+0 به یه ن


اكبر آزاد- فرزاد صمدلی

انتشار خبر تغییر اسامی توركی جزایر دریاچه اورمیه توسط مسئولین وزارت آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی موجب بروز اضطراب محسوسی در بین آحاد جامعه كبیر آذربایجانی ایران بخصوص نخبگان و خبرگان فعال در امر فرهنگ و سیاست شده است.

تغییر اسامی بومی – ملی یك منطقه و تبدیل آن به نامهای غیر بومی و مطلوب قوم حاكم، طبق قواعد بین المللی به مثابه اعمال آپارتاید قومی و نیز انهدام فرهنگی اقوام غیر حاكم و یا بعبارتی نسل كشی فرهنگی تلقی می شود.

طی هشتاد سال گذشته مطابق شواهد متقن و اسناد محكم موجود، تغییر اسامی بومی مرسوم در ایالات تاریخی ایران بالاخص آذربایجان و دیگر مناطق تورك نشین كشور بصورت جریانی عامدانه و ظالمانه ادامه داشته و حتی در كمال تعجب پیروزی انقلاب پر امید اسلامی و انتقال حاكمیت سیاسی از مبلغین پندار« ایران آریایی» به مروجین تلقی «ایران اسلامی» قادر به توقف آن نشده است چرا كه به نظر می رسد مبلغین فرضیه موهوم آریایی (یا توهم نژاد برتر آریا) همچنان دست اندركار ترسیم خطوط فرهنگی و ... در كشور هستند.

اتهام تغییر اسامی جزایر دریاچه اورمیه اگرچه از طرف مسئولین آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی بصورت ناشیانه ای رد شده است اما اسنادی كه در رسانه های اینترنتی منتشر شده حكایت از آن دارد كه غریزه شوونیستی مغرضان پان فارسیست در تغییر اسامی بومی به حدی تحریك شده كه مدیران دولتی یك سازمان قانونا غیرمرتبط و رسما غیر صالح در امر تغییر اسامی اماكن تاریخی نیز به خود جرات می دهند تا راسا در انهدام هویت هزاران ساله سرزمین كهن آذربایجان ایفای نقش كنند ، بدون آنكه احترامی به افكار عمومی و یا قوانین موضوعه خود قایل شوند!

اسامی جزایر تغییر نام یافته دریاچه اورمیه عبارتند از:

1- گوله گن داشی(1): كاكایی بالا2- گوله گن داشی(2): كاكایی میانه3- گوله گن داشی(3): كاكایی پایین4- دوققوزلار(1): كفچه‌نوك5- دوققوزلار(2): كمان6- دوققوزلار(3): كنارك7- دوققوزلار(4): تیر8- دوققوزلار(5): سروش9- دوققوزلار(6): بن10- دوققوزلار(7): تك11- كچل داشی: كَلسنگ12- گمیچی تپه: كوچك تپه13- عموجانلار: گرز14- كول لوك تپه (یا گلیك تپه): گریوه15- قاناچابا(1): گلگون16- قاناچابا(2): سرخ17- قاناچابا(3): مهران18- كمر(كیمئر) داغ(1): مشكین19- كمر داغ(2): زاغ20- كمر داغ(3): شبدیز21- شاه سارانلی: مهر22- اوهون: میانه23- ائششك مئیدانلار: میدان24- گمیچی(1): ناخدا25- گمیچی(2): ناوبان26- گمیچی(3): ناوی27- گمیچی تپه بؤیوك: بزرگ تپه28- دنه لی: ناهید29- آرپادره سی(1): جو دره30- آرپادره سی(2): جوین31- چات تپه: چاك تپه32- ساری تپه: زر تپه33- قیزیل كنگور(1): زر كمان34- قیزیل كنگور(2): زر گنگ35- ابوالقاسم داشی: زلرابه36- آغ داغ: سپید37- قره آدا: سیاوش38- شاهی: اسلامی39- سایین قالا: شاهین40- قیلینج یاغلی قره: شمشیران41- یانیقلی: آتش42- چاییرلی: آذر43- اردشه: اردشیر44- ائششك داغی: اشك45- داش آدا: بردین46- علی میرزه(1): برزو47- علی میرزه (2): برز48- احمد داشی: بستور49- آغ مسته: بهرام50- ملا بؤركو: پیشوا51- یاستی داش: تختان 52- یاستی آدا: تخت53- یاستی یاغلی قره: سیاه سنگ
اما متاسفانه تجربه نشان داده است كه گوش قدرتمندان در شنیدن صدای ملت بسیار سنگین است.

بعنوان مثال چندی پیش در سایتهای اینترنتی سندی منسوب به شورای عالی امنیت ملی منتشر شد كه گویای مجموعه ای از راهكارهای نژاد پرستانه در راستای تغییر ساختار جمعیت بومی خوزستان و آذربایجان بود.صداهای اعتراض درمیان اعراب خوزستان بلند شد و ملت بصورت مسالمت آمیز خواستار توضیح گردید. اما جواب مخاطبان ملت چه بود؟!

...حوادث اخیر نشان داد كه فقط باید بخدا پناه برد!

اگر چه سندیت موضوع مذكور از جانب مقامات مسئول موكدا تكذیب شد اما قطعا كذب بودن چنین شایعات و جعلیاتی را باید در عمل و به عینه نیز به اثبات رساند. در واقع باید از یك سو به اعراب خوزستان نشان داد كه تركیب و ثروت جمعیت سرزمینشان به هم نخورده است و از سوی دیگر برای ترك آذربایجان ثابت كرد كه وطن تاریخی او در گسیل مهاجران مقام اول را كسب نكرده و روز به روز محرومتر نشده است!

اینكه چرا پس از آغاز حاكمیت طرفداران جریان به اصطلاح اصلاح طلب، هجوم پان آریانیستی مسئولین منسوب به دوم خرداد به هویت، تاریخ و زبان توركهای آذربایجان و دیگر اقوام ایران (البته جز كردها)، بصورت تصاعدی افزایش یافته و حتی برخی از تئوریسینهای نژادپرست این طایفه سیاس، هر تورك هویت طلب را پان توركیست و هر مهمان قورولتای قلعه بابك را تجزیه طلب نام نهاده اند مبین این حقیقت تلخ است كه انقلاب عظیم مدنی عموم اقوام و ملل ایران( كه درانتخابات 5 ـــ 1374 مجلس پنجم در تبریز آغاز و در دوم خرداد سال 1376 به اوج خود رسید ) به سرنوشتی همانند دیگر نهضتها و حركتهای تاریخی مردم ایران گرفتار شده و در درون مثلث موهومات شوونیستی آریا پرستان، تلقیات فاشیستی تعهد مداران و فرامین توتالیتاریستی صاحب كرسیان نوكیسه تر حبس شده است.

آنهایی كه خودسرانه در مناسبات خارجی، ایران را با نام ضد ملی پرشیا خطاب می كنند و یا به هنگام افتتاح رسمی مراكز دولتی، موسیقی غیر ملی مرز پرگهر را پخش می نمایند قطعا مروج ایران آریایی و پارسی هستند. آنها هرگز با چنین اقداماتی نمی توانند مبلغ ایران اسلامی تلقی شوند.

طی هشتاد سال گذشته این گروه ضد ملی در ترویج بی خبری و تبلیغ نا امنی و اشاعه جهل از تریبونهای عمومی لحظه ای كنار نرفته اند. آنان نه تنها با وقاحت و حماقت تمام می گویند كه حق تحصیل اقوام و ملل ایران به زبان مادری شان ، امری ضد ملی و مخل امنیت ملی ایران است بلكه بصورت گسترده ای سعی در تحریك آشكار و تشویق جدی صاحبان زر و زور در سركوب هر حركت هویت طلبانه ای می كنند كه از درون هویتهای مظلوم بومی ایران شروع به غلیان و جولان كرده و اگر بسرعت مورد توجه و توجیه قرار نگیرد؛ این قدرت تاریخ است كه در برابر ضد تاریخ پان آریانیسم، موافق اوامر حضرت حق جل جلاله و نصوص صریح قران و احكام قدیم خود ، مسیر مسدود را مفتوح خواهد كرد!

یالان (تزویر و تحریف)، یامان (تحقیرو تخفیف) و قان (تقتیل و تصلیب) سه شیوه دائمی مدافعان آپارتاید در سراسر جهان و از جمله ایران علیه عموم هویت طلبانی است كه سعی می كنند تا با اتكا به ملت خود و رعایت حدود ، مطالبات انسانی ملل و اقوام خلع حق شده خویش را تامین كنند.

یالان؛

پان آریانیستها به مثابه غارتگرانی هستند كه دفینه های تاریخی را به یغما برده اند. آنها هرچه را موافق حال و میل خود دیده اند بنام خود ثبت كرده اند. در نظر ایشان هر چیزی كه مقوم تاریخ مجعول ایشان نیست اساسا تاریخ نیست و محكوم به فنا است.

این جماعت مخوف، تاریخ را در قرنطینه سیاه خود نگه داشته از پس یك تاریخ سوزی عظیم ملی، اقدام به تاریخ سازی هولناكی برای عموم مردم ایران كرده اند. در این میان هر كسی كه تصمیم به افشای صندوقچه جعلیات آنها كرده از جانب آنان با انواعی از انگها و اتهامات روبرو شده است. هیچ مورخ آذربایجانی وجود ندارد كه در این زمینه تلاش كرده و متهم به پان تركیسم نشده باشد. انگ زنی این جماعت تاریخ ساز گهگاه به حدی غیر معمول است كه آنان حتی مورخ دگر اندیشی چون ناصر پورپیرار (متولد شهرری) را نیز پان تركیست خطاب می كنند!

آنان دین مبین اسلام كه مایه تفاخر آدمیان و پایه تكامل انسان است را در میان جملاتی با ساختار كریه و ركیك، عامل فروپاشی 2500 ساله عظمت آریایی(!)، سقوط شاهنشاهی های باشكوه پارسی(!) وافول مسلك اهورایی زرتشت(!) می دانند!

اذناب این باستان پرستان، هم اینك در تلویزیونهای لس آنجلس فارغ از محدودیتهای داخلی، از هخا گرفته تا فولادوند اقدام به نشر انواعی از زشتترین اهانتها و كذبترین دروغها نموده اند. قطعا هدف این نامردمان (نعوذ بالله) تغییر و تضعیف دین مسلمین ایران و تخمیر و تحریف تاریخ یكی از درخشانترین تواریخ ملل جهان در فلات كنونی ایران است كه علی القاعده همچون گذشته با یاوری اجانب صورت می گیرد.

