اكبر آزاد- فرزاد صمدلی
انتشار خبر تغییر اسامی توركی جزایر دریاچه اورمیه توسط مسئولین وزارت آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی موجب بروز اضطراب محسوسی در بین آحاد جامعه كبیر آذربایجانی ایران بخصوص نخبگان و خبرگان فعال در امر فرهنگ و سیاست شده است.
تغییر اسامی بومی – ملی یك منطقه و تبدیل آن به نامهای غیر بومی و مطلوب قوم حاكم، طبق قواعد بین المللی به مثابه اعمال آپارتاید قومی و نیز انهدام فرهنگی اقوام غیر حاكم و یا بعبارتی نسل كشی فرهنگی تلقی می شود.
طی هشتاد سال گذشته مطابق شواهد متقن و اسناد محكم موجود، تغییر اسامی بومی مرسوم در ایالات تاریخی ایران بالاخص آذربایجان و دیگر مناطق تورك نشین كشور بصورت جریانی عامدانه و ظالمانه ادامه داشته و حتی در كمال تعجب پیروزی انقلاب پر امید اسلامی و انتقال حاكمیت سیاسی از مبلغین پندار« ایران آریایی» به مروجین تلقی «ایران اسلامی» قادر به توقف آن نشده است چرا كه به نظر می رسد مبلغین فرضیه موهوم آریایی (یا توهم نژاد برتر آریا) همچنان دست اندركار ترسیم خطوط فرهنگی و ... در كشور هستند.
اتهام تغییر اسامی جزایر دریاچه اورمیه اگرچه از طرف مسئولین آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی بصورت ناشیانه ای رد شده است اما اسنادی كه در رسانه های اینترنتی منتشر شده حكایت از آن دارد كه غریزه شوونیستی مغرضان پان فارسیست در تغییر اسامی بومی به حدی تحریك شده كه مدیران دولتی یك سازمان قانونا غیرمرتبط و رسما غیر صالح در امر تغییر اسامی اماكن تاریخی نیز به خود جرات می دهند تا راسا در انهدام هویت هزاران ساله سرزمین كهن آذربایجان ایفای نقش كنند ، بدون آنكه احترامی به افكار عمومی و یا قوانین موضوعه خود قایل شوند!
اسامی جزایر تغییر نام یافته دریاچه اورمیه عبارتند از:
1- گوله گن داشی(1): كاكایی بالا2- گوله گن داشی(2): كاكایی میانه3- گوله گن داشی(3): كاكایی پایین4- دوققوزلار(1): كفچهنوك5- دوققوزلار(2): كمان6- دوققوزلار(3): كنارك7- دوققوزلار(4): تیر8- دوققوزلار(5): سروش9- دوققوزلار(6): بن10- دوققوزلار(7): تك11- كچل داشی: كَلسنگ12- گمیچی تپه: كوچك تپه13- عموجانلار: گرز14- كول لوك تپه (یا گلیك تپه): گریوه15- قاناچابا(1): گلگون16- قاناچابا(2): سرخ17- قاناچابا(3): مهران18- كمر(كیمئر) داغ(1): مشكین19- كمر داغ(2): زاغ20- كمر داغ(3): شبدیز21- شاه سارانلی: مهر22- اوهون: میانه23- ائششك مئیدانلار: میدان24- گمیچی(1): ناخدا25- گمیچی(2): ناوبان26- گمیچی(3): ناوی27- گمیچی تپه بؤیوك: بزرگ تپه28- دنه لی: ناهید29- آرپادره سی(1): جو دره30- آرپادره سی(2): جوین31- چات تپه: چاك تپه32- ساری تپه: زر تپه33- قیزیل كنگور(1): زر كمان34- قیزیل كنگور(2): زر گنگ35- ابوالقاسم داشی: زلرابه36- آغ داغ: سپید37- قره آدا: سیاوش38- شاهی: اسلامی39- سایین قالا: شاهین40- قیلینج یاغلی قره: شمشیران41- یانیقلی: آتش42- چاییرلی: آذر43- اردشه: اردشیر44- ائششك داغی: اشك45- داش آدا: بردین46- علی میرزه(1): برزو47- علی میرزه (2): برز48- احمد داشی: بستور49- آغ مسته: بهرام50- ملا بؤركو: پیشوا51- یاستی داش: تختان 52- یاستی آدا: تخت53- یاستی یاغلی قره: سیاه سنگ
اما متاسفانه تجربه نشان داده است كه گوش قدرتمندان در شنیدن صدای ملت بسیار سنگین است.
بعنوان مثال چندی پیش در سایتهای اینترنتی سندی منسوب به شورای عالی امنیت ملی منتشر شد كه گویای مجموعه ای از راهكارهای نژاد پرستانه در راستای تغییر ساختار جمعیت بومی خوزستان و آذربایجان بود.صداهای اعتراض درمیان اعراب خوزستان بلند شد و ملت بصورت مسالمت آمیز خواستار توضیح گردید. اما جواب مخاطبان ملت چه بود؟!
...حوادث اخیر نشان داد كه فقط باید بخدا پناه برد!
اگر چه سندیت موضوع مذكور از جانب مقامات مسئول موكدا تكذیب شد اما قطعا كذب بودن چنین شایعات و جعلیاتی را باید در عمل و به عینه نیز به اثبات رساند. در واقع باید از یك سو به اعراب خوزستان نشان داد كه تركیب و ثروت جمعیت سرزمینشان به هم نخورده است و از سوی دیگر برای ترك آذربایجان ثابت كرد كه وطن تاریخی او در گسیل مهاجران مقام اول را كسب نكرده و روز به روز محرومتر نشده است!
اینكه چرا پس از آغاز حاكمیت طرفداران جریان به اصطلاح اصلاح طلب، هجوم پان آریانیستی مسئولین منسوب به دوم خرداد به هویت، تاریخ و زبان توركهای آذربایجان و دیگر اقوام ایران (البته جز كردها)، بصورت تصاعدی افزایش یافته و حتی برخی از تئوریسینهای نژادپرست این طایفه سیاس، هر تورك هویت طلب را پان توركیست و هر مهمان قورولتای قلعه بابك را تجزیه طلب نام نهاده اند مبین این حقیقت تلخ است كه انقلاب عظیم مدنی عموم اقوام و ملل ایران( كه درانتخابات 5 ـــ 1374 مجلس پنجم در تبریز آغاز و در دوم خرداد سال 1376 به اوج خود رسید ) به سرنوشتی همانند دیگر نهضتها و حركتهای تاریخی مردم ایران گرفتار شده و در درون مثلث موهومات شوونیستی آریا پرستان، تلقیات فاشیستی تعهد مداران و فرامین توتالیتاریستی صاحب كرسیان نوكیسه تر حبس شده است.
آنهایی كه خودسرانه در مناسبات خارجی، ایران را با نام ضد ملی پرشیا خطاب می كنند و یا به هنگام افتتاح رسمی مراكز دولتی، موسیقی غیر ملی مرز پرگهر را پخش می نمایند قطعا مروج ایران آریایی و پارسی هستند. آنها هرگز با چنین اقداماتی نمی توانند مبلغ ایران اسلامی تلقی شوند.
طی هشتاد سال گذشته این گروه ضد ملی در ترویج بی خبری و تبلیغ نا امنی و اشاعه جهل از تریبونهای عمومی لحظه ای كنار نرفته اند. آنان نه تنها با وقاحت و حماقت تمام می گویند كه حق تحصیل اقوام و ملل ایران به زبان مادری شان ، امری ضد ملی و مخل امنیت ملی ایران است بلكه بصورت گسترده ای سعی در تحریك آشكار و تشویق جدی صاحبان زر و زور در سركوب هر حركت هویت طلبانه ای می كنند كه از درون هویتهای مظلوم بومی ایران شروع به غلیان و جولان كرده و اگر بسرعت مورد توجه و توجیه قرار نگیرد؛ این قدرت تاریخ است كه در برابر ضد تاریخ پان آریانیسم، موافق اوامر حضرت حق جل جلاله و نصوص صریح قران و احكام قدیم خود ، مسیر مسدود را مفتوح خواهد كرد!
یالان (تزویر و تحریف)، یامان (تحقیرو تخفیف) و قان (تقتیل و تصلیب) سه شیوه دائمی مدافعان آپارتاید در سراسر جهان و از جمله ایران علیه عموم هویت طلبانی است كه سعی می كنند تا با اتكا به ملت خود و رعایت حدود ، مطالبات انسانی ملل و اقوام خلع حق شده خویش را تامین كنند.
