دربارة کاراکتر و تحولات عصر ناصرالدین شاه قضاوت های متعارضی وجود دارد. اما این عصر، دوران مشعشعی در عرصة تألیف و ترجمة است. شاه خود شخصاً آثار متعددی نوشته یا به املای او تحریر شده است؛ سفرنامه های مفصّل و متعدد و شکارنامه ها از آن جمله محسوب است. متن این آثار بالاخص در مواردی که تراوش قلم شخصِ ناصرالدین شاه است، رنگ و بوی ترجمة تحت اللفظی از ترکی دارد که این نکته را باید وقتی دیگر تحلیل کرد. در سیاحتنامه ها، اشاراتِ اتنوگرافیک، جغرافیایی و تاریخی فراوان، و کلمات و تعبیرات ترکی زیادی وجود دارد که حاکی از رواج آنها در دربار قاجاری است و کمتر در متون مکتوب راه یافته است. در سال 1389 مجموعه یی از شکارنامه ها و گزارشهای سفر شاه به اطرافِ طهرانِ قدیم، اعم از منتشر شده و نشده، در یک مجموعه گردآوری و منتشر شد[i]. واژه های ترکی این متن را استخراج کرده ام و ان شاء الله در وقت مناسب تحلیل شان خواهم کرد.
در این مختصر، هدف تجزیه و تحلیل چند اسم جغرافیایی ترکی از اطراف طهران است که امروزه یا برجای نمانده اند و یا مشهود نیستند. این توپونیم ها حکایت از سکونت ترکان در این نواحی و مناطق مجاور دارد؛ اما این نکته که آیا طوایف مزبور به صورت جزایر و ایلات پراکنده بودند و یا به نواحی ترک نشین استان البرز کنونی (ساوجبلاغ) و از آنجا به قزوین و جنوب گیلان و بدنة اصلی نواحی ترک نشین ایران متصل می شدند، محتاج تحقیق مفصلتری است. علی ای حال، از وجود روستاهای ترک نشین در اطراف تهران، در منابع دیگر هم یاد شده است. پروفسور آصف بیات، استاد جامعه شناسی دانشگاه ایلی نویز امریکا، اشاراتِ جالبی در بیوگرافی خود -در مقدمة سیاستهای خیابانی: جنبش تهیدستان در ایران -دارد. ازاین اشارات مستفاد میشود که در روستای ترک نشینِ زادگاه مؤلف در اطراف تهران، حتی در دهه های 1330 و 1340 هم ترکی، زبان اصلی بوده و دوستان تهران دیدة مؤلف، فیلم ها را ترجمه/دوبله شده برای دوستانشان تعریف می کردند.
به هر حال، توپونیم هایی که یادداشت کرده ام، از این قرارند:
1. کوک داغ(gökdağ): در مواضعِ متعددی از دو گوک داغ(در متن همه جا: کوک داغ) با اسامی گوک داغ بزرگ و کوچک(ص116) یاد می شود. محل دقیق این دو کوه معلومم نشد. از قراین برمی آید که در مسیر قدیم تهران-قم قرار داشتند. اسم گوک داغ اسم چندان شایعی نیست. در آناتولی، روستایی بدین نام در ارزروم و چندین کوه کم شهرت، بدین اسم وجود دارد. در آسیای مرکزی هم چند کؤک تاو(köktav)، یعنی معادل و مشابه گؤک داغ وجود دارد.
