بؤلوم : Kenger
چهارشنبه 11 اسفند 1395     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

توطئه ی انقباض و انبساط و قبض و بسط مرزهای قاجاردکتر حسین فیض الهی وحید

به خال هندوی قاجار می بخشند سمرقند و بخارا را !!)

توطئه ی انقباض و انبساط و قبض و بسط مرزهای قاجار خیلی ساده است . برای بی اعتبار کردن حاکمیت ترکان قاجاری قبلا مناطقی را که دولت قاجار هیچگونه تسلطی بر آنجا نداشت و در خارج از قلمرو و حکمرانی آنها بود در روی کاغذ پاره ها و نقشه نامه هایی به آنها بخشیده سپس همان مناطق حاتم بخشی شده دوبار از تحت حاکمیت ایشان جدا و در نهایت با عنوان سرزمینهای تجزیه شده در زمان قاجار بخورد خلق الله داده می شود .

 از زمان روی کار آمدن رضا شاه توسط انگلستان این شیوه ی معمول میرزا بنویس های تاریخ گردیده که تمام یا قسمتی از خاک کشورهای همسایه را با دست و دلبازی تمام به حساب « ممالک محروسه ایران » گذاشته و خود راسا از آن « حساب ارضی » برداشت کرده و کارها را با خوبی و خوشی به کام خود و به نام قاجار نمایانده اند . آنها در یک کلمه مصداق کامل « به خال هندوی قاجار می بخشند سمرقند و بخارا را » گردیده اند که عاملین آن از هیچ جعل و تحریفی ابایی ندارند و  از هیچ کذب  وقبحی روی گردان نیستند .

 

یکی از نمونه های بارز این « جعل نامه ها » کتاب بزرگ « اطلس تاریخ ایران » است که « سازمان نقشه برداری کشور »آن را طراحی ، ترسیم ، چاپ  و منتشر کرده است. در صفحه ی 130 این اطلس تاریخی مناطقی در شمال و شرق ایران که در مجموع بزرگتر از وسعت فعلی ایران است بنا بر سه پیمان نامه ای از پیکر ایران جدا شده است . بنا به نوشته و ترسیم این اطلس تاریخی در مرحله ی اول کل کشور امروزی افغانستان با قسمتی از حواشی کشمیر و پاکستان امروزی که تسامحا" نام افغانستان و هرات را در قرارداد به خود گرفته است « به موجب معاهده پاریس [در] 1857 میلادی از ایران جدا گردید»ه  است .
  • (1) در مرحله ی دوم بخش بزرگی از خاک ایران که از حدود دریاچه ی آرال(درجنوب قزاقستان) تا خلیج قره بوغاز و سواحل غربی دریای خزر را در خود جای می دهد با شهرهای بزرگی همچون عشق آباد ، ترمذ ، سمرقند ، بخارا ... « به موجب قرارداد 1881 میلادی از ایران جدا گردید»ه است (2)این مناطق امروزه شامل تمام یا قسمتی از کشورهای ترکمنستان ، اوزبکستان ، تاجیکستان ، قیرقیزستان و قزاقستان می باشد . مرحله ی سوم ، جدایی مناطقی از مرزهای فعلی تا کراچی و پیشاور را در برداردکه« به موجب حکمیت 1905 و 1871 میلادی از ایران جدا گردید»ه است(3) که کل مملکت پاکستان امروزی را شامل می شود .

  • حال برای اینکه روشن شود که آیا قاجار چقدر از خاک وطن را از سلسله ی قبلی دریافت و به سلسله ی بعدی به عنوان « میراث ارضی » تحویل داده و آیا در عدم حفظ « میراث ارضی » سلسله ی قبلی خود خاکی را از دست داده یا بر آن افزوده است به ذکر مثالی بسنده می شود . در نیروهای مسلح مرسوم است در آغاز و پایان شیفت های کاری افسر نگهبانی که می خواهد پست خود را تحویل افسر نگهبان جدید بدهد طی مراسمی دو دسته ی  تحویل دهنده و تحویل گیرنده روبروی هم ایستاده و افسر  نگهبان قبلی با صدای بلند می گوید : منطقه ی تحت حفاظت و مسئولیت خود را به شما تحویل می دهم، و افسر نگهبان جدید هم با صدای رسا می گوید: تحویل می گیرم . حال بهتر است ببینیم سلسله ی زندیه بعنوان « تحویل دهنده و سلسله ی قاجار بعنوان «تحویل گیرنده» چه مناطقی را به عنوان میراث ارضی به همدیگر تحویل داده و تحویل گرفته اند و چقدر در حفظ و حراست این « منطقه ی تحویلی » کوشش شده و چه مقدار به سلسله ی پهلوی یعنی« تحویل گیرنده بعدی » به ارث رسیده است .