یالان؛
پان آریانیستها به مثابه غارتگرانی هستند كه دفینه های تاریخی را به یغما برده اند. آنها هرچه را موافق حال و میل خود دیده اند بنام خود ثبت كرده اند. در نظر ایشان هر چیزی كه مقوم تاریخ مجعول ایشان نیست اساسا تاریخ نیست و محكوم به فنا است.
این جماعت مخوف، تاریخ را در قرنطینه سیاه خود نگه داشته از پس یك تاریخ سوزی عظیم ملی، اقدام به تاریخ سازی هولناكی برای عموم مردم ایران كرده اند. در این میان هر كسی كه تصمیم به افشای صندوقچه جعلیات آنها كرده از جانب آنان با انواعی از انگها و اتهامات روبرو شده است. هیچ مورخ آذربایجانی وجود ندارد كه در این زمینه تلاش كرده و متهم به پان تركیسم نشده باشد. انگ زنی این جماعت تاریخ ساز گهگاه به حدی غیر معمول است كه آنان حتی مورخ دگر اندیشی چون ناصر پورپیرار (متولد شهرری) را نیز پان تركیست خطاب می كنند!
آنان دین مبین اسلام كه مایه تفاخر آدمیان و پایه تكامل انسان است را در میان جملاتی با ساختار كریه و ركیك، عامل فروپاشی 2500 ساله عظمت آریایی(!)، سقوط شاهنشاهی های باشكوه پارسی(!) وافول مسلك اهورایی زرتشت(!) می دانند!
اذناب این باستان پرستان، هم اینك در تلویزیونهای لس آنجلس فارغ از محدودیتهای داخلی، از هخا گرفته تا فولادوند اقدام به نشر انواعی از زشتترین اهانتها و كذبترین دروغها نموده اند. قطعا هدف این نامردمان (نعوذ بالله) تغییر و تضعیف دین مسلمین ایران و تخمیر و تحریف تاریخ یكی از درخشانترین تواریخ ملل جهان در فلات كنونی ایران است كه علی القاعده همچون گذشته با یاوری اجانب صورت می گیرد.
آنان كه امروزه با اسامی مختلفی شناخته میشوند و حتی بعضی بظاهر مدافع تعالیم اسلامی هستند چگونه مسلمانانی هستند كه تعمدا چشم بر نسل كشیهای وحشتناك همدینان و هموطنان خود در دو سوی ارس به دست ارامنه افراطی می بندند و در مقابل اقدام به حمایت از داشناكهای تروریست در برگزاری نمایشهای سیاسی و ضد ملی 24 آوریل می كنند و برای آنان كف می زنند و هورا میكشند؟! یا اینكه در حسینیه ارشاد علی رغم سكوت كلیساهای غیر كاتولیك ، در یكی از اماكن مهم اسلامی، شیعه و ایران جمع میشوند و برای مرگ پاپ ژان پل دوم مجلس ختم می گیرند؟!
این چه گرایش و كششی است كه از یكطرف مبلغ و مدافع سرسخت زرتشی گری و از جانب دیگر مروج و مقوم دل نازك مسیحیت است؟! اینان كیانند كه از یك سو عود در آتشدان مجوس می سوزانند و از سوی دیگر ناقوسهای نصارا را می كوبند؟!
...ما از شر شیطان و نادان به خدا پناه می بریم!
یامان؛
افراطیون فارس سید كریمها و ماهی صفتها را به مزدوری می گیرند تا در ملاء عام شان قومی ، حیثیت ملی وغرور اجتماعی اقوام و ملل و ایران را پایمال كنند. عجبا كه این جماعت اهانت گستر هنگام مواجه شدن با اعتراضات مردمی اقدام به اعطای نشانهای هنری به این قبیل افراد نیز مینمایند !
بدین ترتیب آنان نه تنها سبب قانونی شدن اهانت می شوند بلكه بنحو اعجاب انگیزی فحاشیهای فحاشان را تحسین كرده، مقامهای والای هنری را برای این قبیل جماعت لوده و موهن اختصاص می دهند. شیوه های اهانتی كه در بین اینان ساری و جاری است تاكنون در میان هیچ گروه و مرامی جز طرفداران مضمحل شده اپارتاید نظیر كوكلوسكلنهای اتازونی، فاشیستهای ایتالیا، فالانژیستهای اسپانیا ، نازیهای آلمان و نژاد پرستان آفریقای جنوبی مرسوم نبوده است!
قان؛
بی تردید طرفداران پندار ایران آریایی در مدت حكومت كودتاچیان پهلوی اول و دوم بدون هرگونه ملاحظه ای كمر به هدم صریح و حذف سریع هویتهای غیر فارس ایران بسته بودند. طبعا یكی از دلایل اصلی وقوع انقلاب عظیم مردمی و اسلامی سال 1357 و مشخصا قیام ملی 29 بهمن آذربایجان ساال 1356 در تبریز، رویارویی ملی با نژاد پرستانی بود كه تئوری جنون آمیز نژاد نجیب و خون پاك آریایی را بصورت سفیهانه ای با تمسك به اصول ضد بشری نازیسم هیتلری تقلید و تبلیغ می كردند و از محتوای آن تئوری خطرناك «ایران مساوی با فارس » را مخرج مشترك گرفته مخالفین را با بی رحمانه ترین شیوه ها قتل عام می كردند. نسل كشی جنون آمیز آریاگرایان در آذرماه سال 1325 در آذربایجان(از تهران تا ماكو و از مغان تا همدان) كه منجر به شهادت ، جراحت ،حبس، نفی بلد و خسارت میلیونها انسان نخبه و صدیق و شریف ترك شد و یا اقدام شوونیستهای فارس در آتش زدن صدها هزار نسخه از كتب درسی كتابت شده به لسان تركی آذربایجانی، شاهد مثالی از میزان سفاكی افرطیون فارس گرایی است كه بعد از حاكمیت رضا پهلوی قلدر در مقاطع مختلف زبانمان را در دهانمان آتش زده اند!
اما آنها نه تنها زبانمان ، بلكه كوشیده اند تا فرهنگ و تاریخمان را نیز به آتش كشند!
طی هشتاد سال گذشته سیاست تغییر اسامی تاریخی مناطق غیر فارس نشین ایران كه بی تردید مبتنی بر اپارتاید است ، بدون وقفه ادامه داشته و البته كم و بیش نیز ادامه دارد!
تعدادی از نامهای تغییر یافته شهرها، روستـاهــا و مكـانهـای جغرافیایی كه به وسیله فرهنگستان ایران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههای نو كه تا پایان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است.» ارائه میگردد. در ابتدای این دفتر كه در ۱۳۰ صفحه میباشد، آمده است:
همه واژههائی كه از خرداد ۱۳۱۴ تا پایان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده و به تصویب پیشگاه مبارك همایون شاهنشاهی رسیده است در این دفتر گرد آمده است. دبیرخانه فرهنگستان برابری آنها را با صورت جلسهها و ابلاغیههای دفتر مخصوص شاهنشاهی و بخشنامههای دفتر نخست وزیری گواهی میدهد.»
لازم به یادآوری است كه در این دفتر ۱۳۰ صفحهای، تنها نامهای جغرافیایی كه در بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغییر یافته آمده است، در حالیكه اسامی تعدادی از شهرها و مكانهای جغرافیایی قبل و بعد از این تاریخ نیز دستخوش تغییر بوده است، همانطوریكه نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تغییر داده شده بوده و در این واژهنامه هم در تغییر نام رودخانه «آجیچای» به «تلخه رود» چنین آمده است: «رودی است كه از شمال تبریز میگذرد و به دریاچة رضائیه میریزد» ، كه نشان میدهد نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تبدیل شده بوده است.