آنان كه امروزه با اسامی مختلفی شناخته میشوند و حتی بعضی بظاهر مدافع تعالیم اسلامی هستند چگونه مسلمانانی هستند كه تعمدا چشم بر نسل كشیهای وحشتناك همدینان و هموطنان خود در دو سوی ارس به دست ارامنه افراطی می بندند و در مقابل اقدام به حمایت از داشناكهای تروریست در برگزاری نمایشهای سیاسی و ضد ملی 24 آوریل می كنند و برای آنان كف می زنند و هورا میكشند؟! یا اینكه در حسینیه ارشاد علی رغم سكوت كلیساهای غیر كاتولیك ، در یكی از اماكن مهم اسلامی، شیعه و ایران جمع میشوند و برای مرگ پاپ ژان پل دوم مجلس ختم می گیرند؟!

این چه گرایش و كششی است كه از یكطرف مبلغ و مدافع سرسخت زرتشی گری و از جانب دیگر مروج و مقوم دل نازك مسیحیت است؟! اینان كیانند كه از یك سو عود در آتشدان مجوس می سوزانند و از سوی دیگر ناقوسهای نصارا را می كوبند؟!

...ما از شر شیطان و نادان به خدا پناه می بریم!

یامان؛

افراطیون فارس سید كریمها و ماهی صفتها را به مزدوری می گیرند تا در ملاء عام شان قومی ، حیثیت ملی وغرور اجتماعی اقوام و ملل و ایران را پایمال كنند. عجبا كه این جماعت اهانت گستر هنگام مواجه شدن با اعتراضات مردمی اقدام به اعطای نشانهای هنری به این قبیل افراد نیز مینمایند !

بدین ترتیب آنان نه تنها سبب قانونی شدن اهانت می شوند بلكه بنحو اعجاب انگیزی فحاشیهای فحاشان را تحسین كرده، مقامهای والای هنری را برای این قبیل جماعت لوده و موهن اختصاص می دهند. شیوه های اهانتی كه در بین اینان ساری و جاری است تاكنون در میان هیچ گروه و مرامی جز طرفداران مضمحل شده اپارتاید نظیر كوكلوسكلنهای اتازونی، فاشیستهای ایتالیا، فالانژیستهای اسپانیا ، نازیهای آلمان و نژاد پرستان آفریقای جنوبی مرسوم نبوده است!

قان؛

بی تردید طرفداران پندار ایران آریایی در مدت حكومت كودتاچیان پهلوی اول و دوم بدون هرگونه ملاحظه ای كمر به هدم صریح و حذف سریع هویتهای غیر فارس ایران بسته بودند. طبعا یكی از دلایل اصلی وقوع انقلاب عظیم مردمی و اسلامی سال 1357 و مشخصا قیام ملی 29 بهمن آذربایجان ساال 1356 در تبریز، رویارویی ملی با نژاد پرستانی بود كه تئوری جنون آمیز نژاد نجیب و خون پاك آریایی را بصورت سفیهانه ای با تمسك به اصول ضد بشری نازیسم هیتلری تقلید و تبلیغ می كردند و از محتوای آن تئوری خطرناك «ایران مساوی با فارس » را مخرج مشترك گرفته مخالفین را با بی رحمانه ترین شیوه ها قتل عام می كردند. نسل كشی جنون آمیز آریاگرایان در آذرماه سال 1325 در آذربایجان(از تهران تا ماكو و از مغان تا همدان) كه منجر به شهادت ، جراحت ،حبس، نفی بلد و خسارت میلیونها انسان نخبه و صدیق و شریف ترك شد و یا اقدام شوونیستهای فارس در آتش زدن صدها هزار نسخه از كتب درسی كتابت شده به لسان تركی آذربایجانی، شاهد مثالی از میزان سفاكی افرطیون فارس گرایی است كه بعد از حاكمیت رضا پهلوی قلدر در مقاطع مختلف زبانمان را در دهانمان آتش زده اند!

اما آنها نه تنها زبانمان ، بلكه كوشیده اند تا فرهنگ و تاریخمان را نیز به آتش كشند!

طی هشتاد سال گذشته سیاست تغییر اسامی تاریخی مناطق غیر فارس نشین ایران كه بی تردید مبتنی بر اپارتاید است ، بدون وقفه ادامه داشته و البته كم و بیش نیز ادامه دارد!

تعدادی از نامهای تغییر یافته شهرها، روستـاهــا و مكـانهـای جغرافیایی كه به وسیله فرهنگستان ایران در دوران رضاشاه تحت نام «واژه­های نو كه تا پایان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است.» ارائه میگردد. در ابتدای این دفتر كه در ۱۳۰ صفحه می­باشد، آمده است:

همه واژه­هائی كه از خرداد ۱۳۱۴ تا پایان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده و به تصویب پیشگاه مبارك همایون شاهنشاهی رسیده است در این دفتر گرد آمده است. دبیرخانه فرهنگستان برابری آنها را با صورت جلسه­ها و ابلاغیه­های دفتر مخصوص شاهنشاهی و بخشنامه­های دفتر نخست وزیری گواهی می­دهد.»

لازم به یادآوری است كه در این دفتر ۱۳۰ صفحه­ای، تنها نامهای جغرافیایی كه در بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغییر یافته آمده است، در حالیكه اسامی تعدادی از شهرها و مكانهای جغرافیایی قبل و بعد از این تاریخ نیز دستخوش تغییر بوده است، همانطوریكه نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تغییر داده شده بوده و در این واژه­نامه هم در تغییر نام رودخانه «آجی­چای» به «تلخه­ رود» چنین آمده است: «رودی است كه از شمال تبریز می­گذرد و به دریاچة رضائیه می­ریزد» ، كه نشان می­دهد نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تبدیل شده بوده است.

تعدادی از نامهای جغرافیایی تركی تغییر یافته به فارسی، با رسم­الخط و توضیحات خود این دفتر در اینجا آورده می­شود:

نام فارسی شده( جدید) نام اصلی ( تاریخی)-توركی،عربی،فارسی

آبادان عبادان- خوزستان
آلگون الگلو {اولگولو}- سقز
ابردژ قلعه بلند- ایستگاه شماره 26 راه
اراك سلطان اباد- ایستگاه 19 راه آهن جنوب
اندیمشك صالح اباد-ایستگاه 41 راه آهن جنوب
ایذه مال امیر- بختیاری
ایشه ایچی- سقز
ارسباران قراجه داغ- در شمال آذربایجان
تلخه­رود آجی­چای
تكاب تیكان تپه- در آذربایجان
باشه باشماق- سقز
باغ یك قاضی آباد- ایستگاه 14 راه آهن جنوب
بام دژ قلعه سحر- ایستگاه 48 راه آهن جنوب
بانگی بانگلو- سقز
بناور امچه­لی- در شهرستان گرگان
بهشهر اشرف- ایستگاه 6 راه آهن شمال
بهرام طالب آباد- ایستگاه 32 راه آهن شمال
پادار ایاغچی- در بخش سقز كردستان
پرندك رحیم اباد- ایستگاه راه آهن جنوب
پلدشت قریه عرب {عربلر}- ماكو
پلنگ دژ عرب لنگ- سقز
پناده قان یخمز (قان ییخماز)- گرگان
پنج پیكر بشیوسقه- گرگان
پیام یام- ایستگاه یام در راه آهن آذربایجان
پیشوا امامزاده جعفر-ایستگاه 30 راه آهن شمال
تاكستان سیاه دهن- در راه قزوین و همدان
تاله طالح- ایستگاه راه آهن جنوب
تله زنگ تله زنج- ایستگاه 6 راه آهن جنوب
تهران طهران
تیكان (هنوز توركی است) تیكانلو- سقز
خدایار الهیار- سقز
خرم كوشك خزعلیه- خوزستان
خسرو اباد خزعل اباد- خوزستان
چاغرلو(هنوز توركی است) یكی از بخشهای سقز
دشت مینو حاجی­لر- در گرگان
دشت مینو بنی طرف- خوزستان
دیزه دیزج خلیل- از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
رودك حشمت اباد- ایستگاه27 راه آهن جنوب
زال قراگز {قارا گوز}از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
زرینه بالا آلطون علیا {یوخاری آلتون}- سقز
زرینه پائین آلطون سفلی {آشاقی آلتون}- سقز
زرینه رود جغتو چای {جیغاتی چایی}
زنگیان زنگی محله- گرگان
زیار زیارت- گرگان
سبز كوه كره سی- ژاورد كردستان
سرلاد سلاخ- گرگان
سوسنگرد خفاجیه-خوزستان
سیمین دشت حسن اباد- ایستگاه 24 راه آهن شمال
سیمین رود طاطائو چائی {تاتائو چایی}
سیه چشمه قراعینی- ماكو
سبزده قطانجق {قاتانجوق}در سقز
سرچشمه باش بولاق- در بخش سقز
سفید تپه آق تپه- در كردستان
سفید گنبد آق گنبد {آق گونبذ}
سفیدرود قزل­اوزن {قیزیل اوزن}
سلمان كند(هنوز توركی است) سلیمان كندی- در سقز كردستان
سیاهاب قره ­سو- ایستگاه ۲ راه آهن شمال
سیاه پایه قره غایه {قایا}
سیاه چر قره چر (قارا چور )
سیاه چمن قره چمن- در آذربایجان
سیاه دشت قره­غان (قاراغان)- سقز
سیاه گل قره گل {قره گول} در كردستان
سیاه گندم قره بوغدا- در كردستان
سیاه ناو قره ناو- سقز
شازند ادریس آباد- ایستگاه 21 راه آهن جنوب
شادگان فلاحیه- خوزستان
شه بخش طایفه اسماعیل زایی در مكران
شهنواز طایفه یار احمد زایی در مكران
فرخ زاد عرب اوغلو
قبله چشمه قبله بولاغی {قیبله بولاغی} سقز
كامیار قاچیان- سقز
كرد كوی كرد محله
كلانده قیلون- سقز
كبودان قوتلو- سقز
كلاچك قلعه جقه {قالا جیغا}- سقز
كوپلان ده قپلانتو ( قافلانتی )- سقز
كوچك قوجق {قوجوق} در كردستان
كوشك قاشق {قاشیق)- سقز
گچساران قره گل (قره گول}- نزدیك بهبهان
گرمسار قشلاق {قیشلاق}- ایستگاه 27 راه آهن شمال
گل خیزان قلیان- سنندج
گومیشان گمش تپه {گوموش تپه}- گرگان
گل­زار بالا قوزلوعلیا {یوخاری قوزلو}-سقز
گل­زار پائین قوزلوسفلی {اشاغی قوزلو} - سقز
گلشن گلین- سنندج
گندمان طاهر {طاییر} بوغدا- سقز
مازیار حاج علینقی- گرگان
مامك بالا مامق علیا {یوخاری ماماق}
مامك پایین مامق سفلی {آشاقی ماماق}
مشكاباد ابراهیم اباد- ایستگاه 18 راه آهن جنوب
مهاباد ساوجبلاغ مكری {سویوق بولاق}
مهرانرود میدان چای- در تبریز
میانه میانج (میانا = نام یك قوم تاریخی)
ناهید نجف اباد- ایستگاه راه آهن جنوب
نوذر احمد آباد- ایستگاه 10 راه آهن جنوب
نزار آرخ- در گرگان
نیستان قامیشله- {قامیشلی} در نزدیك سنندج
ورسك عباس اباد- ایستگاه 18 راه آهن شمال
وشمگیر پیشیك محله- گرگان
هویزه حویزه
هرزند هلاكو {هولاكو}از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
یار گل یورقل {یورغول}- سقز

بدین ترتیب پروژه حاكمیت مطلق و بی­چون و چرای زبان و فرهنگ فارسی در ایران، همراه با بی­توجهی اقتصادی به مناطق غیرفارس كه از زمان رضاپالانی آغاز شده بود در زمان پهلوی دوم هم پی گرفته شد .