هر دو عنصر اسم در ترکی قدمت زیادی دارند؛ گؤگ-در ترکی قدیم کؤک(kök)-از کتیبه های اورخون بدین سو، در دو معنای آسمان و رنگ آبی و ازرق(و احیاناً سبز) رواج داشته و به نظر میرسد که معنی اصلی آسمان بوده و معنی دوم از آن اخذ شده است. عبارت معروف و زیبایی در جبهة شرقی کتیبه کول تیگین چنین آمده است:" اوزه کؤک تنگری، آسرا یاغیز یئر قیلیندوقدا.."(وقتی که، آسمان آبی در بالا و زمین سیاه در پایین آفریده شد..). اصطلاح کؤک-قالیق که در متون اویغوری مکرراً آمده است، به معنی "آسمان و جوّ" است. به نظر میرسد اتیمولوژی هر دو کلمه مشابه است. قالیق(qalıq) به معنی "هوا، آسمان" همریشه با قالقماق (=برخاستن، بالا رفتن) است و منشأ آن فعل *قالیماق/ محسوب میشود؛ *قالیقماق>قالقماق>قالخماق از همان فعل مشتق شده است. گؤک نیز همریشه با فعل گؤتورمک(=برداشتن، بالا بردن) است. فعل *کؤتمک/ kötmekشاهدی ندارد اما اسم کؤتو (kötü) به معنی سقف می تواند مشتق دیگری از آن فعل باشد. النهایه باید وجود فعلی نظیر *کؤمک/ kömekرا مفروض گرفت.گؤک در این صورت لفظاً به معنی بالابرده /متعالی/بلند خواهد بود.
داغ از تاغ ترکی قدیم و از لغات قدیمی است و در تقسیم بندی سنّتی زبانهای ترکی، فرم آن از ملاکهای دسته بندی محسوب می شد.
2. خانلق: در متن آمده است:" حاجی علی نقی رفت خانلق و ما [رفتیم] حسین آباد"(ص145). باید مراد روستای خانلق از توابع دهستان کُلین بخش فشاپویة شهرستان ری باشد. علاوه بر این روستا، حداقل دو توپونیم خانلق دیگر هم در خراسان وجود دارد؛ روستایی بزرگ و پرجمعیت و ترک نشین از توابع شیروان و قریه یی از توابع بخش تخت جلگه و دهستان فیروزة شهرستان نیشابور. ساخت کلمه شبیه به ساخت آغالیق است و میتواند مترادف آن تلقی شود. آغا/آقا در گذشته اغلب لقب خوانین بوده و آغالیق به عمارت محل سکونتِ خان/آقا اطلاق می شد. آغالیق به معنی مذکور در رمانِ تبّت یداً.. تألیف استاد حیدر عباسی(باریشماز) مکرراً آمده است. خانلیق هم به همین سان، عمارت محل سکونت خان و عایله و حواشی و خدم و حشم وی بوده است. خانلیق در ترکی به قلمرو حکومت خان/ سلطان ملقب به خان هم اطلاق میشود؛ مثلِ قیریم خانلیغی(خان نشینِ کریمه) و گنجه خانلیغی(خان نشینِ گنجه)...
3. قوزای(quzay): در چند موضع از کوه قوزای یاد میشود:"مصطفی قلی خان در قوزای شکار پیدا کرده است" (ص123)؛ ".. آخر کوه قوزای راندیم به ایلغار"(ص154)؛ ".. برف هم در قوزای بود"(ص209). محلِ کوه را نتوانستم مشخص کنم. اما معنی کلمه معروف و معلوم و مراد از آن سمتِ سایة کوه(در مقابلِ طرف آفتابگیر) است. قوزای مرکب از قوز(quz) که از ترکی قدیم بدین طرف، به معنی سمت سایه گیر کوه رایج بوده و پسوند ـغای /ـگئی/-gAy است که دلالت بر جهت و سمت دارد. لفظ گونئی هم به همین ترتیب به وجود آمده و البته کلمة قولای هم. قولای در ترکی خراسانی و خلج به معنی "نزدیک" است. لذا به تعبیر مارسل اردال میتواند مشتق از قول(=دست و بازو) باشد[ii]؛ به معنی دمِ دست، نزدیک، مبتذل و فراوان و از آنجا به معنی امروزی ترکی استانبولی(سهل و آسان) و آذربایجانی(بیکیفیت و بُنجل و نامطلوب) رسیده است.به هر حال پسوند ـای/ ـئی/-Ay باید فرم مخفّف پسوند فوق یا واریانتی از آن تلقی شود. فرم رایج تر از قوزای در ترکی غربی، قوزئی (quzey) است که باید تحت تأثیر فرمِ متضاد خودش در ترکیبهایی نظیر گونئی-قوزای به این شکل یعنی مغایر قاعدة هماهنگی اصوات درآمده باشد.