تعدادی از نامهای جغرافیایی تركی تغییر یافته به فارسی، با رسمالخط و توضیحات خود این دفتر در اینجا آورده میشود:
نام فارسی شده( جدید) نام اصلی ( تاریخی)-توركی،عربی،فارسی
آبادان عبادان- خوزستان
آلگون الگلو {اولگولو}- سقز
ابردژ قلعه بلند- ایستگاه شماره 26 راه
اراك سلطان اباد- ایستگاه 19 راه آهن جنوب
اندیمشك صالح اباد-ایستگاه 41 راه آهن جنوب
ایذه مال امیر- بختیاری
ایشه ایچی- سقز
ارسباران قراجه داغ- در شمال آذربایجان
تلخهرود آجیچای
تكاب تیكان تپه- در آذربایجان
باشه باشماق- سقز
باغ یك قاضی آباد- ایستگاه 14 راه آهن جنوب
بام دژ قلعه سحر- ایستگاه 48 راه آهن جنوب
بانگی بانگلو- سقز
بناور امچهلی- در شهرستان گرگان
بهشهر اشرف- ایستگاه 6 راه آهن شمال
بهرام طالب آباد- ایستگاه 32 راه آهن شمال
پادار ایاغچی- در بخش سقز كردستان
پرندك رحیم اباد- ایستگاه راه آهن جنوب
پلدشت قریه عرب {عربلر}- ماكو
پلنگ دژ عرب لنگ- سقز
پناده قان یخمز (قان ییخماز)- گرگان
پنج پیكر بشیوسقه- گرگان
پیام یام- ایستگاه یام در راه آهن آذربایجان
پیشوا امامزاده جعفر-ایستگاه 30 راه آهن شمال
تاكستان سیاه دهن- در راه قزوین و همدان
تاله طالح- ایستگاه راه آهن جنوب
تله زنگ تله زنج- ایستگاه 6 راه آهن جنوب
تهران طهران
تیكان (هنوز توركی است) تیكانلو- سقز
خدایار الهیار- سقز
خرم كوشك خزعلیه- خوزستان
خسرو اباد خزعل اباد- خوزستان
چاغرلو(هنوز توركی است) یكی از بخشهای سقز
دشت مینو حاجیلر- در گرگان
دشت مینو بنی طرف- خوزستان
دیزه دیزج خلیل- از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
رودك حشمت اباد- ایستگاه27 راه آهن جنوب
زال قراگز {قارا گوز}از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
زرینه بالا آلطون علیا {یوخاری آلتون}- سقز
زرینه پائین آلطون سفلی {آشاقی آلتون}- سقز
زرینه رود جغتو چای {جیغاتی چایی}
زنگیان زنگی محله- گرگان
زیار زیارت- گرگان
سبز كوه كره سی- ژاورد كردستان
سرلاد سلاخ- گرگان
سوسنگرد خفاجیه-خوزستان
سیمین دشت حسن اباد- ایستگاه 24 راه آهن شمال
سیمین رود طاطائو چائی {تاتائو چایی}
سیه چشمه قراعینی- ماكو
سبزده قطانجق {قاتانجوق}در سقز
سرچشمه باش بولاق- در بخش سقز
سفید تپه آق تپه- در كردستان
سفید گنبد آق گنبد {آق گونبذ}
سفیدرود قزلاوزن {قیزیل اوزن}
سلمان كند(هنوز توركی است) سلیمان كندی- در سقز كردستان
سیاهاب قره سو- ایستگاه ۲ راه آهن شمال
سیاه پایه قره غایه {قایا}
سیاه چر قره چر (قارا چور )
سیاه چمن قره چمن- در آذربایجان
سیاه دشت قرهغان (قاراغان)- سقز
سیاه گل قره گل {قره گول} در كردستان
سیاه گندم قره بوغدا- در كردستان
سیاه ناو قره ناو- سقز
شازند ادریس آباد- ایستگاه 21 راه آهن جنوب
شادگان فلاحیه- خوزستان
شه بخش طایفه اسماعیل زایی در مكران
شهنواز طایفه یار احمد زایی در مكران
فرخ زاد عرب اوغلو
قبله چشمه قبله بولاغی {قیبله بولاغی} سقز
كامیار قاچیان- سقز
كرد كوی كرد محله
كلانده قیلون- سقز
كبودان قوتلو- سقز
كلاچك قلعه جقه {قالا جیغا}- سقز
كوپلان ده قپلانتو ( قافلانتی )- سقز
كوچك قوجق {قوجوق} در كردستان
كوشك قاشق {قاشیق)- سقز
گچساران قره گل (قره گول}- نزدیك بهبهان
گرمسار قشلاق {قیشلاق}- ایستگاه 27 راه آهن شمال
گل خیزان قلیان- سنندج
گومیشان گمش تپه {گوموش تپه}- گرگان
گلزار بالا قوزلوعلیا {یوخاری قوزلو}-سقز
گلزار پائین قوزلوسفلی {اشاغی قوزلو} - سقز
گلشن گلین- سنندج
گندمان طاهر {طاییر} بوغدا- سقز
مازیار حاج علینقی- گرگان
مامك بالا مامق علیا {یوخاری ماماق}
مامك پایین مامق سفلی {آشاقی ماماق}
مشكاباد ابراهیم اباد- ایستگاه 18 راه آهن جنوب
مهاباد ساوجبلاغ مكری {سویوق بولاق}
مهرانرود میدان چای- در تبریز
میانه میانج (میانا = نام یك قوم تاریخی)
ناهید نجف اباد- ایستگاه راه آهن جنوب
نوذر احمد آباد- ایستگاه 10 راه آهن جنوب
نزار آرخ- در گرگان
نیستان قامیشله- {قامیشلی} در نزدیك سنندج
ورسك عباس اباد- ایستگاه 18 راه آهن شمال
وشمگیر پیشیك محله- گرگان
هویزه حویزه
هرزند هلاكو {هولاكو}از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
یار گل یورقل {یورغول}- سقز
بدین ترتیب پروژه حاكمیت مطلق و بیچون و چرای زبان و فرهنگ فارسی در ایران، همراه با بیتوجهی اقتصادی به مناطق غیرفارس كه از زمان رضاپالانی آغاز شده بود در زمان پهلوی دوم هم پی گرفته شد .
چنانچه مشهود است طی هشتاد سال گذشته اسامی جغرافیایی بسیاری در ایران عوض شده اند. این تغییرات عمدتا مربوط به مناطق غیر تات (فارس) نشین ایران است. در این میان اسامی بومی آذربایجان و خوزستان شاهد بیشترین تغییرات تحمیلی بوده اند.
اشكال تغییرات مذكور عمدتا در آذربایجان به شرح ذیل است:
الف- تقطیع ارضی :
پس از وقوع قیام كبیر مشروطیت در ایران اولین قانون تقسیمات كشوری در تاریخ 14 ذیقعده 1325هـ. ق. تحت عنوان قانون تشكیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حكام به تصویب رسید. مطابق ماده دوم این قانون كشور به دارالخلافه (طهران) و چهار ایالت آذربایجان ، كرمان و بلوچستان ، فارس و خراسان و همچنین 12 ولایت تقسیم شده بود. طبق این قانون ولایان زیر نظر ایلات اداره می شدند. اما دولتهایی كه بعد از كودتای سوم اسفند سال 1299 شمسی بر سر كار آمده اند با عنادی اشكار نخست اقدام به حذف كامل نام مملكت آذربایجان و سپس به دلیل ناتوانی مبادرت به تقطیع آن كرده اند. بنابراین از مملكت آذربایجان در وهله اول بخش های مختلف تقسیم و ولایات متعددی از آن به گیلان، كرمانشاهان، كردستان الحاق وی یا با نام همدان ،قم و اراك و... مجزا كردند و سپس متوجه زنجان و قزوین شدند. بعد از بروز انقلاب اسلامی نیز متاسفانه به رغم آغاز دوران حاكمیت مردمی و انقلابی، این تقسیمات مجعول علیه آذربایجان ادامه یافت و به این ترتیب اردبیل از آذربایجان و قزوین از زنجان جدا شد. متاسفانه به نظر می رسد در حال حاضر اجرای این سیاست همچنان ادامه دارد و در آینده شاهد استان شدن برخی شهرهای دیگر آذربایجان با نامهای دیگر خواهیم بود. در همین امتداد ، حتی برخی از آقایان اصلاح طلب دوم خردادی، در فكر تشكیل استان مجعولی با نام مكری در آذربایجان غربی افتاده اند كه بی شك این رویا به دلیل بیداری مردم آذربایجان هرگز تعبیر نخواهد شد !
این درحالی است كه در خصوص تقطیعات استان خراسان دقیقا سیاستی كاملا متفاوت با آذربایجان در پیش گرفته شده است. بگونه ایكه هر سه استان جدید التاسیس حاصل از خراسان، نام خراسان را حفظ كرده اند!