چنانچه مشهود است طی هشتاد سال گذشته اسامی جغرافیایی بسیاری در ایران عوض شده اند. این تغییرات عمدتا مربوط به مناطق غیر تات (فارس) نشین ایران است. در این میان اسامی بومی آذربایجان و خوزستان شاهد بیشترین تغییرات تحمیلی بوده اند.

اشكال تغییرات مذكور عمدتا در آذربایجان به شرح ذیل است:

الف- تقطیع ارضی :

پس از وقوع قیام كبیر مشروطیت در ایران اولین قانون تقسیمات كشوری در تاریخ 14 ذیقعده 1325هـ. ق. تحت عنوان قانون تشكیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حكام به تصویب رسید. مطابق ماده دوم این قانون كشور به دارالخلافه (طهران) و چهار ایالت آذربایجان ، كرمان و بلوچستان ، فارس و خراسان و همچنین 12 ولایت تقسیم شده بود. طبق این قانون ولایان زیر نظر ایلات اداره می شدند. اما دولتهایی كه بعد از كودتای سوم اسفند سال 1299 شمسی بر سر كار آمده اند با عنادی اشكار نخست اقدام به حذف كامل نام مملكت آذربایجان و سپس به دلیل ناتوانی مبادرت به تقطیع آن كرده اند. بنابراین از مملكت آذربایجان در وهله اول بخش های مختلف تقسیم و ولایات متعددی از آن به گیلان، كرمانشاهان، كردستان الحاق وی یا با نام همدان ،قم و اراك و... مجزا كردند و سپس متوجه زنجان و قزوین شدند. بعد از بروز انقلاب اسلامی نیز متاسفانه به رغم آغاز دوران حاكمیت مردمی و انقلابی، این تقسیمات مجعول علیه آذربایجان ادامه یافت و به این ترتیب اردبیل از آذربایجان و قزوین از زنجان جدا شد. متاسفانه به نظر می رسد در حال حاضر اجرای این سیاست همچنان ادامه دارد و در آینده شاهد استان شدن برخی شهرهای دیگر آذربایجان با نامهای دیگر خواهیم بود. در همین امتداد ، حتی برخی از آقایان اصلاح طلب دوم خردادی، در فكر تشكیل استان مجعولی با نام مكری در آذربایجان غربی افتاده اند كه بی شك این رویا به دلیل بیداری مردم آذربایجان هرگز تعبیر نخواهد شد !

این درحالی است كه در خصوص تقطیعات استان خراسان دقیقا سیاستی كاملا متفاوت با آذربایجان در پیش گرفته شده است. بگونه ایكه هر سه استان جدید التاسیس حاصل از خراسان، نام خراسان را حفظ كرده اند!

ب- تقسیم اداری :

در هر دوره تنها به تقطیعات اكتفا نشده است. در واقع برخی از شهرهای آذربایجانی بعد از وقوع تقطیعات مذكور گرفتار تقسیمات جدید شده اند. فی المثل شهر آستارا و برخی مناطق مجاور آن در سال 1349 از حوزه اردبیل آذربایجان جدا و به گیلان واگذار شد. حتی سه سال پیش گردنه زیبای حیران نیز از این شهر جدا و به گیلان منضم شده است. در خلخال نیز چنین زمزمه هایی از جانب مدیران غیر بومی شهر شنیده می شود.

پ- تغییر اسامی:

آذربایجان شاهد یكی از گسترده ترین تغییرات تحمیلی اسامی در ایران و شاید در جهان بوده است. این تغییرات بطرق ذیل اعمال شده است:

1. تغییر اسامی مبنا: چون آذربایجان به نام غیر تاریخی آذرآبادگان ، ترك به آذری ، شاهسون به ایل سون...
2. تعمیم یك اسم بومی به رغم وجود نام فراگیر آذربایجان: چون تعمیم نامهای قم، قزوین، زنجان، ،اردبیل، همدان، مركزی (اراك ) و... برای استانهایی با همین نام به رغم وجود نام تاریخی آذربایجان. دراینجا ذكر این نكته لازم است كه آذربایجان از نظر تاریخی گستره ای بسیار وسیع است كه در آن همراه با اكثریت مطلق سكنه تورك ؛ اقوام اقلیت نیز زندگی می كنند و همانند تركهای مقیم این سرزمین آذربایجانی محسوب می شوند.
3. تغییر اسامی شهرها و قصبه ها : تعداد این قبیل اسامی هزاران مورد است كه برخی از آنها در جدول فوق الذكر آمده و بعضی دیگر عبارتند از:

در مناطق ترك نشین:

اورمو ← رضائیه، توركمن صحرا ←دشت گرگان، سلاخ ← بصیرآباد، آق قالا←پهلوى دژ، بندر انزلى ← بندر پهلوى، باش سوما ← صومعه علیا،ایستی سو←آبگرم، آشاغی سوما ← صومعه سفلی، سئیوان ← سگبان ، كئچی قیران ← بزكش، بین گول ← هزاربركه ، موتاللیق ← متعلق، جووه ت ← جوبند، كوشك سارای ← كشك سرای، پشتو ← پشتاب، پینه شالوار ← شاد باد، گون دوغان ← كندوان، مییو ← میاب، خوجا - موجا ← خواجه مرجان،سالماس ← شاهپور، سولدوز ← نقده، قول قاسیم ← گل قاسم، توفارقان ← آذرشهر- دهخوارگان، اوجان←بستان اباد، قره چور ← سیاه چور، شاراوخانا ← شرفخانه، كوجووار ← كجاآباد، داش آتان ← دانش آباد،قوناق قیران←مهمان دوست، بارش ← بارنج، خاروانا ← خروانق ، سیدآوا ← سعیدآباد، ینگی جه ← نیكجه،گرگر←هادی شهر، سوماقلی ← سماق ده، خانا← پیرانهشر، سار آس كند← هشترود ، قوشاچای(ایكی سو) ← میاندوآب، واسمیش ← باسمنج، باش بولاق ← سرچشمه، قوروچای ← شاه آباد، انه مه ← انانق، قره سو ← سیاهاب، قره گؤل ← سیاه گل ، خی یوو ← مشگین شهر،میشوو ← میشاب، خوجا ← خواجه، ساری قایا ← سارقیه، آخما قایا ← احمقیه، گوموش قایا ← دمشقیه، باغیش←بخشایش، جئیرانلى ←جاریحانى، دووشان تپه←ژاله، قوش محله ←شاهین ده، آغ ائولر←سیمین ده، قارا گؤل←سیاه استخر، سوباتان←تازه ده، آق مچید←نقره ده، توركان اووا ( اوبا ) ← فرزانه آباد، گوموشان←نقره تپه، زئینال آغاج←سردرى، مئهراوان ← مهرآباد، آل عاشیق ← على شئیخ، قلعه جیك (قالاجیق) ← عزیز آباد، باخچاجیق ← سردار آباد، قارا غاج ← على آباد، قارا كیلیسه ← امان آباد سؤیونبد ← سه گنبد، قارا آغاج←قدس، سام بودان ← سنگ بران، گؤى تپه ← تبه گوى، صوفو چاى←صوفى رود، آق قالا(قلعه) ←سپید دژ، دره گز ← محمدآباد، بجنورد ← بیژن گرد٬كیوى ← كوثر٬ شوط ← ایرانسر، آراز باری← خدا آفرین...

در مناطق عرب نشین:

حداقل از قرون 14-15 میلادی در زمان دولتهای قاراقویونلو و آق قویونلو به مناطق عرب نشین جنوب غربی ایران ، عربستان و به مناطق غیر عرب نشین نواحی مجاور شمالی ان خوزستان گفته شده است. در تمامی تحریرات و مكاتبات رسمی دوره صفوی ، افشار ، زند و قاجار و در زبان مردم بدین ناحیه همیشه عربستان تقریر گردیده است. در سال 1925 محمود افشار از تئوریسینهای آریاگرا به منظور ریشه كن كردن زبان عربی در منطقه مذكور، تغییر تقسیمات كشوری ، تغییر مرزها و نام عربستان و كوچانیدن عشایر و اهالی عرب منطقه به دیگر نواحی ایران را پیشنهاد می كند و بدین ترتیب برای حذف كلمه عربستان در ایران نام این منطقه نیز به خوزستان تعویض می شود.

مطابق جدول فوق الذكراز نامهای عربی ای كه عوض شده است می توان به موارد زیر اشاره كرد:محّمره ← خرمشهر، ناصری ← اهواز،فلاحیه ← شادگان، بنی طرف ←دشت میشان ، عبادان← آبادان ،بساتین ← بوستان ، خفاجیه ← سوسنگرد ،مال میر ← ایذه ،حویزه ← هویزه ،خزعل آباد ← خسرو آباد ،خزعلیه ← خرم كوشك ، معشور ← ماه شهر،سیمره ← كرخه و غیره.

4. تغییر اسامی طبیعی : نظیر قاراوول داغى ← شیركوه، قره سو←سیاهرود، آغ چای ← سفید رود، قره داغ ← سیاه كوه، قیزیل اوزن←سفید رود، آجی چای← تلخه رود، جیغاتی ← زرینه رود،، تاتائوچایی ← سیمینه رود، قافلانتی ← قافلانكوه، موشون دره سی ←نوشین دره ...

...

ت- تصنیع اسامی جدید غیر بومی :

طبعا بدنبال افزایش جمعیت ، رشد شهر نشینی و یا ایجاد مراكز جدید صنعتی و یا كشاورزی مناطق مسكونی جدید التاسیسی ساخته می شوند. متاسفانه در نام گذاری این اماكن معیارهای اسامی بومی عموما رعایت نشده است.