4. قطارتپه(qatartepe): ظاهراً مراد قطارتپة آبیکِ قزوین است. متن واضح نیست:" در قطارتپه قره قوشی آمد"(ص188). در اینجا قطار لفظ عربی معروف به معنی "ردیف و صف کشیده" است. اما تپه ترکی و دخیل در فارسی است. هزاران اسم جغرافیایی با تپه در ایران و آناتولی و نواحی مجاور وجود دارد. در ترکی قدیم تؤپو (töpü) و یا تؤپؤ(töpö) به معنی "نقطة مرتفع، رأس، بالا، تارک، فرقِ سر" بود و معنی "تلّ و بلندی" از معانی ضمنی و فرعی محسوب بود. در آسیای مرکزی و بعضی لهجات فرمهای تؤبه(töbe) و توبه(tübe) هم وجود دارد. در اوغوزی قدیم و ترکمنی فرم دَپه(depe) هم رایج است. در افسانة تپه گؤز(tepegöz) هم، تپه به معنی سر و پیشانی است و این معنا هنوز هم در ترکی رایج است. تپه لمک به معنی سر را از تن جد کردن در متون قدیم و لهجات ترکی معاصر وجود دارد. فرم تپّه(tappe) در فارسی باید از دشواری تلفظ تپه ناشی شده باشد.
قطارتپه را از توپونیمهایی میتوان تلقی کرد که با عناصر عربی و ترکی در فارسی ساخته شده، هم چون منطقه ترک نشین است، آن را ترکی محسوب داشتیم.
5. چایاباخار(çaya baxar):از اشارة ناصرالدین شاه برمی آید که در انتهای گؤک داغ بوده است(ص135). احتمالاً سمت ناظر به رودخانة کوه گؤک داغ است. از یک "چایاباخار" دیگر در نقطه یی دیگر هم یاد شده است: "نهار را بالای تپة "کند چاینه باخار(kend çayına baxar)" خوردیم"(ص320). در مورد اخیر مراد تپة مشرف به "کندچایی" است که نمیدانیم در کدام روستا بوده. اصولاً ترکیب کندچایی بسیار رایج است و بسیاری از انهار هم که اسم مخصوص دارند، در روستای مجاورشان کندچایی خوانده می شوند. کمااینکه "شهرچایی" هم وضع مشابهی دارد. کند، لفظی سُغدی با قدمتی بیش از هزار سال در ترکی است و جای دو لفظ بالیق/بالوق(balıq/baluq) و اولوش(uluş) را گرفته است. اوّلی هنوز در خلجی رایج است و دومی به شکل مغولی شده اش یعنی اولوس به ترکی برگشته و فارسی هم دخیل شده است. کند در اصل شهر بوده، اما در ترکی غربی به روستا اطلاق میشود و دهها اسم مرکب از آن وجود دارد. فرم احیا شدة آن در ترکی استانبولی به شهر اطلاق می شود. چای هم لفظ جدیدی است و در ترکی قدیم اؤگوز(ögüz) و ایرماق(ırmaq) و احیاناً الفاظ دیگری برای آن وجود داشت. بنابراین احتمال دخیل بودن چای منتفی نیست.
[i] گزارش شکارهای ناصرالدین شاه قاجار 1279-1281 هـ.ق.، تصحیح و پژوهش: فاطمه قاضیها، تهران: سازمان اسناد و کتابخانة ملّی جمهوری اسلامی ایران، 1389.
http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/