ب- تقسیم اداری :
در هر دوره تنها به تقطیعات اكتفا نشده است. در واقع برخی از شهرهای آذربایجانی بعد از وقوع تقطیعات مذكور گرفتار تقسیمات جدید شده اند. فی المثل شهر آستارا و برخی مناطق مجاور آن در سال 1349 از حوزه اردبیل آذربایجان جدا و به گیلان واگذار شد. حتی سه سال پیش گردنه زیبای حیران نیز از این شهر جدا و به گیلان منضم شده است. در خلخال نیز چنین زمزمه هایی از جانب مدیران غیر بومی شهر شنیده می شود.
پ- تغییر اسامی:
آذربایجان شاهد یكی از گسترده ترین تغییرات تحمیلی اسامی در ایران و شاید در جهان بوده است. این تغییرات بطرق ذیل اعمال شده است:
1. تغییر اسامی مبنا: چون آذربایجان به نام غیر تاریخی آذرآبادگان ، ترك به آذری ، شاهسون به ایل سون...
2. تعمیم یك اسم بومی به رغم وجود نام فراگیر آذربایجان: چون تعمیم نامهای قم، قزوین، زنجان، ،اردبیل، همدان، مركزی (اراك ) و... برای استانهایی با همین نام به رغم وجود نام تاریخی آذربایجان. دراینجا ذكر این نكته لازم است كه آذربایجان از نظر تاریخی گستره ای بسیار وسیع است كه در آن همراه با اكثریت مطلق سكنه تورك ؛ اقوام اقلیت نیز زندگی می كنند و همانند تركهای مقیم این سرزمین آذربایجانی محسوب می شوند.
3. تغییر اسامی شهرها و قصبه ها : تعداد این قبیل اسامی هزاران مورد است كه برخی از آنها در جدول فوق الذكر آمده و بعضی دیگر عبارتند از:
در مناطق ترك نشین:
اورمو ← رضائیه، توركمن صحرا ←دشت گرگان، سلاخ ← بصیرآباد، آق قالا←پهلوى دژ، بندر انزلى ← بندر پهلوى، باش سوما ← صومعه علیا،ایستی سو←آبگرم، آشاغی سوما ← صومعه سفلی، سئیوان ← سگبان ، كئچی قیران ← بزكش، بین گول ← هزاربركه ، موتاللیق ← متعلق، جووه ت ← جوبند، كوشك سارای ← كشك سرای، پشتو ← پشتاب، پینه شالوار ← شاد باد، گون دوغان ← كندوان، مییو ← میاب، خوجا - موجا ← خواجه مرجان،سالماس ← شاهپور، سولدوز ← نقده، قول قاسیم ← گل قاسم، توفارقان ← آذرشهر- دهخوارگان، اوجان←بستان اباد، قره چور ← سیاه چور، شاراوخانا ← شرفخانه، كوجووار ← كجاآباد، داش آتان ← دانش آباد،قوناق قیران←مهمان دوست، بارش ← بارنج، خاروانا ← خروانق ، سیدآوا ← سعیدآباد، ینگی جه ← نیكجه،گرگر←هادی شهر، سوماقلی ← سماق ده، خانا← پیرانهشر، سار آس كند← هشترود ، قوشاچای(ایكی سو) ← میاندوآب، واسمیش ← باسمنج، باش بولاق ← سرچشمه، قوروچای ← شاه آباد، انه مه ← انانق، قره سو ← سیاهاب، قره گؤل ← سیاه گل ، خی یوو ← مشگین شهر،میشوو ← میشاب، خوجا ← خواجه، ساری قایا ← سارقیه، آخما قایا ← احمقیه، گوموش قایا ← دمشقیه، باغیش←بخشایش، جئیرانلى ←جاریحانى، دووشان تپه←ژاله، قوش محله ←شاهین ده، آغ ائولر←سیمین ده، قارا گؤل←سیاه استخر، سوباتان←تازه ده، آق مچید←نقره ده، توركان اووا ( اوبا ) ← فرزانه آباد، گوموشان←نقره تپه، زئینال آغاج←سردرى، مئهراوان ← مهرآباد، آل عاشیق ← على شئیخ، قلعه جیك (قالاجیق) ← عزیز آباد، باخچاجیق ← سردار آباد، قارا غاج ← على آباد، قارا كیلیسه ← امان آباد سؤیونبد ← سه گنبد، قارا آغاج←قدس، سام بودان ← سنگ بران، گؤى تپه ← تبه گوى، صوفو چاى←صوفى رود، آق قالا(قلعه) ←سپید دژ، دره گز ← محمدآباد، بجنورد ← بیژن گرد٬كیوى ← كوثر٬ شوط ← ایرانسر، آراز باری← خدا آفرین...
در مناطق عرب نشین:
حداقل از قرون 14-15 میلادی در زمان دولتهای قاراقویونلو و آق قویونلو به مناطق عرب نشین جنوب غربی ایران ، عربستان و به مناطق غیر عرب نشین نواحی مجاور شمالی ان خوزستان گفته شده است. در تمامی تحریرات و مكاتبات رسمی دوره صفوی ، افشار ، زند و قاجار و در زبان مردم بدین ناحیه همیشه عربستان تقریر گردیده است. در سال 1925 محمود افشار از تئوریسینهای آریاگرا به منظور ریشه كن كردن زبان عربی در منطقه مذكور، تغییر تقسیمات كشوری ، تغییر مرزها و نام عربستان و كوچانیدن عشایر و اهالی عرب منطقه به دیگر نواحی ایران را پیشنهاد می كند و بدین ترتیب برای حذف كلمه عربستان در ایران نام این منطقه نیز به خوزستان تعویض می شود.
مطابق جدول فوق الذكراز نامهای عربی ای كه عوض شده است می توان به موارد زیر اشاره كرد:محّمره ← خرمشهر، ناصری ← اهواز،فلاحیه ← شادگان، بنی طرف ←دشت میشان ، عبادان← آبادان ،بساتین ← بوستان ، خفاجیه ← سوسنگرد ،مال میر ← ایذه ،حویزه ← هویزه ،خزعل آباد ← خسرو آباد ،خزعلیه ← خرم كوشك ، معشور ← ماه شهر،سیمره ← كرخه و غیره.
4. تغییر اسامی طبیعی : نظیر قاراوول داغى ← شیركوه، قره سو←سیاهرود، آغ چای ← سفید رود، قره داغ ← سیاه كوه، قیزیل اوزن←سفید رود، آجی چای← تلخه رود، جیغاتی ← زرینه رود،، تاتائوچایی ← سیمینه رود، قافلانتی ← قافلانكوه، موشون دره سی ←نوشین دره ...
...
ت- تصنیع اسامی جدید غیر بومی :
طبعا بدنبال افزایش جمعیت ، رشد شهر نشینی و یا ایجاد مراكز جدید صنعتی و یا كشاورزی مناطق مسكونی جدید التاسیسی ساخته می شوند. متاسفانه در نام گذاری این اماكن معیارهای اسامی بومی عموما رعایت نشده است.
مثلا شهر پارس اباد نخست با تعمیم نام مهندس پارسا با نام پارسا اباد تاسیس شد. نام این شهرك كه به دلیل تاسیس و رشد مجموعه كشت و صنعت موغان احداث شده بود به دلیل عدم تبعیت از فونوتیك زبان تركی تبدیل به پارس اباد شد. در اردبیل شهركهای نیستان، كارشناسان، سینا، حافظ ، دانش، ... در تبریز شهركهای ونك، زعفرانیه، پاسداران، اندیشه ... حاكمیت این وضع فارس مدارانه را می توان در نامگذاری خیابانها، كوچه ها و پاركها، اماكن عمومی ... نیز مشاهده كرد. همچون در اصفهان آللاه وئردى خان كؤرپوسو ←سى و سه پل...، در تبریز گؤى مچید ← مسجد كبود، دوه چی ← شتربان، قوردمئیدانی←میدان قطب، موجتئهیدلر كوچه سی ←كوچه مجتهدیها...، در اردبیل باغمئشه←سعدی، ملا باشی←آخر سعدی، یئددی گوز كورپوسو←پل هفت چشمه ، در مرند آغ زمی ← خاك سفید ...
ث- تغییر املای اسامی :
تغییر دیكته اسامی شاهدی از تحریف است. زنگان←زنجان، طهران←تهران، اورمیه←ارومیه، سرین←سرعین، آسلاندوز ← اصلاندز، سومرین←ثمرین، بوزگوش←بزغوش، قوشا←گوشه، حویزه←هویزه، احواز←اهواز، عبادان← آبادان ...