  • بر اساس مندرجات کتاب « تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند » قلمرو حاکمیت کریم خان محدود به « ایران مرکزی » با سواحل مشخص دریایی اش بود که « کرمان، شرقی ترین منطقه حکومت زند بود» ( 4) و طبیعی است که کویر لوت و نیز صحرا و بیابان های  آن بطور طبیعی قلمرو دولت زند را از قلمرو افشاریه در خراسان جدا می ساخت « و حاکم شهر مرزی خوار در سمنان نیز اولین حاکم زندیه بود که ورود سفیر دولت خراسان را به اطلاع دولت زند می رساند» (5) البته این« مینی ایران » کریم خانی گاه به اقتضای زمان به « مینی ایرانک» تبدیل شده و مرزهایش به دروازه قرآن و تنگ الله اکبر و  به چند منزل بالاتر و پایین تر از اینها می رسید و در بعضی مواقع به «دولت شهر شیراز » تبدیل می شد که در این رابطه لطیفه ای نقل شده است مبنی بر اینکه در زمان عصیان نصیرخان لاری ،کریم خان یکی از نزدیکان خویش را جهت بررسی اوضاع نصیرخان به خارج از شیراز می فرستد و ایشان نیز بعد از برگشت از سفر اکتشافی و تجسسی خود در جواب اینکه اوضاع و احوال مملکت چگونه است با شرمندگی به عرض خان می رساند که تا چند منزلی شیراز رعایا ذکر « یا کریم الله » و از آنجا به بعد ذکر« یا نصیر الله » دارند . حال اگر با تساهل و تسامح ذکر « یا نصیر الله » را کنار بگذاریم که اشاره به حکومت نصیرخان لاری و قدرت او تا چند فرسخی شیراز است، نویسنده ی کتاب « تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند» به نکته ای ظریف در باب قلمرو ایشان اشاره کرده و می نویسد : « منابع مشروح مختلف قلمرو کریم خان را به نوعی ارائه می دهند که گاه خارج از حوزه ی حکومتی زند قرار می گیرد » (6)اگر این مسئله  را به زبانی ساده بیان نمائیم گفته می شود که در مورد قلمرو کریم خان زند حاتم بخشی های زیادی انجام گرفته و حضرات هر چه توانسته اند در بسط و انبساط مرزهای کریم خانی سنگ تمام گذارده و قلمرو ایشان  را چون پلاستیک کش داده  و در روی کاغذ پاره ها برای کریم خان زند مملکت خیالی تعیین کرده اند . اما جالب ترین نکته در مورد مینی مملکت کریم خانی  اینکه ، خراسان بدان بزرگی و بدان وسعت و عظمتی در زمان کریم خان و جانشینانش ،دولت مستقلی برای خود داشت که اگر سفیری از جانب دولت خراسان به شیراز وارد می شد گاه خود کریم خان به استقبال می رفت و گاه نیز این دولت خراسان در نفوذ دولت احمد شاه بابا ابدالی پادشاه افغانستان قرار می گرفتکه حتی بعد از تسخیر خراسان توسط آقا محمد خان قاجار، پادشاه افغان در نامه ای به فتحعلی شاه اخطار کرده بود که خراسان را که جزء مملکت افغانسان است به ایشان واگذار نماید والا می شود آنچه که نباید بشود .

  • حال در چنین اوضاع و احوالی که خراسان یا مستقل و یا تحت نفوذ و ضمیمه ی « امپراتوری افغانستان» بود رویی همچون سنگ پای قزوین می خواهد که کابل یعنی پایتخت افغانستانی را که پادشاه اش مدعی سرزمین خراسان است و سفارشات اؤلدوررم بیلدیررم ( می کشم و و حالی می کنم) برای پادشاه ایران می فرستد را ، جزء قلمرو آقا محمد خان قاجار ترسیم نمایند در حالی که خان قاجار آخرین سرحد سفر جنگی اش منحصر به مشهد آنهم « جهت گرفتن جواهرات نادری [ از قبیل کوه نور و دریای نور ] از شاهرخ شاه  افشار » (7) بود . معلوم است که این حاتم بخشی کابل به آقا محمد خان نه از بابت حب علی، بلکه از بغض معاویه می باشد و  یک زمینه سازی صرفا جهت جدایی کابل از ایران در زمان ناصرالدین شاه است یعنی بدون هیچ  سند و مدارک و دلیلی کابل را در روی نقشه پاره ای به آقا محمد خان موسس سلسله ی قاجاریه می بخشند تا در زمان ناصرالدین شاه قاجار  کل  افغانستان را از ایران جدا کرده و بگویند« جدا شده !!» یعنی خود می برند و خود می دوزند و چون ریش و قیچی  هر دو بدست خودشان است از ریش فتح علی شاهی ، سبیل چخماقی ناصرالدین شاهی را در میآورند .