مثلا شهر پارس اباد نخست با تعمیم نام مهندس پارسا با نام پارسا اباد تاسیس شد. نام این شهرك كه به دلیل تاسیس و رشد مجموعه كشت و صنعت موغان احداث شده بود به دلیل عدم تبعیت از فونوتیك زبان تركی تبدیل به پارس اباد شد. در اردبیل شهركهای نیستان، كارشناسان، سینا، حافظ ، دانش، ... در تبریز شهركهای ونك، زعفرانیه، پاسداران، اندیشه ... حاكمیت این وضع فارس مدارانه را می توان در نامگذاری خیابانها، كوچه ها و پاركها، اماكن عمومی ... نیز مشاهده كرد. همچون در اصفهان آللاه وئردى خان كؤرپوسو ←سى و سه پل...، در تبریز گؤى مچید ← مسجد كبود، دوه چی ← شتربان، قوردمئیدانی←میدان قطب، موجتئهیدلر كوچه سی ←كوچه مجتهدیها...، در اردبیل باغمئشه←سعدی، ملا باشی←آخر سعدی، یئددی گوز كورپوسو←پل هفت چشمه ، در مرند آغ زمی ← خاك سفید ...

ث- تغییر املای اسامی :

تغییر دیكته اسامی شاهدی از تحریف است. زنگان←زنجان، طهران←تهران، اورمیه←ارومیه، سرین←سرعین، آسلاندوز ← اصلاندز، سومرین←ثمرین، بوزگوش←بزغوش، قوشا←گوشه، حویزه←هویزه، احواز←اهواز، عبادان← آبادان ...

ج- تغییر در تلفظ اسامی :

آراز←ارس، آبیش احمد←آبش احمد، موغان←مغان، چالدیران ← چالدران، بیله سووار←بیله سوار، خاروانا ←خروانق، قیزیل آغاج← قزل آقاچ، خالخال ← خلخال، ماكی←ماكو، سونقور←سنقر، ساققیز←سقز ، اووشار ←افشار، ساراب← سراب ، فیندیقلی←فندقلو، بیناب (بین ائوجیك) ← بناب، مییانا← میانه، ساوالان ←سبلان، (درتبریز) بیلانكی ← بیلانكوه، عینالی ←عون بن علی، چوستر← شبسترو(در مراغه) وروئی ← ورجوی ( در اردبیل)، بالیقلی چایی ←بالیقلو چای، نوئور←نئور، ویله دره←ویلادرق، شاماسبی←شام اسبی، داراوار ←درآباد، ارشه←ارشق، ارجه←ارجق، تبریزه←تبریزق، سالتاوار ←سلطان آباد ، كهرلان← كلخوران، لاری ← لاهرود، باری ←باروق،(در خلخال) كوئی ←كیوی ...

چ- تحریف معنایی:

برخی از شهرها دچار تغییر اسامی نشدند. اما فرضیه بافان شوونیسم كوشیدند تا معانی اسامی مذكور را تحریف كنند. چنین تحریفاتی بصورت واضح در قبال نامهای همدان، تبریز، اردبیل، اهر، آستارا، موغان، میانه ... دیده می شود.

ح- بی اعتنایی به نابودی روستاها:

طی هشتاد سال گذشته به دلیل پی گیری سیاستهای اقتصادی ضد روستایی و غیر قومی در ایران هزاران روستا در سراسر كشور و صدها روستا در گستره آذربایجان بطور كامل خالی از سكنه گردیده و نابود شده است.

...

بنابراین با توجه به چنین هجمه مداومی كه علیه فرهنگهای بومی اقوام و ملل ایران به صورت جدی در جریان است معتقدیم:

به رغم همه تحدیدات و تضییقات موجود ، حیات فرهنگی و نمو اجتماعی همه اقوام و ملل ایران بخصوص تركهای رشید و غیور آذربایجان با قدرت و قوت ادامه دارد ...


بؤلوم : Kenger
یکشنبه 8 بهمن 1391     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

تئهران اوشاقلاری- تا مدت ها تصور می شد كرج یك نام فارسی است.

دو شهر دیگر با نام كرج وجود دارند:

كرج نزدیك قازان در تاتارستان (همان جایی كه قزل یورت در كنار آن واقع است)

كرج در بایكال (زادگاه چنگیز خان)

در یكی از معتبرترین مراجع جغرافیایی ایران آمده است:

كرج از كراج به معنای فریاد است. زیرا برای خبر رساندن از آتش استفاده می شده است! ( فرهنگ گیتاشناسی)

من نمی دانیم آیا آنها رد پای سرخپوستان آپاچی را هم كشف كرده اند و نیز متوجه شده اند كه آنها بجای آتش ( آنقدر صدایشان بلند بوده كه از فرسنگ ها دورتر) از فریاد استفاده می كرده اند!

در جای دیگر آنرا از كلمه كاوك به معنای شكاف می دانند!

دیگری آنرا به علت وجود قایق ها ( كرجی) می داند. حتما ایشان می خواهند تاریخ بنای سد كرج را به هخامنشیان مربوط كنند!

واقعیت چیز دیگریست!

مهمترین مشكل شهر كرج آهكی بودن آب چاههای آن است. بنابراین بازار شوفاژكارها داغ است.

نیز اگر شما گذرتان به جاده چالوس بخورد، در منطقه گچسر معادن متعدد لایم را می بینید.

در تركیه به آهك، گچ و ... كه خاصیت خشك كردن پوست دارند ( كیرچ ) می گویند. در آذربایجان به سفید كردن دیوارها با گچ كرجلاماق می گویند. در كشور فنلاند به سفید كردن دیوارها با گچ KIRJOITTAA LIIDULLA میگویند.

http://t-u.blogfa.com/post-1.aspx


آچار سؤزلر : تورکی,
+0 به یه ن

دكتر یوسف بیداردل

 اروم نیوز (( اورمیه سسی)) -دكتر یوسف بیداردل : نام های قدیمی و اصلی اماكن عمومی، شهرها، رودخانه ها،جزایر و غیره... به طور اعم و آثار تاریخی و فرهنگی به طور اخص در حوزه میراث فرهنگی از نظر نگهداری و مراقبت آنها اهمیت بسزایی دارد...

نام های اماكن تاریخی ازنظر نوع زبان بكار رفته در مرحله نام گذاری قدیمی و معنی آنها جدا از سایر ویژه گیهای ابنیه ، خود گویای حقایق تاریخی بسیاری است كه باید با حساسیت كامل از آنها حفاظت و مراقبت شود. دخل و تصرف های عامیانه، غیرعلمی، متعصبانه و نیز سیاسی درجهت تغییر و یا ترجمه نام آثار و ابنیه تاریخی از یك زبان به سایر زبان ها قطعاً موجب گمراهی نسل های آینده و همچنین تخریب چهره حقیقی میراث فرهنگی خواهد شد. لذا انتقال بی كم و كاست و بدون تغییر اماكن تاریخی خصوصاً ازنظر نام، برای آیندگان یك وظیفه ملی و اصلی است كه باید از سوی مسئولین امر به آنها عمل شود. 

 تغییر و ترجمه اسامی قدیمی شهرها، مناطق و اماكن عمومی و تاریخی از سیاست های كور، نژادپرستانه و شوونیستی رژیم منحوس رضاخانی بود كه براساس دستور اربابان خارجی و بدست عوامل خود فروخته داخلی بر پیكر مردم وارد شده است. سیاست آسیمیلاسیون (بحران هویت) ملل و اقوام ایرانی با طرح پروژه فرهنگستانی واحد درلوای زبان و ادبیات فارسی هتك حرمت به زبان و ملیت اقوام غیر فارس كاری بود كه توسط پهلوی های پدر و پسر اعمال شد، و دراین بین ازجمله مناطقی كه بیشترین خسارات و تخریبات فرهنگی و تاریخی را تحمل نمود، آذربایجان می باشد. حال پس ازگذشت دوران ستم شاهی و ظهور انقلاب اسلامی كه ازنظر ماهیت، فرهنگی و اخلاقی می باشد، مردم كشور خصوصاً مردم آذربایجان كه در به ثمر نشستن انقلاب سهم بسیار قابل توجهی را دارند چشم امید به وعده ها و شعارهای انقلاب اسلامی و مسئولین عالی رتبه دوخته اند. اگر به حق قضاوت كنیم می بینیم كه پس از گذشت بیش از سه دهه از عمر انقلاب اسلامی دركشور هنوز برخی دستهای پنهان درصدد اجرا و یا ادامه دادن همان سیاست های قبلی در بخش میراث فرهنگی می باشند كه قطعا این امر جزو برنامه ها و اهداف اصلی انقلاب اسلامی نبوده است.

 موارد زیر نمونه های خیلی كمی از هزاران هزار مصادیق بارز سیاستهای تغییر هویت حقیقی و جعل اسناد تاریخی است كه به روش تغییر كلی و یا ترجمه به فارسی اسامی شهرها ، اماكن عمومی، محلات ، رودخانه ها، جزایر دریاچه و ابنیه تاریخی تاكنون به مرحلۀ اجرا گذارده شده است:

  ( اورمو، اورمیه←رضائیه، ارومیه)، ( قره عینی، چالدران ←سیه چشمه) ، (عربلر← پلدشت)، ( اشنو ←اشنویه)، ( سولدوز←نقده)، (قوشا چای ←میاندوآب) ، (سویوق بولاق←مهاباد)، ( خانا ←پیرانشهر)، ( ساری داش ← سردشت)، ( تیكان تپه←تكاب)، (بی كندی←بوكان)، (دیلمقان ←سلماس)، (صائین قالا←شاهین دژ)، (قره چمن ← چمن سیاه)، (گادار چای← قادر رود)، (تاتائو چای ←سیمینه رود) ،( جیغتائوچای ← زرینه رود)، (قیزیل اوزن← سفیدرود)، (آراز چای← رود ارس)، (آرپالیق←جوزار)، (آغ داغ←سپید)، (آغجاداش←بردك)، (آوشارجیق←كاوه)، (آق مستی ← بهرام)، (آلامزره←برزو)، (ایری داش←مهرداد)، (بزكلی ←آذین)، (پاخلان آداسی←چشمه كنار)، (داشلیجا ← سنگان)، (امیرداش←تنجك)، (قویون داغی←كبودان)، (گمیچی←كشتیبان)، (ایستی سو←آب گرم)، (گوی تپه←كوك تپه)، (كول تپه←گل تپه)، (نووگئچر←پنچ راه)، (گؤل اوستو←سرگل)، (یئددی درمان←هفت آسیاب)، (قویون كؤرپوسو←پل قویون)، (اوچ گؤزلو كؤرپو←پل سه چشمه)، (دوققوز پیلله بوز خاناسی ← یخچال نه پله)، (گؤی مسجید←مسجد كبود)، (اوچ گونبز←سه گنبد)