ج- تغییر در تلفظ اسامی :
آراز←ارس، آبیش احمد←آبش احمد، موغان←مغان، چالدیران ← چالدران، بیله سووار←بیله سوار، خاروانا ←خروانق، قیزیل آغاج← قزل آقاچ، خالخال ← خلخال، ماكی←ماكو، سونقور←سنقر، ساققیز←سقز ، اووشار ←افشار، ساراب← سراب ، فیندیقلی←فندقلو، بیناب (بین ائوجیك) ← بناب، مییانا← میانه، ساوالان ←سبلان، (درتبریز) بیلانكی ← بیلانكوه، عینالی ←عون بن علی، چوستر← شبسترو(در مراغه) وروئی ← ورجوی ( در اردبیل)، بالیقلی چایی ←بالیقلو چای، نوئور←نئور، ویله دره←ویلادرق، شاماسبی←شام اسبی، داراوار ←درآباد، ارشه←ارشق، ارجه←ارجق، تبریزه←تبریزق، سالتاوار ←سلطان آباد ، كهرلان← كلخوران، لاری ← لاهرود، باری ←باروق،(در خلخال) كوئی ←كیوی ...
چ- تحریف معنایی:
برخی از شهرها دچار تغییر اسامی نشدند. اما فرضیه بافان شوونیسم كوشیدند تا معانی اسامی مذكور را تحریف كنند. چنین تحریفاتی بصورت واضح در قبال نامهای همدان، تبریز، اردبیل، اهر، آستارا، موغان، میانه ... دیده می شود.
ح- بی اعتنایی به نابودی روستاها:
طی هشتاد سال گذشته به دلیل پی گیری سیاستهای اقتصادی ضد روستایی و غیر قومی در ایران هزاران روستا در سراسر كشور و صدها روستا در گستره آذربایجان بطور كامل خالی از سكنه گردیده و نابود شده است.
...
بنابراین با توجه به چنین هجمه مداومی كه علیه فرهنگهای بومی اقوام و ملل ایران به صورت جدی در جریان است معتقدیم:
به رغم همه تحدیدات و تضییقات موجود ، حیات فرهنگی و نمو اجتماعی همه اقوام و ملل ایران بخصوص تركهای رشید و غیور آذربایجان با قدرت و قوت ادامه دارد ...
تئهران اوشاقلاری- تا مدت ها تصور می شد كرج یك نام فارسی است.
دو شهر دیگر با نام كرج وجود دارند:
كرج نزدیك قازان در تاتارستان (همان جایی كه قزل یورت در كنار آن واقع است)
كرج در بایكال (زادگاه چنگیز خان)
در یكی از معتبرترین مراجع جغرافیایی ایران آمده است:
كرج از كراج به معنای فریاد است. زیرا برای خبر رساندن از آتش استفاده می شده است! ( فرهنگ گیتاشناسی)
من نمی دانیم آیا آنها رد پای سرخپوستان آپاچی را هم كشف كرده اند و نیز متوجه شده اند كه آنها بجای آتش ( آنقدر صدایشان بلند بوده كه از فرسنگ ها دورتر) از فریاد استفاده می كرده اند!
در جای دیگر آنرا از كلمه كاوك به معنای شكاف می دانند!
دیگری آنرا به علت وجود قایق ها ( كرجی) می داند. حتما ایشان می خواهند تاریخ بنای سد كرج را به هخامنشیان مربوط كنند!
واقعیت چیز دیگریست!
مهمترین مشكل شهر كرج آهكی بودن آب چاههای آن است. بنابراین بازار شوفاژكارها داغ است.
نیز اگر شما گذرتان به جاده چالوس بخورد، در منطقه گچسر معادن متعدد لایم را می بینید.
در تركیه به آهك، گچ و ... كه خاصیت خشك كردن پوست دارند ( كیرچ ) می گویند. در آذربایجان به سفید كردن دیوارها با گچ كرجلاماق می گویند. در كشور فنلاند به سفید كردن دیوارها با گچ KIRJOITTAA LIIDULLA میگویند.
http://t-u.blogfa.com/post-1.aspx
دكتر یوسف بیداردل
اروم نیوز (( اورمیه سسی)) -دكتر یوسف بیداردل : نام های قدیمی و اصلی اماكن عمومی، شهرها، رودخانه ها،جزایر و غیره... به طور اعم و آثار تاریخی و فرهنگی به طور اخص در حوزه میراث فرهنگی از نظر نگهداری و مراقبت آنها اهمیت بسزایی دارد...
نام های اماكن تاریخی ازنظر نوع زبان بكار رفته در مرحله نام گذاری قدیمی و معنی آنها جدا از سایر ویژه گیهای ابنیه ، خود گویای حقایق تاریخی بسیاری است كه باید با حساسیت كامل از آنها حفاظت و مراقبت شود. دخل و تصرف های عامیانه، غیرعلمی، متعصبانه و نیز سیاسی درجهت تغییر و یا ترجمه نام آثار و ابنیه تاریخی از یك زبان به سایر زبان ها قطعاً موجب گمراهی نسل های آینده و همچنین تخریب چهره حقیقی میراث فرهنگی خواهد شد. لذا انتقال بی كم و كاست و بدون تغییر اماكن تاریخی خصوصاً ازنظر نام، برای آیندگان یك وظیفه ملی و اصلی است كه باید از سوی مسئولین امر به آنها عمل شود.
تغییر و ترجمه اسامی قدیمی شهرها، مناطق و اماكن عمومی و تاریخی از سیاست های كور، نژادپرستانه و شوونیستی رژیم منحوس رضاخانی بود كه براساس دستور اربابان خارجی و بدست عوامل خود فروخته داخلی بر پیكر مردم وارد شده است. سیاست آسیمیلاسیون (بحران هویت) ملل و اقوام ایرانی با طرح پروژه فرهنگستانی واحد درلوای زبان و ادبیات فارسی هتك حرمت به زبان و ملیت اقوام غیر فارس كاری بود كه توسط پهلوی های پدر و پسر اعمال شد، و دراین بین ازجمله مناطقی كه بیشترین خسارات و تخریبات فرهنگی و تاریخی را تحمل نمود، آذربایجان می باشد. حال پس ازگذشت دوران ستم شاهی و ظهور انقلاب اسلامی كه ازنظر ماهیت، فرهنگی و اخلاقی می باشد، مردم كشور خصوصاً مردم آذربایجان كه در به ثمر نشستن انقلاب سهم بسیار قابل توجهی را دارند چشم امید به وعده ها و شعارهای انقلاب اسلامی و مسئولین عالی رتبه دوخته اند. اگر به حق قضاوت كنیم می بینیم كه پس از گذشت بیش از سه دهه از عمر انقلاب اسلامی دركشور هنوز برخی دستهای پنهان درصدد اجرا و یا ادامه دادن همان سیاست های قبلی در بخش میراث فرهنگی می باشند كه قطعا این امر جزو برنامه ها و اهداف اصلی انقلاب اسلامی نبوده است.