  • آیا بهتر نیست میرزا بنویس های تاریخ، اول بگویند سلسله ی زندیه چه موقع خوارزم ، سمرقند ، بخارا، ترمذ ، کراچی ، مولتان ، کشمیر ، کابل و ... را فتح کرد و به قاجار تحویل داد ؟! یا قاجار چه زمانی همین شهرها را فتح کرد  ولی به پهلوی تحویل نداد؟! آیا این نوع بازیهای کودکانه جفایی بر سلسله اینیست که با جانبازیهایش در حفظ و حراست مملکت کشوری به وسعت یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع را به سلسله ی بعدی خود تحویل داده است که از نظر وسعت هفدهمین کشور وسیع جهان است؟(8) مگر هخامنشیان و ساسانیان که این همه نور چشمی شده اند چه مقدار «خاک آزاد!!» به سلسله ی بعدی خود به عنوان «میراث ارضی» تحویل داده بودند ؟ اگر قاجاریان توانستند یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع خاک به عنوان« میراث ارضی » به سلسله ی بعدی تحویل نمایند در عوض بنا به شهادت تاریخ ، هخامنشیان و ساسانیان با آن همهجلال و جبروت پوشالی و انتسابی حتی نتوانستند یک وجب خاک آزاد، به عنوان میراث ارضی به سلسله ی بعدی تحویل نمایند و با ماجراجویهای خویش « کل ممالک غیر محروسه ایران »(تمام کشور حراست نشده یایران)  را به تصرف بیگانگان خارجی دادند که هر کدام از آن بیگانگان نیز به مدت ششصد سال و جمعا حدود هزار و دویست سال بر ایران حکومت کردند و اگر مغولی از آن سوی ترکستان به ایران هجوم نیاورده و نام رسمی « ایران » را بر روی سرزمینهای قلمرو خود نگذارده و دست خلافت عباسی و بغداد را از ایران کوتاه نکرده بود احتمالا تا به امروز ایران بنامولایات عجم و ایرانیان هنوز بنام عجم یعنی مردم لال و گنک به  دنیا معرفی می شدند و این همه تازه از عوارض یکی از سلسله های نور چشمی بنام ساسانیان است و نیازی به گفتن نیست که آن یکی  سلسله ی معروف یعنی هخامنشیان نیز « ممالک غیر محروسه ایران » را با کمال خشوع و خضوع دو دستی به تصرف اسکندر کبیرمقدونی داد تا ششصد سال نیز تا بر آمدن ساسانیان بر ایرانیان حاکم و آقا بالاسر باشند آنهم با تمدن هلنی و هلنیسم  و با پادشاهان یونانی مابی که تقویم و زبان و ادبیات یونانی را بکار می بردندو خود را«دوستار یونان» می خواندندو  به یونانی می خواندندو می نوشتند .

  • به هر حال آنچه فعلا" بنام مناطق جدا شده در زمان قاجار به  عوام الناس و خلق الله باورانده می شود مناطقی است در خارج از حوزه ی حکومتی قاجار که گاه بنا به ضرورت های سیاسی و  دیپلوماسی با تحریک انگلیس ، روس ، فرانسه و افغان ها و عثمانی ها برای به خطر انداختن منافع همدیگر در صحنه ی سیاسی به عمل آمده و بعد از برطرف شدن ضرورتها و تغیر بازیگران صحنه ، با امضای یکی دو قرار داد و معاهده و حکمیت سمبلیک و صوری ، بدون اینکه طرفین به همدیگر  زمینی رد و بدل نمایند صرفا از « ادعاهای»خود نسبت به همدیگر دست برمی داشتند . پس هر آنچه بنام مناطق جدا شده گفته و نوشته می شود صرفا بر اساس «ادعا» است و اگر حضرات معترف به این مسئله نیستند بهتر است اصلی ترین فصل معاهده پاریس را مطالعه فرمایند که به صراحت بر حول محور ادعا می گردد و به صراحت آمده است که « اعلیحضرت شاهنشاه ایران راضی می شود که ترک کند کل ادعای سلطنتی را بر خاک و شهر هرات و ممالک افغان و هرگز مطالبه نکند از روسای هرات و ممالک افغان هیچ علامت اطاعت مثل سکه و خطبه و باج » (9)