 با نگاهی اجمالی به روند نام گذاری قانونی اماكن در نظام ادرای كشور شاید بتوان به برخی از زوایای تاریك موضوع روشنی بخشید:

 بر اساس آیین نامه اجرایی نظارت بر نام گذاری اماكن مصوب15/10/76 شورای فرهنگ عمومی در اجرای ماده سوم «آیین نامه نامگذاری شهرها، خیابانها، اماكن و موسسات عمومی» مصوب جلسه مورخ 6/9/75 شورای عالی انقلاب فرهنگی، كه شورای فرهنگ عمومی را «مرجع نظارت» تعیین كرده است، موارد زیر را برای كلیه دستگاههای ذیربط لازم الاجرا كرده است:

 ماده ی یك: ازتاریخ تصویب این آیین نامه، «گروه نظارت برنامگذاری اماكن» از دو گروه، گروه اول مركزی و گروه دوم ویژه استان ها تشكیل میگردد:

 الف) اعضای گروه مركزی نظارت بر نامگذاری اماكن متشكل اند از:

ــ معاونت عمرانی  وزارت كشور(رئیس شورا)

ــ یك نفر ازاعضای شورای فرهنگ عمومی صاحب نظر در حوزه دینی و فرهنگی به انتخاب شورا و حكم رئیس شورا

ــ یك نفرازاساتید برجسته تاریخ، تمدن و فرهنگ به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و تصویب شورای فرهنگ عمومی

ــ دو نفر ازاعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران به انتخاب فرهنگستان و معرفی رئیس فرهنگستان و حكم رئیس شورا

ــ نماینده وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از سازمان میراث فرهنگی

ــ نماینده شهرداری تهران

ــ نماینده بنیاد شهید انقلاب اسلامی

 ب) اعضای گروه نظارت برنامگذاری اماكن- ویژه استان ها متشكل اند از:

ــ معاونت عمرانی استاندار( رئیس شورا)

ــ شهردار مركز استان ها

ــ مدیر كل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها

ــ شهردار و فرماندار شهری كه نامگذاری مكانی در آنجا دردستور جلسه گروه قرار گرفته است.

ــ دو تن از فرهیختگان در زمینه فرهنك و ادب فارسی دراستان، به معرفی گروه نظارت بر نامگذاری و حكم استاندار

ــ مدیركل بنیاد شهید استان

 با توجه به تركیب اعضای گروه های مركزی و استانی نظارت برنامگذاری اماكن ، در تشكیلات دو گروه نسبت به هم ، نوعی عدم توازن و ناهماهنگی وجود دارد. در گروه مركزی یك نفر از حوزه دینی و فرهنگی همچنین یك نفر از اساتید بر جسته تاریخ، تمدن و فرهنگ وجود دارد كه این دو نفر در گروه استانی دیده نمی شوند، اما وجه تشابه در هردو گروه وجود دو نفرفرهیخته در زمینه فرهنگ و ادب فارسی می باشد. اصولاً بایستی در سطح استانی نیز ازوجود متخصصین فرهنگی و اساتید برجسته تاریخ، تمدن و فرهنگ استفاده گردد. ثانیا ًوجود صرفاً كارشناسان متخصص درحوزه ی فرهنگ و ادب فارسی پاسخگوی نیاز فرهنگی و ملی در كل كشور نخواهد بود، چرا كه ایران كشوری كثیرالمله می باشد، و لازم است درپروسه ی تصمیم گیریهای فرهنگی خصوصاً دربحث نامگذاری اماكن بویژه در مراكز استان ها ازمتخصصین سایر زبان های موجود استفاده گردد، اصولاً این موضوع بایستی ازطریق مراجع قانون گذاری و همچنین شورای عالی انقلاب فرهنگی پیگیری شده و اقدامات شایسته در این خصوص معمول گردد.  چرا كه تغییر نام قدیمی آثار تاریخی و اماكن عمومی و غیره جزء تخریب هویت فرهنگی و ملی مردم آن منطقه هیچ ثمر دیگری ندارد. همچنین ترجمه به زبان غیر نیز كه در هیچ جای دنیا معمول نیست مصداق بارز سیاست تغییر هویت تدریجی ملل و اقوام ساكن می باشد. ایران مجموعه ای از ملت ها و اقوام می باشد كه در سایه دین اسلام دركنار هم زندگی می كنند و تحمیل یك زبان خاص در تمام زوایای اجتماعی وفرهنگی به روش های گوناگون به بهانۀ ایجاد و حفظ وحدت، مخالف مصالح كشور و همچنین برخلاف ارزش های دینی می باشد. دین اسلام كه اكمل ادیان الهی است در ماهیت فلسفی خود «و لا اكراه فی الدین» را دارد، و دركشوری كه صدور ارزش های دینی و انقلابی به تمام نقاط جهان جزو اصلی ترین برنامه ها می باشد چگونه ممكن است یك نوع زبان درقالب انواع پروژه های آشكار و پنهان فرهنگی به مردم تحمیل گردد؟ به نظر می رسدتغییر و یا ترجمه اسامی اماكن تاریخی، خیانتی است تاریخی برای نسل های آینده دربخش میراث فرهنگی.

 منابع: - سایت مركز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی

 - سایت شورای فرهنگعمومی

-  سایت خبری آذر دیلی

 - دیگر سایتهای رسمی مرتبط

دكتر یوسف بیدار دل/ روزنامه نگار

24.gif24.gif24.gif24.gif

 توضیح نویسنده وبلاگ :

 برخی ازتغییرنامها درخراسان بزرگ بصورت دلنوشته ای بزبان تركی خراسانی درلینگ آرشیو خردادماه ۹۱ و درتاریخ۲۱/۰۳/۹۱ منتشر كرده ام دراینجادر ارتباط با این پست مجددا آورده ام امید كه مورد توجه قرارگیرد:

خوراسانینگ تورك آد لاری

 ابن خلدون دئیبدی آدلار توركلر اوچون

سند ایله مدرك دی چاغ لار اوچون

های تورك لر، دردیم آدی غم اولموش

خوراسانینگ تورك آدلاری چئو اولموش

نازلی "آنا" لارینگ آدی اولموشدو مامان  

حدّن گچیب دی چوخ اولموشدو فاغان

"اولدوز"لارینگ آد لارئ اولموش ستاره 

چالان یوخدو گوتیرسین بو سسئ تارهِ

چالاچالا دِیسین های جوانلار ییغیلینگ

تورك دیلیمیزشیرین دی قدرینی بیلینگ

ماه" آی"، مامان" آنا"، بابا هنیز"آتا" دی

آتیش "اود" دی، اُوجاق داشئ صفا دی

نَه جور "یاغیش" خوراساندا  اوُلار باران 

نَه جور خوراسان ائللریوردی اولار بیابان

مئییم كئ توركچه "درخت مو" دئییردیلر

اونو، یواش یواش درختچه"انگور" ائتدیلر

"آلاداغینگ اوزانیتی نی"بینالود ائییدیلر

مشهد"كوپه داغلاری"هزارمسجد ائییدیلر

بجنورد دا "یامان داغی" نی "كوه یمن "

"قورقود داغی" نی " كورخود"داغ ائتدیلر

"ساری گؤل" اسفراینه آغ داغ گولو اولار

یواش یواش پهلویه  "ساریگان"  ائتدیلر

شیروان دا كئ  چٶلو " قاراول داغی"

یواش یواش اونا"شیركوه" داغ ائتدیلر

دره گزده كئ "یاریم تپه" نی چئوردیلان

یواش یواش اونو  "بندیان" تپه  ائتدیلر

تورك آد چئونر، لیك، اوُرگدن آیریل مس 

تورك دیل اٶلمس، آیرئ دیللا چئوین مس

آد چئورمه تومان تكین یاد دان گئتدمس

طبیعت رسمی ایتیرمس، تاتی بیتیرمس

میِ نابا، ساقی دی  خوراسانینگ آدلاری

اوُره گ لردَه جاویدی خوراسانینگ آدلاری 

های یولداشلارگلینگ ائل له یار اولینگ

ائل ایتیرمسه،كٶمك حال"سالار"اولینگ.