موارد زیر نمونه های خیلی كمی از هزاران هزار مصادیق بارز سیاستهای تغییر هویت حقیقی و جعل اسناد تاریخی است كه به روش تغییر كلی و یا ترجمه به فارسی اسامی شهرها ، اماكن عمومی، محلات ، رودخانه ها، جزایر دریاچه و ابنیه تاریخی تاكنون به مرحلۀ اجرا گذارده شده است:
( اورمو، اورمیه←رضائیه، ارومیه)، ( قره عینی، چالدران ←سیه چشمه) ، (عربلر← پلدشت)، ( اشنو ←اشنویه)، ( سولدوز←نقده)، (قوشا چای ←میاندوآب) ، (سویوق بولاق←مهاباد)، ( خانا ←پیرانشهر)، ( ساری داش ← سردشت)، ( تیكان تپه←تكاب)، (بی كندی←بوكان)، (دیلمقان ←سلماس)، (صائین قالا←شاهین دژ)، (قره چمن ← چمن سیاه)، (گادار چای← قادر رود)، (تاتائو چای ←سیمینه رود) ،( جیغتائوچای ← زرینه رود)، (قیزیل اوزن← سفیدرود)، (آراز چای← رود ارس)، (آرپالیق←جوزار)، (آغ داغ←سپید)، (آغجاداش←بردك)، (آوشارجیق←كاوه)، (آق مستی ← بهرام)، (آلامزره←برزو)، (ایری داش←مهرداد)، (بزكلی ←آذین)، (پاخلان آداسی←چشمه كنار)، (داشلیجا ← سنگان)، (امیرداش←تنجك)، (قویون داغی←كبودان)، (گمیچی←كشتیبان)، (ایستی سو←آب گرم)، (گوی تپه←كوك تپه)، (كول تپه←گل تپه)، (نووگئچر←پنچ راه)، (گؤل اوستو←سرگل)، (یئددی درمان←هفت آسیاب)، (قویون كؤرپوسو←پل قویون)، (اوچ گؤزلو كؤرپو←پل سه چشمه)، (دوققوز پیلله بوز خاناسی ← یخچال نه پله)، (گؤی مسجید←مسجد كبود)، (اوچ گونبز←سه گنبد)
با نگاهی اجمالی به روند نام گذاری قانونی اماكن در نظام ادرای كشور شاید بتوان به برخی از زوایای تاریك موضوع روشنی بخشید:
بر اساس آیین نامه اجرایی نظارت بر نام گذاری اماكن مصوب15/10/76 شورای فرهنگ عمومی در اجرای ماده سوم «آیین نامه نامگذاری شهرها، خیابانها، اماكن و موسسات عمومی» مصوب جلسه مورخ 6/9/75 شورای عالی انقلاب فرهنگی، كه شورای فرهنگ عمومی را «مرجع نظارت» تعیین كرده است، موارد زیر را برای كلیه دستگاههای ذیربط لازم الاجرا كرده است:
ماده ی یك: ازتاریخ تصویب این آیین نامه، «گروه نظارت برنامگذاری اماكن» از دو گروه، گروه اول مركزی و گروه دوم ویژه استان ها تشكیل میگردد:
الف) اعضای گروه مركزی نظارت بر نامگذاری اماكن متشكل اند از:
ــ معاونت عمرانی وزارت كشور(رئیس شورا)
ــ یك نفر ازاعضای شورای فرهنگ عمومی صاحب نظر در حوزه دینی و فرهنگی به انتخاب شورا و حكم رئیس شورا
ــ یك نفرازاساتید برجسته تاریخ، تمدن و فرهنگ به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و تصویب شورای فرهنگ عمومی
ــ دو نفر ازاعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران به انتخاب فرهنگستان و معرفی رئیس فرهنگستان و حكم رئیس شورا
ــ نماینده وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از سازمان میراث فرهنگی
ــ نماینده شهرداری تهران
ــ نماینده بنیاد شهید انقلاب اسلامی
ب) اعضای گروه نظارت برنامگذاری اماكن- ویژه استان ها متشكل اند از:
ــ معاونت عمرانی استاندار( رئیس شورا)
ــ شهردار مركز استان ها
ــ مدیر كل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها
ــ شهردار و فرماندار شهری كه نامگذاری مكانی در آنجا دردستور جلسه گروه قرار گرفته است.
ــ دو تن از فرهیختگان در زمینه فرهنك و ادب فارسی دراستان، به معرفی گروه نظارت بر نامگذاری و حكم استاندار
ــ مدیركل بنیاد شهید استان
با توجه به تركیب اعضای گروه های مركزی و استانی نظارت برنامگذاری اماكن ، در تشكیلات دو گروه نسبت به هم ، نوعی عدم توازن و ناهماهنگی وجود دارد. در گروه مركزی یك نفر از حوزه دینی و فرهنگی همچنین یك نفر از اساتید بر جسته تاریخ، تمدن و فرهنگ وجود دارد كه این دو نفر در گروه استانی دیده نمی شوند، اما وجه تشابه در هردو گروه وجود دو نفرفرهیخته در زمینه فرهنگ و ادب فارسی می باشد. اصولاً بایستی در سطح استانی نیز ازوجود متخصصین فرهنگی و اساتید برجسته تاریخ، تمدن و فرهنگ استفاده گردد. ثانیا ًوجود صرفاً كارشناسان متخصص درحوزه ی فرهنگ و ادب فارسی پاسخگوی نیاز فرهنگی و ملی در كل كشور نخواهد بود، چرا كه ایران كشوری كثیرالمله می باشد، و لازم است درپروسه ی تصمیم گیریهای فرهنگی خصوصاً دربحث نامگذاری اماكن بویژه در مراكز استان ها ازمتخصصین سایر زبان های موجود استفاده گردد، اصولاً این موضوع بایستی ازطریق مراجع قانون گذاری و همچنین شورای عالی انقلاب فرهنگی پیگیری شده و اقدامات شایسته در این خصوص معمول گردد. چرا كه تغییر نام قدیمی آثار تاریخی و اماكن عمومی و غیره جزء تخریب هویت فرهنگی و ملی مردم آن منطقه هیچ ثمر دیگری ندارد. همچنین ترجمه به زبان غیر نیز كه در هیچ جای دنیا معمول نیست مصداق بارز سیاست تغییر هویت تدریجی ملل و اقوام ساكن می باشد. ایران مجموعه ای از ملت ها و اقوام می باشد كه در سایه دین اسلام دركنار هم زندگی می كنند و تحمیل یك زبان خاص در تمام زوایای اجتماعی وفرهنگی به روش های گوناگون به بهانۀ ایجاد و حفظ وحدت، مخالف مصالح كشور و همچنین برخلاف ارزش های دینی می باشد. دین اسلام كه اكمل ادیان الهی است در ماهیت فلسفی خود «و لا اكراه فی الدین» را دارد، و دركشوری كه صدور ارزش های دینی و انقلابی به تمام نقاط جهان جزو اصلی ترین برنامه ها می باشد چگونه ممكن است یك نوع زبان درقالب انواع پروژه های آشكار و پنهان فرهنگی به مردم تحمیل گردد؟ به نظر می رسدتغییر و یا ترجمه اسامی اماكن تاریخی، خیانتی است تاریخی برای نسل های آینده دربخش میراث فرهنگی.
منابع: - سایت مركز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی
- سایت شورای فرهنگعمومی
- سایت خبری آذر دیلی
- دیگر سایتهای رسمی مرتبط
دكتر یوسف بیدار دل/ روزنامه نگار
توضیح نویسنده وبلاگ :
برخی ازتغییرنامها درخراسان بزرگ بصورت دلنوشته ای بزبان تركی خراسانی درلینگ آرشیو خردادماه ۹۱ و درتاریخ۲۱/۰۳/۹۱ منتشر كرده ام دراینجادر ارتباط با این پست مجددا آورده ام امید كه مورد توجه قرارگیرد:
ابن خلدون دئیبدی آدلار توركلر اوچون
سند ایله مدرك دی چاغ لار اوچون
های تورك لر، دردیم آدی غم اولموش
خوراسانینگ تورك آدلاری چئو اولموش
نازلی "آنا" لارینگ آدی اولموشدو مامان
حدّن گچیب دی چوخ اولموشدو فاغان
"اولدوز"لارینگ آد لارئ اولموش ستاره
چالان یوخدو گوتیرسین بو سسئ تارهِ
چالاچالا دِیسین های جوانلار ییغیلینگ
تورك دیلیمیزشیرین دی قدرینی بیلینگ
ماه" آی"، مامان" آنا"، بابا هنیز"آتا" دی
آتیش "اود" دی، اُوجاق داشئ صفا دی
نَه جور "یاغیش" خوراساندا اوُلار باران
نَه جور خوراسان ائللریوردی اولار بیابان
مئییم كئ توركچه "درخت مو" دئییردیلر
اونو، یواش یواش درختچه"انگور" ائتدیلر
"آلاداغینگ اوزانیتی نی"بینالود ائییدیلر
مشهد"كوپه داغلاری"هزارمسجد ائییدیلر
بجنورد دا "یامان داغی" نی "كوه یمن "
"قورقود داغی" نی " كورخود"داغ ائتدیلر
"ساری گؤل" اسفراینه آغ داغ گولو اولار
یواش یواش پهلویه "ساریگان" ائتدیلر
شیروان دا كئ چٶلو " قاراول داغی"
یواش یواش اونا"شیركوه" داغ ائتدیلر
دره گزده كئ "یاریم تپه" نی چئوردیلان
یواش یواش اونو "بندیان" تپه ائتدیلر
تورك آد چئونر، لیك، اوُرگدن آیریل مس
تورك دیل اٶلمس، آیرئ دیللا چئوین مس
آد چئورمه تومان تكین یاد دان گئتدمس
طبیعت رسمی ایتیرمس، تاتی بیتیرمس
میِ نابا، ساقی دی خوراسانینگ آدلاری
اوُره گ لردَه جاویدی خوراسانینگ آدلاری
های یولداشلارگلینگ ائل له یار اولینگ
ائل ایتیرمسه،كٶمك حال"سالار"اولینگ.