  •  اگر کسانی فکر می کنند در معاهده ی پاریس در زمان ناصرالدین شاه قاجار حتی یک وجب خاک واقعی و تحت سلطه و قلمرو واقعی قاجار به بیگانگان داده شده است بهتر است قبلا به این سوال ساده و عامه فهم جواب دهند که در کابل ،گردیز ، غزنه ، پروان ، بامیان ، بلخ ، فاریاب ، فیروز کوه ، قندهار ، هرات ، اسفزار ، پوشنگ ، غوریان ، فراه ، خواش ، زرنج ، جوین ، لاش و سایر شهرهای افغانستان از زمان تاسیس پادشاهی افغانستان از بعد از مرگ نادرشاه افشارکدام علایم اطاعتی از افغانها از قبیل سکه و خطبه و باج بنام پادشاهان زند و قاجار به منصه ی ظهور رسیده است ؟! آبا بهتر نیست آقایان اول نام استانداران ( والیان )، فرمانداران ( بیگلر بیگی ها ) ، سرداران سپاه ، مستوفیان ( ماموران دارایی ) و امام جمعه ها ( خطبه خوانان ) و سایر مامورین لشکری و کشوری شهرهای فوق الذکر را که علایم اطاعت از قبیل سکه و خطبه و باج دهی را از خود برای پادشاهان زندیه و قاجاریه نشان داده اند برای مردم بنویسند تا مردم ببینند چرا اینهمه استاندار و فرماندار و سردار و امام جمعه ها در مقابل« تجزیه مملکت » صامت و ساکت گردیده و هیچ علایم وطن پرستی از قبیل قیام ، شورش ، عصیان ، بلوا و درگیری و جنگ پارتیزانی به خاطر میهن ا یران  از خود نشان نداده اند . احتمالا حضرات نخواهند توانست نام آوری را نام ببرند چون پیش از این قرارداد ها و معاهده ها و حکمیت ها این اراضی برای خود صاحب پادشاهان  قدر قدرت و قوی شوکت  بودند که حتی ادعای ارضی نه تنها بر خراسان بلکه تا کرمان را داشتند و تا زمان بسته شدن این پیمان نامه ها پادشاهان و حکمرانانی بزرگی همچون احمد شاه بابا ، تیمورشاه ، زمان شاه ، محمود شاه ، دوست محمد بن پاینده خان ، قیصر بن زمان شاه ، شاه شجاع ، کامران بن محمود شاه ، فتح جنگ بن شاه شجاع، و ... در آن افغانستان حکومت کرده بودند که بعضی از اینها چند بار با انگلیس و روس و هند جنگیده و حتی احمد خان شاه بابا اگر نادرشاه افشار یک بار به هند حمله کرده بود او دوازده بار بر هند انگلیس حمله کرده و ادعای ارضی بر کل خاک خراسان را نیز داشت . با تمام این تفاصیل اگر کسی باز از این پادشاهان افغان و دولتهای حامیان آنان انتظار علایم اطاعتی از قبیل سکه و خطبه و باج را خواستار باشد باید بدین سوال نیز پاسخ بدهد که چرا سلسله های قبل و بعد از قاجار ( زندیه و  پهلوی ) نتوانستند از آنها همین علایم  اطاعت مورد انتظار را از افغانها و سایرخان نشین های منطقه ی به اصطلاح جدا شده از قزاقستان  تا پاکستان را بخواهند آیا زور پر زور بود یا دور گود نشستن و لنگش کن گفتن آسان است ؟!

  •  امید می رود در برسی های آتی از منظر و دیدگاه های دیگری نیز بر این پیمان نامه ها نظری انداخته شود تا ثابت گردد که ضریب هوشی پادشاهان قاجار از ضریب هوشی سردمداران هخامنشی و ساسانی به مراتبیعنی  یک ملیون و ششصد هزار بار بیشتر بود که توانستند سرزمینی را از خود به میراث گذارند که هفدهمین کشور بزرگ جهان است و کوس برابری با قدرتهای جهانی را می زند .