آچار سؤزلر : تاریخ,
بؤلوم : Kenger
پنجشنبه 5 بهمن 1391     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن
در باره ریشه تركی - آلتائی نام زنگان ، نظرات مختلفی ارائه شده است، مهمترین آنها عبارتند از:
١-"سینگه نSingәn ":
نام شهر زنگان، محرف تركیب تركی "سین+گه ن" به معنی "سرزمین مقبره ها و دفینه گاه" است:
الف-سینSin :
سین Sin كلمه ای تركی به معنی مقبره و مدفن است. از همین ریشه است كلمات "سینلهSinlə "، "سینلاق Sınlaq" و سینهSinə ، هر سه به معنی مقبره، قبر، مدفن، مزار، مجسمه یادبود و صنم (ابن مهنا، سنگلاخ، عثمانی، قپچاق، ...). "سین" در تركی قیرقیزی، قزاقی، نوقای و ... به معنی مجسمه، مخصوصا مجسمه سر قبر است. برخی از تركی شناسان كلمه "سین" تركی را اصلا مشتق از كلمه چینی "چین" كه به معنی راهرو كناری در معابد نیاكان است دانسته اند. اما ظاهرا در زبان تركی كلمه "سین" در آغاز دارای معنی بدن انسان، قد و بالا، ظاهر خارجی انسان بوده و مزار از آن جهت كه معمولا به اندازه بدن یك انسان می باشد بدین نام خوانده شده است. در تركی باستان اصطلاحات مربوط زیر موجود بوده اند: بوی سینBoy Sın (قد و بالا)؛ بوذلوغ سینلیغ كیشیBoyluğ Sınlığ Kişi (مرد بلند بالا)؛ "سین اورونSin Orun " (جایگاه مقبره). به نظر می رسد تشابه كلمه تركی سین به معنی مزار با كلمه سینوس لاتین به معنی شكاف و شیار حادثه ای تصادفی است. تبدیل "سین" (سینگه ن) به "سان" (زنگان) به سیاق تبدیل "چان" و "چین" در تركی باستان است (نگاه كنید به بند ٤ در زیر: چانگقان). قابل ذكر است كه در تركی اویقوری باستان كلمه ای به شكل سانگرام (سانگ+رام) از ریشه سانسكریت و به معنی معبد وجود داشته است.
ب-گه نGәn :
عنصر "-جان" در نام فعلی زنجان و "-گان" در نام مردمی و تلفظ تركی آن زنگان، -كلمه ای تركی است. پسوند توپونیم ساز "-غان-ğan " "-قان-qan " (در تركی قاراخانی)، "-گان -gan"، "-خان-xan " (در تركی باستان)، "-كه¬ن -kən" (در تركی باستان) و مشتقات آنها (قاناqana ، كانkan ، جانcan ، وانvan ، انan ، ...) نشان دهنده جا، مكان و محلهای جغرافیائی و همچنین سازنده عناوین (مانند "بورخانBurxan "-بودا، "تنگریكه¬نTәñrikәn "-اعلیحضرت، "تارخان Tarxan"، "باشقانBaşqan ") در زبان توركی است. ریشه این پسوندها را می توان همزمان در زبانهای گوناگون اورال آلتائی مانند توركی و موغولی، و زبانهای پروتوتوركی مانند سومری تعقیب نمود. این پسوند-كلمه كه در زبان موغولی نیز موجود بوده و بویژه پس از عناوین شخصیتها، نام رودخانه و كوهها آورده می شود، به حد وفور در نامهای جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران و دیگر مناطق ترك نشین بكار رفته است. برخی بر این عقیده اند كه پسوند "-قان-qan " از طریق قوم و یا اتحادیه اقوام پروتوتورك ساكا (نك. سقز) به زبان پارتیان و از آنجا به زبانهای ایرانی پیش از اسلام وارد گردیده و پس از استیلای عرب و نفوذ فرهنگ زبانی عربی، تبدیل به "-جان-can " شده است.
احمد كسروی نیز متوجه وجود همچو پسوند-كلمه ای در نامهای جغرافی آزربایجان شده بود، اما آنرا به نادرستی پسوند-كلمه ای فارسی-ایرانی-آریائی پنداشته بود: "كلمه وان كه اینان بر آخر این شهرها میگذراند كلمه ای است كه در آخر نام های آبادیها بسیار معروف میباشد چنانكه در این نامها: شیروان، نخجوان، هفتوان، ایروان، كردوان .... ان، گان، ران، لان، رام كه در آخر نامهای آبادیها فراوان می آید همه از یك ریشه می آید و بمعنی شهر یا جای یا بوم میباشد". بر خلاف نظر كسروی، نه تنها مرتبط شمردن پسوند-كلمه "قان" تركی در نامهای جغرافیائی با زبانهای ایرانی، مطلقا نادرست است، بلكه هر نام جغرافیائی در مناطقی كه روزهائی تحت حاكمیت تركان و دیگر اقوام اورال آلتائی بوده و دارای پی افزوده خان-قان-گان-جان و كه ن-گه ن-یه ن، .... باشد، به احتمال بسیار زیاد نامی تركی و یا اورال آلتائی است.
به این پسوند-كلمه در توپونیمهای باستانی مانند كورقان - قورقان (پشته ای كوچك بر مزار مرسوم در میان اقوام اوراسیا در ٥ هزار سال پیش. بعدها به معنی استحكامات و قلعه و ...)، قادیرقان، بارسیغان-بارسقان (نك. ورزقان)، قارقان (نك. قاراقان-خرقان)، قاتقان (خم، انحنا، كج و مورب)، یارقان، یارلیقان (از اسامی جزائر دریاچه اورمیه. محل پرتگاه، كناره دره، شكستهای كنار رودخانه)، بارقان (زمین سست، محل باتلاقی)، چالاغان (از اسامی جزائر دریاچه اورمیه. محل زندگی طائفه چالا-چلا از توركان قیپچاق)، اؤتوكه¬ن (به معنی محل دعا و نام الهه مكان، فرم اولیه آن "اؤتوك+-كه ن". مك. یاسوكند، نك. یئكه ن) و ... بكار رفته است. این پسوند در توپونیمهای بیشماری در سرتاسر سرزمینهائی كه روزگاری تحت حاكمیت اقوام آلتائی، پروتوتورك و تورك بوده اند بویژه در ایران و آزربایجان به یادگار مانده است، از آن جمله اند نامهای جغرافیائی زیر: آزه¬ربایجان-آزربایجان، بلاسجان-بلاشگان، داخرقان-توفارقان، بیلقان-بایلاقان (نك. بیله سوار)، مغان-موغان، زنگان-زنجان، سیساقان-سیسجان، كوشگان-جوشقان، یئكه¬ن (نك. یئكه ن)، شانجان، سدقان (صدقان)، چادگان (چادقان)، چؤهره¬قان (نك. چهرگان)، دلیجان، اندیجان، دیلمقان، نوشیجان، كمیجان، ورزقان، گوگان، گرگان-جرجان (نك. گرگان)، واسپورقان-سوپورقان، ارزینجان، اوجان، ترجان، مزلقان، چاپاقان-چپقان، جنقان-جنگان، و... .
پسوند "–جان" و عنوان "جان": پسوند جغرافیائی "–جان" كه تلفظ عربی پسوند اصلی "قان" تركی است را، نمی باید با كلمه "جان" تركی كه در برخی از القاب و عناوین و پیش از نام اشخاص بكار رفته اشتباه نمود. جانCan ، كلمه و صفتی تركی به معنی بزرگ و درشت است كه معمولا در اسامی زنان خویشاوند بكار می رود، مانند "جان ائجه" به معنی خواهر بزرگ پدر (عمه)، "جان بیگیم"، "جان آقا خانیم" و ... . این كلمه در نام مردان عموما به شكل "جانیCanı "، "چانیÇanı "، "شانی Șanı" و به معنی عموزاده، دائی زاده و ... بكار رفته است. مانند "جانی بك"، "جانی خان"، "جانعلی"، "جان محمد" (از سرداران شاه اسماعیل)، ....
اشاره غیرمستقیم مستوفی به ریشه تركی "سینگه ن"
به گفته حمدالله مستوفی، "شهر زنجان را اردشیر بابكان ساخته و "شهین" یا یعنی منسوب به شاه خوانده است". در لغت نامه دهخدا نیز ذیل واژه شهین گفته می شود "شهین نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان میباشد. گویند آن شهر را اردشیر بابكان بنا كرد ...". اما ماخذ و منبع مستوفی در مورد ساخته شدن و نامیده گردیدن این شهر آزربایجانی توسط اردشیر بابكان معلوم نیست و تاكنون هیچ منبع موثق دیگری در این ارتباط اظهار نظر ننموده است. علاوه بر آن، همانگونه كه بدرستی در بسیاری از منابع فارسی نیز تثبیت شده و مسلم است، كلمه "شهین" مذكور، از نظر زبان شناسی ارتباطی به زبانهای پارسی باستان، دیگر زبانهای ایرانی و ادبیات اوستایی و غیر آن ندارد.
با اینهمه اشاره مستوفی به نام "شهین"، و همچنین معنی آن به شكل "شهر منسوب به شاه" دارای اطلاعات ذی قیمتی در باره هویت و ریشه تركی این نام است. اولا ثبت "شهین"، چیزی به جز فرم ایرانی شده بخش اول نام اصلی و تركی شهر یعنی "سین" نمی باشد (مانند تبدیل "سونقور" به "شونقار"). ثانیا مستوفی بخش دوم نام این شهر یعنی "گه ن"-"قان" به معنی محل را با كلمه دیگر تركی یعنی "قان-خان" كه به معنی شاه است اشتباه نموده و در نتیجه به نقل روایتی برای تقویت این گمان اشتباه خود دست یازیده است. اما خود این اشتباه، آشكارا نشان می دهد كه وی تردیدی در ریشه تركی این نام نداشته است. به همه حال اشاره مستوفی به نام "شهین" (سین تركی) و منسوبیت آن به شاه (قان-خان تركی) موید نام اصلی و تركی اولیه شهر زنجان-زنگان یعنی "سینگه ن-سینقان" است.
٢-"سانقانSanqan ":
نام شهر زنگان محرف كلمه تركی سانقان (سان+قان) تركی به معنی محل شمارش، مكان داوری و مجازا محشر است. در این تركیب، كلمه تركی "سان" بن مصدر "سانماق" در تركی باستان میباشد كه به معنی شمردن، محسوب كردن، شمرده شدن و محسوب شدن، حساب كردن، فكر كردن، انگاشتن، گمان و فرض كردن، قیاس كردن، انتظار داشتن، حدس زدن، قضاوت كردن، ... است. از همین ریشه است كلمات و تركیبات "سانكی" (گویا)، "سان" (عدد، شمار)، و اصطلاح "سان دیدن" در زبان فارسی به معنی شمردن افراد لشكر. تبدیل "الف" نخستین كلمه "سانقان"، به فتحه در "سنقان" (زنگان)، به سیاق تبدیل "آیاق" به "ایاق" در زبان و لهجه های گوناگون تركی بوده و امری معمول است. تبدیل حرف "سS " به "زZ " نیز به لحاظ قواعد زبان تركی قانونمند و قاعده ای معلوم در زبان تركی است. مانند تبدیل سككیز اونSəkkiz On به سكسه¬نSəksən ، دوققوز اونDoqquz On به دوخسانDoxsan و سیگیلSigil تركی قدیم به زیییلZiyil (این كلمه اخیر تركی در شكل زگیل وارد زبان فارسی شده است).