1)اوشنو(اوچ نووا)=اشنویه
2)سولدوز=نقده
3)قوشاچای=میاندوآب
4)خانا=پیرانشهر
5)ساری داش=سردشت
6)سویوغ بلاغ(ساوجبلاغ)=مهاباد
7)بَی كندی=بوكان
8)صائین قالا=شاهین دژ
9)تیكان تپه=تكاب
قره عینی یكی از شهرستان های استان آذربایجان غربی می باشد كه در ناحیه شمال باختری این استان قرار گرفته است. این شهرستان در ارتفاع 194 متری از سطح دریا واقع شده است. قره عینی از شمال به ماكو، از باختر به مرز تركیه و از جنوب به خوی محدود می شود.
این شهرستان دارای قدمتی كهن می باشد و برای نخستین بار قره عینی نامیده شد. طبق روایتی "قره عینی" از نام پدر و پسری كه "قره" و "عینی" نام داشتند و اولین ساكنان این منطقه بودند گرفته شده است. این اسم تا زمان حكومت خاندان پهلوی برای این شهرستان پابرجا بود كه براساس سیاست های ترك ستیزانه در آن دوره به سیه چشمه تغییر نام دادند كه طبق روایتی دیگر نام سیه چشمه از منطقه ای نیمه باتلاقی و چمن زار به نام قره بلاغ (معادل فارسی می شود سیه چشمه) گرفته شده است. چندی طول نكشید كه نام سیه چشمه هم دستخوش تغییر شد، البته این بار توسط جمهوری اسلامی. در این تغییرنام، حكومت علاوه بر اینكه روش ترك ستیزی را از پهلوی ها به ارث برده بود، سیاست دو به همزنی را هم رویه كار خود قرار داد و نام مجعول چالدران را برای این شهرستان برگزید. چالدران نام دشتی است مابین قره عینی و مرز تركیه كه جنگ چالدران در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری شمسی میان (دو ارتش ترك زبان) سپاه قزلباش ایران (به فرماندهی شاه اسماعیل یكم صفوی) با ارتش عثمانی (به فرماندهی سلطان سلیم یكم) در این مكان رخ داد. حكومت با انتخاب نام دشت چالدران به این شهرستان قصد یادآوری این جنگ را دارد و بدون شك هدفش دشمنی، كینه توزی و نفرت مردم ترك آذربایجان از برادران ترك زبان خود در تركیه هستند. لازم به ذكر است كه نام این شهرستان در بیان های مردم آذربایجان تابه حال تغییری نكرده است و بر اساس تاریخ ها و گفته های پدران و پدر بزرگان مردمان آذربایجان این شهرستان را قره عینی می نامند. همچنین ارتباط و دوستی خلق آذربایجان با برادران و خواهران تركیه ای خود بسیار نزدیك است و رفته رفته در حال گسترش می باشد.
آمل آمل شهری در جنوب دریای خزر، و از شهرهای بسیار قدیمی تبرستان ائتنیك (طبرستان، در استان مازندران فعلی) است. این شهر در دوره ساسانیان و سالهای نخستین دوره اسلامی در اسپهبد آذورپاد و یا كوست آتورپاتگان و به عبارت دیگر در كشور آزربایجان قرار داشته است. نام آمل كه در شاهنامه به عنوان تورانی و انیرانی (غیرایرانی) توصیف شده، به احتمال بسیار زیاد كلمه ای تركی-آلتائی است. ریشه شناسی: "آمول" (آمیل) كلمه ای تركی به معانی آرام، ساكن، بی صدا، ملایم، متعادل، صلح طلب، خوشخو، طمانینه، آرامش روحانی و درونی است. بنابه كلاوسن در كتاب "لغتنامه ریشه شناسی تركی قبل از قرن ١٣" این نام كه معمولا در باره اشخاص بكار می رود گاها در مورد مكانها نیز بكار رفته است. فرمها و مشتقات گوناگون این كلمه در زبان و لهجه های تركی چنین است: آمول Amul (تركی قدیم، قاراخانی، اویغوری)، آمیل Amıl (تركی قدیم، قاراخانی)، آمیرAmır (خاقاسی، تووا)، آمراقAmraq ، آمیراقAmıraq ، آمرانAmran ، آمریل Amrıl، آمریتماقAmrıtmaq ، آمریلماقAmrılmaq ، آمیراماقAmıramaq ، ایمیلImıl ، اومولUmul ، ایمراImra ، هاوول Havul (خلجی). كلمات "همیل" در تركی آزربایجانی (به معنی شخص ساكن و آرام، خوش اخلاق و ملایم و سربزیر؛ حیوان خانگی)، "آموز Amız" (به معنی شرف، در تركی قرقیزی)، آمیرAmır ، آمیراAmıra ، آماراخAmarax ، آمیراخAmırax و كلمه آنقولAñul در تركی عثمانی نیز از همین ریشه اند. "آموللوق Amulluq" فرم اسم مصدری آن است. این كلمه تركی باستانی در تركی آناتولییائی قدیم در تركیبات "ایمیل ایمیل"، "اومول اومول" (به آرامی، با ملایمت) مصطلح بوده است، فرم متحول آن در این زبان و لهجه "آمور Amur" به معنی آرام، ساكن، ساكت، دوست داشتن، هوس كردن، مودب بودن، محبوب، … است.بای بك كلمه آمول در فرمهای زیر به زبانهای گوناگون موغولی نیز وارد شده است: "آمور" (صلح، آرامش، استراحت. مغولی، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، "امرا" (محبوب)، آمورلی. (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی مغولان)، "آمورا" (دوست)، "آمراق بول." (عاشق شدن)، "آمارا." (عاشق شدن)، آمر (قالموقی، استراحت)، آمار (بوریات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت كردن). از این فرم، مصدر آمراماق در زبان موغولی درست شده است، و به شكل "آمیر" دوباره به زبان تركی داخل شده است. مصادر آمتاش. در زبان موغولی نیز از همین ریشه است (آمیتاندو: خوش طعم، آمتاژو: خو، عادت). عده ای، نام رودخانه آمو (آمی دریا) را نیز در ارتباط با این ریشه دانسته اند. قابل توجه است كه شهر آمل كه در زمان اشكانیان (با تباری مباحثه دار) معمور و آبادان بوده "همو" نامیده می شده است. وجه تسمیه تبرستان و گیلان به شمول آمل در شاهنامه به عنوان سرزمینهائی انیرانی (غیر ایرانی) و تورانی توصیف شده اند. به واقع نیز در دوره حاكمیت ساسانیان بر این اراضی، قلمرو این دولت به چهار واحد اداری و یا فاذوسفان (پادوسپان) تقسیم شده بود و آمل در واحد آزربایجان تورانی و انیرانی قرار داشت. حدود و ثغور مملكت آزربایجان كه همواره در طول تاریخ متغیر بوده در گسترده ترین حد خود از شمال به روس و سریر و خزران و داغستان و كارتلی و كاخئتییا (شامل بخشهائی از این دو)، از شرق به دریای خزر و جیل و تارم و دیلمان و تبرستان (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب به جبال و عراق عجم (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب غرب به عراق عرب و جزیره (شامل بخشی از آن) و از غرب به روم (تركیه مركزی) و دریای سیاه محدود بوده است. در قلمرو دولت ساسانی، جهت شمالی اسپهبد آذورباد، كوست آتورپاتكان و یا مملكت آزربایجان، شامل ایالات آزربایجان و ارمنستان با حیّز آن و دماوند و طبرستان با حیّز آن، یعنی گیلان و دیلمان بود: "انوشروان بر هر یك از این ناحیهها اصبهبذ (اسپهبد، سپهبد)ی تعیین كرد كه فرماندهی سپاه آن ناحیه را داشت، اصبهبذ شمال بر سپاه آزربایجان و آن سوی آن، یعنی بلاد خَزَر ریاست داشت" (طبری، اول ٨٩٢،٨٩٣). به گفتة ابن خرداذبه (ابن خرداد به) نیز، ساسانیان اصبهبذ شمال را به زبان خود آذرباذگان اصبهبذ میگفتند. در این اسبهبد بسیار پهناور و با اهمیت، ایالات ارمنستان و آزربایجان و ری و دماوند (دنباوند) كه مركز آن شلنبه بود و طبرستان و رویان و آمل و ساریه (ساری) و شالوس (چالوس) و لارز و شرز و طیس و دهستان و كلار و جیلان (گیلان) و بدشوارجر و ببر و طیلسان (طالشان، تالشان) و خزر و لان (اران، ارّان) و صقالب (اسلاور، اسلاوها) و اَبَر (ابر) قرار داشتند (ص ١١٨). اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر این ناحیة بسیار پهناور غیر ایرانی، دلیل اهمیت سوق الجیشی مملكت آزربایجان در آن روزگار بوده است. در این دوره دو شهر آمل و ری از غربی ترین شهرهای آزربایجان در جنوب دریای خزر بوده اند.