  • منابع و ماخذ :

  • 1-اطلس تاریخ ایران ، سازمان نقشه برداری کشور ، تهران ، 1386 – ص 130

  • 2- همانجا – همان صفحه

  • 3- منبع پیشین

  • 4-ورهرام ، غلامرضا ، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر زند ، انتشارات معین ، تهران 1385 ، ص89

  • 5-همانجا ،ص90

  • 6- پیشین ص 91

  • 7-غفاری کاشانی ، ابولحسن ، گلشن مراد ، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد ، انتشارات زریت ، تهران 1369 ، ص2

  • 8- اطلس کامل گیتاشناسی ، تهیه و تدوین سعید بختیاری ؛ انتشارات موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی ، دوره دوم ، چاپ هجدهم ، تهران 1380 ، صص 10-14

  • 9-ناسخ التواریخ ( تاریخ قاجاریه ) جلد سوم ، سلطنت ناصرالدین شاه ، محمد تقی لسان الملک سپهر – به اهتمام جمشید کیان فر ، انتشارات اساطیر ، تهران 1390 ، ص1452

  •  

  •  

  • نقشه ی شماره 1

  • متصرفات زندیه در زمان کریم خان به ادعای اطس تاریخ ایران، ص126(حدود مرزی را سیاه تر نموده ایم .)
  • به نوشته ی «تاریخ  گیتی گشا»!!( میرزا محمد صادق موسوی نامی اصفهانی ،تحریر و تحشیه دکتر عزیزالله بیات، موسسه انتشارات امیر کبیر ، تهران ، 1368، ص55)کریم خان زند برای سرکوبی عشیره ی کوچک عرب بنی کعب که در جزیره ای در نزدیکی مدخل شط العرب  به خلیج فارس پناه گرفته  و راهزنی می کردندکشتی برای سرکوبی آنها نداشت. عمرپاشا والی عثمانی برای سرکوبی آنها «دو کشتی به خدمت کریمخان فرستاد »!!.

  • همین کریم خان زندی که کشتی برای سرکوبی یک شیخ کوچک عرب آنهم درست در بغل گوش پایتختش شیراز نداشتحال به نقشه ترسیمی حضرات نگاه کنید که تا نصف سواحل شمال «دریای سیاه » با بندرها و شهرها و جزیره ها و شبه جزیره هایش  جزء متصرفات کریم خانی ترسیم شده است . به کجا چنین شتابان ؟!

  •  

  • نقشه ی شماره 2

  • نقشه ی متصرفات آقا محمد خان قاجار به ادعای اطس تاریخ ایران، ص128(حدود مرزی را سیاه تر نموده ایم .)


  • آقا محمد خان قاجاری که از خراسان آن سوتر برایش تره هم خرد نمی کردند و تازه خراسان را نیز به انواع مصایب تصرف کرده بود آنهم برای تصاحب خزاین باقی مانده ی نادرشاهی و نیز در پشت داروازه های قره باغ عاجز از فتح  قلعه شوشه(شوشا)بودکه حتی جانش را نیز در راه فتح وتصرف  خان نشین قره باغ گذاشته است ببیبید از دریای سیاه تا دریاچه آرال و سواحل خلیج فارس چگونه به ایشان حاتم بخشی می شود.آیا حضرات می توانند نام استاندار و فرماندار سمرقند و بخارای منصوب از سوی آقامحمد خان قاجار را جهت درج در تاریخ ملی ایران بنویسند.کارشاقی نیست نام فقط دو مامور عالیرتبه قاجاری سمرقند و بخارا را می خواهیم ،کابل و کراچی پیشکش!!

  •  
  • نقشه ی شماره 3

  • نقشه ی از دست دادنها و تجزیه های خیالی ایران اززمان فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه قاجار به ادعای اطس تاریخ ایران، ص130(حدود مرزی را سیاه تر نموده ایم .)

  • حاتم بخشی های زمان زندیه و زمان آقا محمد خان قاجار درزمان نزدیک به پایان دوره قاجار طبق قردادها و معاهده ها و حکمیت ها یی که در آنها فقط از« ادعا ها » نسبت به خاک همدیگر صرف نظرشده یا حدود مرزی کشورها با توافق هم مشخص شده است بعنوان تجزیه ایران جا زده می شود تا وجه ای ملی برای حکومت انگلیسی رضاخانی فراهم شود که اگر انگلیس ها رضاخان پهلوی را روی کار نمی آوردند ایرانی باقی نمی ماند!!در صورتی که تمام این مناطق از مرگ نادرشاه ببعد جزء قلمرو ایراننبودند حتی بحرین که گفته می شود محمدرضاشاه پهلوی از دست داده است!! البته این یکی را برای خالی نبودن عریضه اضافه می فرمایند و گویا  از باب شکسته نفسی است والا جزیره بحرین چندکیلومتری در مقابل ملیون کیلومترها که عددی نیست!

http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/