وجه تسمیه سانقان :
بنا به عقیده قزلباشان ترك علوی (سرطالبی، سیر طالیبی، ... در ایران به خطا با گروه متفاوت ایرانی-كردی اهل حق یكی شمرده می شوند)، انسانها در روز قیامت در سلطانیه (نك. قونقور اؤله نگ) زنگان آزربایجان جمع شده و نیكوكاران به بهشت و بدكاران به جهنم خواهند رفت. كردان علوی اهل حق نیز مشابه همین اعتقاد را در باره شهرزور دارند. (شهرزور در بسیاری از منابع دوره اسلامی به شكل حد جنوبی آزربایجان تاریخی ذكر شده است. امروزه در خاك عراق شهركی بنام شهرزور (زور، سورا) در شمال شرقی سلیمانیه نزدیك مرز ایران و عراق، در طرف مقابل شهرستان مریوان استان كردستان وجود دارد).
در تركی باستان تركیبی به شكل "سان ساغیشSan Sağış " (محاسبه و حساب و كتاب) وجود داشته كه بررسی آن میتواند به ریشه شناسی صحیح نام زنگان پرتو افكند. "ساغیش" در تركی قدیم و میانه به معنی روز داوری و قیامت، و "ساغیش گونوSağış günü " به معنی روز قیامت است (كیتاب-ی دده قورقود: "ساغیش گونونده، آینا گؤركلوSağış günündә ayna görklü "- در روز قیامت آئینه زیباست). به نظر می رسد كه جز اول تركیب باستانی "سان ساغیش"، یعنی كلمه "سان" با نام شهر "زنگان" به معنی محشر، و جز دوم آن یعنی كلمه "ساغیش" با نام شهر "سجاس" در جنوب سلطانیه به معنی روز داوری و قیامت مرتبط بوده باشد (ساغیش-ساغاش-ساگاش-ساگاس-ساجاس-سجاس).
ریشه شناسیهای محتمل دیگر :
٣-نام شهر زنگان محرف كلمه "سانقانSanqan " تركی به معنی مكان مشهور و محل معروف می باشد. در این تركیب "سان" به معنی شهرت است.
٤-زنگان محرف و مخفف كلمه "چانگقانÇañqan " (چانگ+قان) تركی، به معنی محل ولوله و همهمه است (اشاره ای مبهم به صور اسرافیل و محشر؟). چان-چانگ-چانق (چین-چینغ-چینق-چینگ) كلمه ای تركی به معنی سر و صدا، نعره و فریاد، همهمه، ولوله، صدای زد و خورد و زنگ و زنگوله .... چان (چانگ) در تركی معاصر همچنین به معنی ناقوس است. برخی از تركی شناسان آن را از ریشه ای چینی دانسته اند كه به نوبه خود منشا كلمه چنگ در زبان فارسی نیز می باشد. همریشه با كلمات چینقیرتی (صدا)، چینقیراق (زنگوله)، چینقیرداق (وسیله ای كه با آن صدا ایجاد كرده و جلوی گریه كودك را میگیرند)، چینقیرداماق، چینلاماق، چینلاتماق (هر سه به معنی صدا در آوردن، به صدا در آوردن)، چینقراماق (از اسم چینقیر، صدا درآوردن ناقوس، زنگوله، زنگ زدن)، چینقارتغو (نوعی زنگوله).
تبدیل صدای "چÇ "-"جC "به "سS "-"زZ " قاعده ای بسیار شناخته شده در فونئتیك تركی است. مانند تحول "بنزه¬مه كBənzəmək " به "بنجه¬مه كBəncəmək "، سیریشSiriş به چیریش Çiriş در بعضی لهجه های توركی آزربایجان، "جولCol " قاراچای به "زولZol در توركی بالكار (به معنی راه)، تبدیل "اجلƏcəl " عربی به "ازلƏzəl " در توركی قازان، تبدیل ساچSaç و ساچاقSaçaq تركی به چاچÇaç و چاچاق Çaçaq در قیرقیزی، تئلئوت و اویروت، تبدیل مصدر تركی جارلاCarla به زارلاZarla در مونقولی و .... حادثه اسقاط حرف "گ" از چانگقان و تبدیل آن به چانقان (زنگان) در نام دیگر شهرهای آزربایجان نیز دیده می شود، مانند تبدیل "یئگكه ن" به "یئكه ن" (در نام شهر یكان به معنی شهر نیكو. نك یكان)، "تیكگه ن" به "تیكان" (در نام شهر تیكان تپه، نك. تكاب).
٥-سنگگه نSәñgәn : نام شهر زنگان مخفف و محرف كلمه "سنگگه ن" تركی به معنی محل فرونشستن غوغا، مشتق از فعل "سنگیمه كSәñimәk " است. این فعل به معنی به آرامش گرائیدن، فرو نشستن چیزی تند و شدید مانند غوغا، جنگ، طوفان و زلزله و باران و ... می باشد. از همین ریشه است كلمه "سنگیرSәñir " كه در تركی باستان به معنی دماغه، قسمت بیرون آمده یك كوه، گوشه و بخش بیرون آمده یك دیوار می باشد. نام روستای "سنگر" در حومه اورمیه همین كلمه تركی قدیمی است. بسیاری از لغتشناسان كلمه "سنگر" در زبان فارسی، و برخی از آنها كلمه "سنگین" فارسی را نیز مشتق از این كلمه تركی دانسته اند.
٦-زنگان محرف و مخفف كلمه "سانچغانSançğan " تركی به معنی نوعی بوته خاردار و مشتق از فعل "سانجماق" است. از همین ریشه است "سینجان" به معنی قوطی خار در تركی عثمانی، "سانچقان قاتی" به معنی میوه نوعی درخت و یا بوته خاردار در تركی خاقانی. نامگذاری اماكن زیستی بر اساس پوشش گیاهی مجاور آنها روشی معمول در تاریخ اقوام ترك و آزربایجان است، مانند قاراقان-خرقان (نك. خرقان) و ...
٧-در زبان تركی كلمه دیگری به شكل "چانگÇañ " و به معنی گرد و غبار وجود دارد. بر این مبنا، "چانگقان" (چانقان-زنگان) به معنی مكان گرد و غباردار است.
وجه تسمیه "سینگه ن"
١-اكثریت تركان، شهر زنجان را با نام "زنگان" می خوانند. این خود دلیلی بر "گه ن" بودن بخش دوم نام این شهر (سینگه ن) میباشد و نشان می دهد كه فرم زنجان تلفظ عربی این اسم در دوره پس از اسلام بوده است. از سوی دیگر در جامع التواریخ گفته می شود كه در زبان تركی "سینله" منحصرا برای نامیدن قبر كفار و مزار برای نامیدن قبر مسلمانان بكار می رود. این نیز نشان می دهد كه نام سینگه ن، مربوط به دوره پیش از اسلامی این منطقه از آزربایجان، و قبل از پذیرش اسلام از سوی تركان و رواج یافتن فرهنگ اسلامی در آزربایجان می باشد.
٢-در آزربایجان شهرها و روستاهای دیگری با نامهائی به معنی مدفن و مقبر وجود دارند. مانند:
-"قورقان Qurqan" كه نام چندین شهر و روستا در آزربایجان و خراسان (نك. گرگان) است. این نام كلمه ای تركی به معنی تپه ای كوچك كه از انباشتن خاك بر سر مزار به وجود آید، تپه مصنوعی مزار كه از انباشتن خاك و یا سنگ بر روی مزار بوجود می آید می باشد؛
-"سوپورقانSupurqan " (سوبورغان، سپرگان) نام روستائی در شهرستان اورمیه. در شهر بناب (نك. بناب) نیز قبرستانی بنام سپرگان وجود دارد. این كلمه تركی كه به معنی قبر و مزار می باشد در زبان موغولی به شكل "سوبورغان" و در تركی سویون به اشكال "سووورقا" و "سورقا" موجود است. در متون تركی باستان و قدیم عباراتی چون "سین سوبورقان اورون" (مكان مزارها)، "سین سوبورقان یئركه یاخین"، "سین اورون"، "سین سوبورغان آراسینتا" (در میان مزارها) بسیار بكار رفته است.
-در روایات باستانی ارامنه ادعا میشود كه حضرت نوح و همسرش در شهر مرند آزربایجان (نك. مرند) مدفون شده و اسم این شهر آزربایجانی از یك فعل ارمنی به معنای دفن یا دفینه مشتق شده است. (ارامنه امروزی ادعا می كنند حضرت نوح بعد از طوفان در نخجوان فرود آمد و در این شهر مدفون شد).
٣-در منطقه زنگان در تطابق با وجه تسمیه آن، اماكن مقدس، معابد، مقابر، بقعه ها، امامزاده ها و زیارتگاههای تاریخی بیشماری وجود دارند. در زیر به برخی از آنها اشاره می شود (در مورد امامزاده ها، به ناحیه ابهر اكتفا شده است):
-مجموعه‌ی "دوزهونDuzhun " و یا "دوزهونلارDuzhunlar " (به فارسی مردان نمكی): (هون-خون-قون-گون در تركی باستان به معنی انسان، آدم و مردم است. كلمه تركیبی "ائلگونElgün " به معنی توده مردم در تركی مدرن نیز از همین ریشه است). از این مجموعه كه در معدن نمك روستای چهرآباد (نك. چهرگان) در‪ ۷۵ كیلومتری جنوب شرقی زنجان قرار دارد، تاكنون جسد شش نفر به همراه اشیاء گوناگون و ٣٠٠ قطعه پارچه كشف شده است. معدن نمك چهره‌آباد و دوزهونلار (مردان نمكی) مكشوفه در آن، با قدمت تقریبی بین هزار و هفتصد تا دو هزار و سیصد سال از جمله مهمترین اطلاعات باستان‌شناسی آزربایجان است.
-قبر حضرت قیدار نبی: در خیابان اصلی شهر قیدار (خدابنده)، در شهرستان خدابنده (قیدار) در صد كیلومتری جنوب شرقی زنگان قرار دارد. بنا به بعضی روایات، قیدار بزرگترین (و یا دومین) پسر از دوازده پسر حضرت اسماعیل و نوه حضرت ابراهیم خلیل الله و بیست و پنجمین (و یا سی امین) جد پیغمبر اسلام بوده است. این بقعه بدست دولتزن ترك بولوقان (بلغان، بلغار) خاتون، دختر ارغون شاه احداث گردیده و گنبد و مقبره آن در تاریخ ١٣١٩ هجری قمری توسط امیر افشار جهانشاه تعمیر شده است. (در دیگر نقاط آزربایجان نیز -بنا به روایات گوناگون- پیغامبرانی مدفون اند: قبر حضرت حجی ‏علیه‏السلام در همدان؛ قبر حضرت حیقوق (حبقوق نبی) در شهرستان تویسركان (نك. تویسركان) استان همدان؛ مرقد حضرت اشموئیل‏ (شموئیل) در یازده كیلومتری شهرستان ساوه-جاده بویین زهرا (نك. ساوه)؛ قبر پسر لقمان و چهار پیغمبر (چهار انبیا علیه ‏السلام) در قبرستان پیغمبریه در قزوین (نك. قزوین)؛ قبر نوح و زن وی در مرند و یا نخجوان (نك. مرند)، ....).