بای بك "بنا به تاریخ پژوه فارس، ناصر پورپیرار، ری و آمل دو شهری بوده اند كه شاهنامه آنها را شهرهائی تورانی یعنی از شهرهائی غیرایرانی و از آن تركان قلمداد كرده است: "كز ایران اگر زال زر با دو مرد بیایند و جویند با او نبرد گران مایه اغریرث نیك پی سپه واگذارد از آمل به ری اغریرث (اغرئرت) بنا به متن شاهنامه، یك سردار تورانی و سپهدار لشگر توران است و زال زر حاكم نشینی در سیستان كه فردوسی در مقاطعی آن را ایران نیز خوانده است. بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری دو شهر تورانی است." [بخش اول نام آغر.یرث و یا اغر.ئرت، كه فردوسی از وی با صفت گرانمایه یاد كرده است، یعنی "اغر" احتمالا كلمه "آغیر" تركی به معنی گرانمایه و سنگین و بخش دوم آن "یوروت" از مصدر حركت دادن و به پیش راندن است. در اوستا این اسم به شكل كسی كه گردونه اش در پیش می رود معنی شده است]. بنا به روایات تاریخی گوناگون، نخستین جنگ منوچهر و افراسیاب تورانی نیز در طبرستان رخ داده و با شكست منوچهر و بدنبال آن كشته شدن جانشین وی نوذر، تمام خاك ایران (در مقابل توران) به زیر حاكمیت افراسیاب تورانی در آمده است. ریشه شناسی های نادرست ١-ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته كه "معنی آمل، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه ای حاصلخیز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گلهای رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی (ترا هرگز مرگ مباد) نامیدند، از این جهت اسم با مسمایی گردید زیرا بر اثر حوادث طبیعی چند مرتبه ویران گردید و دوباره به سرعت ساخته شد". این وجه تسمیه و ریشه شناسی عامیانه است، اساسا بدان سبب كه زبان تبری زبانی از خانواده زبانهای ایرانی (ایرانیك) است، اما نام آمل، كلمه ای غیرایرانی و مربوط به دوره پیش ایرانی-انیرانی این سرزمین است. با توجه به تورانی و انیرانی شمردن آمل در متون تاریخی و این واقعیت كه این شهر در دوران باستان در قلمرو كشور آزربایجان بوده است منطقی تر آن است كه ریشه این نام را كه قبل از ایرانی شدن زبان مردم آن نیز وجود داشته، در زبانهای پیش ایرانی، انیرانی و تورانی منطقه جستجو نمود. به واقع دلایل و شواهد نشان می دهند كه نام آمل، به احتمال زیاد نامی توركی-آلتائیك و به معنی آرامبخش و استراحتگاه است.بای بك ٢-ابن اسفندیار آملی، مؤلف كتاب تاریخ طبرستان نام شهر آمل را برگرفته از نام دختری افسانهای به نام آمله میداند كه دختر یكی از امیران دیلمی بنام اشتاد و همسر فیروزشاه، حاكم بلخ بوده است. در این باره داستانی نیز نقل شده است. در این داستان گفته می شود كه "پادشاه پس از دیدن دختر [در بلخ] ، متوجه شد كه او نظیر ندارد. پس از گفتگوی زیاد از دختر پرسید: زنان ولایت شما را چشم ها خوبتر و دهن خوشبوتر و اندام ملایم تر است، سبب چیست؟ دختر به زبان محلی جواب داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند كه چشمان شما چرا سیاه است؟ علت آن است كه هر روز صبح كه برمی خیزیم چشمان ما به سبزه ها می افتد و نرمی بدن از آن است كه در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان كتان می پوشیم و خوشی بوی دهن از آن است كه علفی هست به نام مادر جوینه (ترخون و ریحون) كه خورش غذای ماست. پادشاه گفت: ای دختر شاد باش و خواسته خویش را بیان كن. دختر گفت در ولایت ما آبی است كه هرهز نام دارد. خوب است به دستور پادشاه كنار آن رود شهری ساخته كه آن را به نام من موسم كنند. شاه دستور داد مهندسین رفتند و در آنجا شهری بنا كردند. … و این شهر را بنام دختر كه اسمش آمله بود نامیدند. با گذشت زمان آمله، آمل گردید كه عربها آن را آمنه خواندند، چون معرب به عربی شد عربها دختر خود را آمنه یعنی: تو را مرگ مبادا می نامیدند. كه از جمله آن دخترها مادر حضرت رسول الله بنام آمنه بنت وهب می باشد". در این ریشه شناسی مردمی، نام شهر آمل منتسب به دختری بنام آمله شده و كلمه آمله احتمالا به زبان تبری، به معنی تو را مرگ مباد معنی شده است. همانگونه كه در بند شماره ١ گفته شد، انتساب این معنی به نام شهر آمل و بر اساس زبان تبری نمی تواند درست باشد. اما نكته قابل توجهی در این داستان وجود دارد، آنجا كه شاه پس از دیدن آمله، از وی در باره "ملایمت" اندام و "خوشبوئی" دهان زنان ولایتش می پرسد. در این سوال، دو واژه "ملایم" و "خوشبو" بسیار مهم و مفیدند زیرا آشكارا اشاره به معانی كلمه "آمول" در زبان تركی دارند. بنابراین می توان گفت كه حتی در این داستان نیز نام آمله، نامی تركی است (حتی فرم آمله نیز، یادآور فرم اصلی تركی آمولا-آمورا است). افزون بر آن در این وجه تسمیه نیز (با ذكر پادشاه بلخی) بر ارتباط نام گذاری این شهر با آسیای میانه تاكید شده است (آیا جابجائی ای انجام گرفته و در اصل "آمله" از بلخ و شاه از تبرستان بوده است؟).بای بك ٣-یكی از ریشه شناسیهای قابل تامل برای نام شهر آمل، انتساب آن به قوم آمارد می باشد: "آمل از اسم یك قوم آریایی به نام آمارد كه در آنجا مسكن گزیدند، گرفته شده است. آماردها اولین گروه مهاجرین قوم آریایی بودند كه به ایران كوچ كردند و به فلات ایران رسیدند و در سواحل جنوبی دریای خزر مسكن كردند. نام شهر آمل یادگار و دگرگونشده همان نام قوم آمارد است". آنچه در باره این وجه تسمیه می توان گفت این است كه اولا، مارد، آمرد و یا آماردها كه نام شهر آمل بدانها نسبت داده می شود، بی هیچ تردیدی قومی غیر ایرانی و غیرآریائی، از مردمان آسیانی و غیر سامی بودند كه پیش از كوچ ایرانیها به سرزمین ایران كنونی در كرانه جنوبی دریای خزر بین محل استقرار اقوام تپور (تیپرها) و كادوس (غرب مازندران و شرق گیلان) زندگی میكردند. این قوم پس از آمدن اقوام ایرانی به سرزمین شان در آنها حل شدند و زبانشان از میان رفت. ثانیا این وجه تسمیه توضیحی در باره نام این قوم غیرایرانی و غیرآریائی نمی دهد. علاوه بر آن این واقعیت كه قوم مذكور در آغاز در جوار مرو در آسیای میانه-تركستان ساكن بوده و پس از رانده شدن توسط مرویان به تبرستان آمده است، غیرایرانی بودن نام آمارد را تائید و احتمال تركی-آلتائی بودن آن را تقویت می كند. نتیجه نام شهر آمل در تبرستان ائتنیك، نامی توركی-آلتائی به معنی استراحتگاه، محل و یا شخص آرام و مطبوع است. این نام منعكس كننده تاریخ و هویت پیش ایرانی، انیرانی و مولفه تورانی تبرستان پیش از اسلام می باشد.
http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/