اسپهبد آذورباد، كوست آتورپاتكان و یا مملكت آزربایجان، شامل ایالات آزربایجان و ارمنستان با حیّز آن و دماوند و طبرستان با حیّز آن، یعنی گیلان و دیلمان بود: "انوشروان بر هر یك از این ناحیهها اصبهبذ (اسپهبد، سپهبد)ی تعیین كرد كه فرماندهی سپاه آن ناحیه را داشت، اصبهبذ شمال بر سپاه آزربایجان و آن سوی آن، یعنی بلاد خَزَر ریاست داشت" (طبری، اول ٨٩٢،٨٩٣). به گفتة ابن خرداذبه (ابن خرداد به) نیز، ساسانیان اصبهبذ شمال را به زبان خود آذرباذگان اصبهبذ میگفتند. در این اسبهبد بسیار پهناور و با اهمیت، ایالات ارمنستان و آزربایجان و ری و دماوند (دنباوند) كه مركز آن شلنبه بود و طبرستان و رویان و آمل و ساریه (ساری) و شالوس (چالوس) و لارز و شرز و طیس و دهستان و كلار و جیلان (گیلان) و بدشوارجر و ببر و طیلسان (طالشان، تالشان) و خزر و لان (اران، ارّان) و صقالب (اسلاور، اسلاوها) و اَبَر (ابر) قرار داشتند (ص ١١٨). اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر این ناحیة بسیار پهناور غیر ایرانی، دلیل اهمیت سوق الجیشی مملكت آزربایجان در آن روزگار بوده است. در این دوره دو شهر آمل و ری از غربی ترین شهرهای آزربایجان در جنوب دریای خزر بوده اند.بای بك "بنا به تاریخ پژوه فارس، ناصر پورپیرار، ری و آمل دو شهری بوده اند كه شاهنامه آنها را شهرهائی تورانی یعنی از شهرهائی غیرایرانی و از آن تركان قلمداد كرده است: "كز ایران اگر زال زر با دو مرد بیایند و جویند با او نبرد گران مایه اغریرث نیك پی سپه واگذارد از آمل به ری اغریرث (اغرئرت) بنا به متن شاهنامه، یك سردار تورانی و سپهدار لشگر توران است و زال زر حاكم نشینی در سیستان كه فردوسی در مقاطعی آن را ایران نیز خوانده است. بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری دو شهر تورانی است." [بخش اول نام آغر.یرث و یا اغر.ئرت، كه فردوسی از وی با صفت گرانمایه یاد كرده است، یعنی "اغر" احتمالا كلمه "آغیر" تركی به معنی گرانمایه و سنگین و بخش دوم آن "یوروت" از مصدر حركت دادن و به پیش راندن است. در اوستا این اسم به شكل كسی كه گردونه اش در پیش می رود معنی شده است]. بنا به روایات تاریخی گوناگون، نخستین جنگ منوچهر و افراسیاب تورانی نیز در طبرستان رخ داده و با شكست منوچهر و بدنبال آن كشته شدن جانشین وی نوذر، تمام خاك ایران (در مقابل توران) به زیر حاكمیت افراسیاب تورانی در آمده است. ریشه شناسی های نادرست ١-ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته كه "معنی آمل، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه ای حاصلخیز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گلهای رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی (ترا هرگز مرگ مباد) نامیدند، از این جهت اسم با مسمایی گردید زیرا بر اثر حوادث طبیعی چند مرتبه ویران گردید و دوباره به سرعت ساخته شد". این وجه تسمیه و ریشه شناسی عامیانه است، اساسا بدان سبب كه زبان تبری زبانی از خانواده زبانهای ایرانی (ایرانیك) است، اما نام آمل، كلمه ای غیرایرانی و مربوط به دوره پیش ایرانی-انیرانی این سرزمین است. با توجه به تورانی و انیرانی شمردن آمل در متون تاریخی و این واقعیت كه این شهر در دوران باستان در قلمرو كشور آزربایجان بوده است منطقی تر آن است كه ریشه این نام را كه قبل از ایرانی شدن زبان مردم آن نیز وجود داشته، در زبانهای پیش ایرانی، انیرانی و تورانی منطقه جستجو نمود. به واقع دلایل و شواهد نشان می دهند كه نام آمل، به احتمال زیاد نامی توركی-آلتائیك و به معنی آرامبخش و استراحتگاه است.بای بك ٢-ابن اسفندیار آملی، مؤلف كتاب تاریخ طبرستان نام شهر آمل را برگرفته از نام دختری افسانهای به نام آمله میداند كه دختر یكی از امیران دیلمی بنام اشتاد و همسر فیروزشاه، حاكم بلخ بوده است. در این باره داستانی نیز نقل شده است. در این داستان گفته می شود كه "پادشاه پس از دیدن دختر [در بلخ] ، متوجه شد كه او نظیر ندارد. پس از گفتگوی زیاد از دختر پرسید: زنان ولایت شما را چشم ها خوبتر و دهن خوشبوتر و اندام ملایم تر است، سبب چیست؟ دختر به زبان محلی جواب داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند كه چشمان شما چرا سیاه است؟ علت آن است كه هر روز صبح كه برمی خیزیم چشمان ما به سبزه ها می افتد و نرمی بدن از آن است كه در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان كتان می پوشیم و خوشی بوی دهن از آن است كه علفی هست به نام مادر جوینه (ترخون و ریحون) كه خورش غذای ماست. پادشاه گفت: ای دختر شاد باش و خواسته خویش را بیان كن. دختر گفت در ولایت ما آبی است كه هرهز نام دارد. خوب است به دستور پادشاه كنار آن رود شهری ساخته كه آن را به نام من موسم كنند. شاه دستور داد مهندسین رفتند و در آنجا شهری بنا كردند. … و این شهر را بنام دختر كه اسمش آمله بود نامیدند. با گذشت زمان آمله، آمل گردید كه عربها آن را آمنه خواندند، چون معرب به عربی شد عربها دختر خود را آمنه یعنی: تو را مرگ مبادا می نامیدند. كه از جمله آن دخترها مادر حضرت رسول الله بنام آمنه بنت وهب می باشد". در این ریشه شناسی مردمی، نام شهر آمل منتسب به دختری بنام آمله شده و كلمه آمله احتمالا به زبان تبری، به معنی تو را مرگ مباد معنی شده است. همانگونه كه در بند شماره ١ گفته شد، انتساب این معنی به نام شهر آمل و بر اساس زبان تبری نمی تواند درست باشد. اما نكته قابل توجهی در این داستان وجود دارد، آنجا كه شاه پس از دیدن آمله، از وی در باره "ملایمت" اندام و "خوشبوئی" دهان زنان ولایتش می پرسد. در این سوال، دو واژه "ملایم" و "خوشبو" بسیار مهم و مفیدند زیرا آشكارا اشاره به معانی كلمه "آمول" در زبان تركی دارند. بنابراین می توان گفت كه حتی در این داستان نیز نام آمله، نامی تركی است (حتی فرم آمله نیز، یادآور فرم اصلی تركی آمولا-آمورا است). افزون بر آن در این وجه تسمیه نیز (با ذكر پادشاه بلخی) بر ارتباط نام گذاری این شهر با آسیای میانه تاكید شده است (آیا جابجائی ای انجام گرفته و در اصل "آمله" از بلخ و شاه از تبرستان بوده است؟).بای بك ٣-یكی از ریشه شناسیهای قابل تامل برای نام شهر آمل، انتساب آن به قوم آمارد می باشد: "آمل از اسم یك قوم آریایی به نام آمارد كه در آنجا مسكن گزیدند، گرفته شده است. آماردها اولین گروه مهاجرین قوم آریایی بودند كه به ایران كوچ كردند و به فلات ایران رسیدند و در سواحل جنوبی دریای خزر مسكن كردند. نام شهر آمل یادگار و دگرگونشده همان نام قوم آمارد است". آنچه در باره این وجه تسمیه می توان گفت این است كه اولا، مارد، آمرد و یا آماردها كه نام شهر آمل بدانها نسبت داده می شود، بی هیچ تردیدی قومی غیر ایرانی و غیرآریائی، از مردمان آسیانی و غیر سامی بودند كه پیش از كوچ ایرانیها به سرزمین ایران كنونی در كرانه جنوبی دریای خزر بین محل استقرار اقوام تپور (تیپرها) و كادوس (غرب مازندران و شرق گیلان) زندگی میكردند. این قوم پس از آمدن اقوام ایرانی به سرزمین شان در آنها حل شدند و زبانشان از میان رفت. ثانیا این وجه تسمیه توضیحی در باره نام این قوم غیرایرانی و غیرآریائی نمی دهد. علاوه بر آن این واقعیت كه قوم مذكور در آغاز در جوار مرو در آسیای میانه-تركستان ساكن بوده و پس از رانده شدن توسط مرویان به تبرستان آمده است، غیرایرانی بودن نام آمارد را تائید و احتمال تركی-آلتائی بودن آن را تقویت می كند. نتیجه نام شهر آمل در تبرستان ائتنیك، نامی توركی-آلتائی به معنی استراحتگاه، محل و یا شخص آرام و مطبوع است. این نام منعكس كننده تاریخ و هویت پیش ایرانی، انیرانی و مولفه تورانی تبرستان پیش از اسلام می باشد.
http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/