-مقبره‌ اولجایتو محمد معروف‌ به‌ گنبد سلطانیه:‌ این‌ بنای‌ معظّم‌ كه یكی‌ از شاهكارهای‌ هنر معماری‌ تركی-آزربایجانی و دنیای‌ اسلام‌ به‌ شمار می‌آید، در چهل‌ كیلومتری‌ جنوب‌ شرقی‌ شهرستان‌ زنجان‌ و در دشت‌ مسطّح‌ سلطانیه‌ (نك. قونقور اؤله نگ) واقع‌ شده‌ است‌. اولجاتیو سلطان امپراتوری تركی آزربایجانی ایلخانی مذهب علوی قزلباشی تركی را به عنوان مذهب خود پذیرفت و پایتخت را از تبریز به سلطانیه آورد. بنای گنبد سلطانیه در دوران حكومت وی و در مدت حدود ٩ سال احداث شد و به اوج شهرت خود رسید. اولجایتو قصد انتقال اجساد امامان شیعی به سلطانیه را نیز داشت، اما بعدها از این فكر منصرف گشته، این بنا را به آرامگاهی برای خود اختصاص داد. به اعتقاد برخی محققان، جایگاه قبر امپراتور ایلخانی در سردابه كه از فضاهای جانبی گنبد سلطانیه بوده و در ضلع جنوبی در زیر تربت‌خانه واقع شده قرار دارد. سلاطین ایلخانی به پیروی از اعتقادات و سنن خویش اجساد مردگان را همراه اسباب و وسایل معیشتی آنان در گورهای سردابه‌ای در زیرزمین‌ها دفن می‌كردند و سعی در ناشناخته ماندن مقابر و گورستان‌های خود داشتند.
-بوراق بابا یاتیریBuraq baba yatırı ، سولطان چلبی اوغلو كئچه بؤركو (مقبره‌ سلطان چلبی اوغلو و یا آرامگاه شیخ براق‌ بابا): آرامگاه سلطان چلبی اوغلی و یا مقبره شیخ براق در ٥٠٠ متری جنوب باختری محوطه تاریخی سلطانیه بر سر راه سلطانیه – خدابنده، و در ٣٠ كیلومتری شرق زنگان قرار دارد. نام تركی آن «چلبی اوغلو كئچه بؤركو اوجاغی» است (كئچه بؤرك در زبان تركی به معنای كلاه نمدی است). عده ای از محققان این مقبره-جمع ائوی (جمعخانه) را كه قدمت آن به دوره امپراتوری تركی آزربایجانی ایلخانی میرسد محل دفن سلطان چلپی، نوه مولانا كه به دعوت اولجایتو از قونیه به سلطانیه نقل مكان كرد می دانند. برخی نیز آنرا متعلق به شیخ براق بابا از بزرگان طریقت شمسیه و علویان قزلباش در آزربایجان و تركیه دانسته اند. شمسیه، شاخه قزلباشی-علوی طریقت اصلا سنی مولویه است. شیخ براق بابا كه از خاصان دربار سلطان محمد خدابنده (الجایتو) بود و به حلول حضرت علی در قالب اولجایتو امپراتور ایلخانی اعتقاد داشت، در جنگ او با گیلكیان در نزدیكی لاهیجان به قتل رسید. بوراق بابا خلیفه ای بنام امیرجی داشت كه گویا كلاه "سولطان چلبی" از پیروان خویش را كه به‌ عنوان تبرك و در حین سماع در قونیه از او دریافت كرده بود، بر بالای مزار پیر خود شیخ براق بابا گذاشته است. این بنا از دو بخش یاتیر (مقبره) و جمع ائوی (جمعخانه) تشكیل یافته است. معماری این مجموعه با الهام از عقاید و مراتب مذهب تركی قزلباشان علوی طراحی شده است. سبك قبر شیخ براق (؟) در این آرامگاه حلقه ذكر صوفیان ترك را تداعی می نماید. داخل مقبره به فضاهایی تقسیم شده كه جسد سلطان (؟) در وسط و جسد مریدان با توجه به مراتب آنها در گرداگرد آن قرار داده شده اند. بخش نخست در قسمت ورودی به فقرا اختصاص داشته است. حجره‌های انفرادی صحن مركزی درهای كوتاه دارد و محل ریاضت مریدان با توجه به مراتب آنها بوده است. صحن جمع ائوی (خانقاه) محل سماع جمعی بوده كه پیر در وسط و مریدان در دور او حلقه می‌زدند. بخش‌های جنوبی بنا احتمالا به ‌عنوان كلاس‌های آموزشی و فضای واقع در دو طرف ایوان جنوبی محل ذكر زمستانی بوده است.
-آغو ایچه ن دده احمد اوجاغیAğu İçən Dədə Əhməd Ocağı (بقعه پیر احمد زهرنوش): یكی از بناهای قدیمی شهرستان ابهر آرامگاه مولانا قطب الدین احمد ابهری مشهور به آغو ایچه ن (پیر زهرنوش، ٥٠٠ - ٥٧٧ هجری قمری) در منتهی‌الیه قسمت جنوبی ابهر و در انتهای خیابان ١٧ شهریور است. در تركیه نیز چندین اوجاق علویان ترك قزلباش با نام "آغو ایچه ن" وجود دارد، از جمله قارادونلو جان بابا آغو ایچه ن اوجاغی. مولانا قطب الدین احمد ابهری كه از بزرگان مذهب قزلباشی علوی و سرسلسله صوفیان و محدثی صاحب كمال بود، مریدان خود را در این محل ارشاد می كرده است. این بقعه ساخته شده در اواخر قرن ششم تا اوایل قرن هفتم هجری، محل به سر بردن چهارصد صوفی بوده است. گنبد بنا به سبك پنج و هفت و همانند گنبدهای دوره سلجوقی احداث شده است. بقاع دیگر این مجموعه به استناد متون تاریخی متعلق به دو عارف بزرگ به نامهای ابوبكر محمد بن عبدالله ابهری صاحب كتاب العوامل فی شرح مذهب مالك بن انس و همچنین مولانا شهاب الدین ابهری است كه تا اوایل دوران صفوی در قید حیات بوده است. از فضای مجاور این آرامگاه هم اكنون به عنوان اداره میراث فرهنگی استفاده می شود.
-داش كسه ن اوجاغی (آرامگاه و معبد داش‌كسن): این مجموعه در ١٠ كیلومتری جنوب‌شرقی سلطانیه، در نزدیكی روستای ویر (نك. ابهر) قرار گرفته است. مطالعات اخیر نشان می‌دهند كه محل مزبور كاربرد آرامگاهی داشته است. محوطه داش كسه ن در محوطه‌ای به شكل مستطیل ناقص به طول ٤٠٠ متر و به عرض ٥٠ تا ٣٠٠ متر نقر گردیده و سه غار مصنوعی با كنده كاری‌هائی در دل كوه حفر شده است. از نقش‌های این كنده كاری‌ها می توان به تصویر دو اژدها كه در مقابل یكدیگر به شكل قرینه حك شده‌اند و طول هر یك ٥/٣ متر است اشاره كرد. در فرهنگ چینی و نیز تركان باستان اژدها را مظهر قدرت می‌دانسته اند. در طرفین این نقش‌ها محراب‌های نقش‌داری با طرح‌های تركی اسلیمی، گل و بوته و مقرنس‌های سنگی كنده‌كاری شده‌اند. مجموعه این آثار یادگار هنرمندان چینی و حاصل فرهنگ ختائی است كه به فرمان اولجایتو از چین فراخوانده شده بودند.
-قبر ارغون خان در تپه تاریخی نور: تپه نور (نام اصلی؟) از دیگر آثار تاریخی سلطانیه است كه در ١٥٠٠ متری جنوب شرقی گنبد قرار دارد. در كاوشهای باستان شناسی وجود بنائی قدیمی در اعماق آن تپه مشخص و محرز شده است. گویا قبر ارغون شاه نیز زمانی در بالای این تپه بوده است.
-قبر ارغون خان در كوه سجاس (نك. سجاس): "چنانچه عادت مغول بود ناپیدا كرده بودند و آن كوه را قورغ (قوروق) گردانیده و مردم را از حدود گذشتن زحمت رسیدی. دخترش اولجای قبر پدر را آشكار كرده، آنجا خانقاه ساخت و مردم بنشانید و ..." (آثار البلاد و اخبار العباد).
-آرامگاه شاهزاده زیدالكبیر در ابهر: از زیارتگاههای معتبر و معروف ابهر و حومه می باشد كه در شرق شهر و در انتهای خیابان استاد مطهری واقع شده است. شاهزاده زیدالكبیر از صوفیان برجسته و پرهیزكاران وارسته عصر خود بشمار می رفته است. در گذشته اطراف این زیارتگاه، گورستانی بود كه امروزه به خارج شهر منتقل گردیده است. امروز این بقعه با گنبد مخروطی شكل و معماری بی نظیر خود، در وسط میدانی به همین نام كه پر از گلهای رنگارنگ می باشد قرار گرفته است. قبلاً بر بالای صندوق چوبی نفیس این آرامگاه و بنا بر سنن تركی، كلاهخود مطلاّیی با زنجیره هایی از همان جنس بطور معلّق نصب بود و شمشیری كه روی قبضه آن نوشته هایی به چشم می خورد وجود داشت كه امروزه از این اشیاء اثری نیست. بقعه مورد توجه مردم بومی و به خصوص مورد اعتقاد، توسل و نذورات زنان است.
-بنای امامزاده اسماعیل ابهر: در شمال شهرستان ابهر، بنای تاریخی تماماً آجری با گنبدی از نوع دو جداره وجود دارد. این بنا كه دارای تزیینات داخلی و خارجی با ارزشی است در قرن نهم هجری قمری ساخته شده و تزیینات آن به دوره صفویه تعلق دارد. برخی تذكره نویسان از دفن امام زاده اسماعیل از نوادگان امام علی در این بقعه سخن گفته اند.
-بقعه امامزاده یحیی ابهر: بقعه امام زاده یحیی كه او را از نوادگان امام موسی كاظم دانسته اند، در شهر سایین قالا (نك. صایین قلعه) قرار گرفته و قدمت آن به قرن هشتم هجری قمری می رسد. این بنا در یك فضای روستایی و در جوار باغهای بیرون شهر احداث شده است. تپه تاریخی صایین قلعه در داخل محوطه این بقعه قرار دارد.
-گؤی ایمامزادا (بقعه امامزاده محمد) ابهر: بقعه امامزاده محمد كه قدمت آن به قرن ششم هجری قمری می رسد در مركز شهر ابهر در خیابان امام خمینی و كنار مسجد نور قرار دارد. بر روی مزار امامزاده محمد كه او را از نوادگان امام حسن مجتبی دانسته اند، ضریح كوچك و ساده ای از جنس چوب نصب شده است.كاشیكاری گنبد فوق العاده زیباست.
-بقعه امامزاده كهریز ابهر: این بنای آرامگاهی در یك كیلومتری باختر محوطه تاریخی سلطانیه قرار گرفته و به دلیل مجاورت با قنات كهریز به امام زاده كهریز معروف شده است. قدمت بنای تاریخی امامزاده كهریز سلطانیه به دوره دولت تركی آزربایجانی صفویه میرسد. این بقعه را امامزاده قاسم یا امامزاده عبدالله نیز می گویند.
-امامزاده عبدالخیر ابهر: بنای تاریخی آرامگاهی امامزاده عبدالخیر كه به لحاظ ساخت و معماری به دوره دولتهای تركی آزربایجانی صفویه -قاجاریه نسبت داده می شود، در میان یك قبرستان تاریخی در باختر روستای قروه (نك. قوروا)، از توابع شهرستان ابهر (نك. ابهر) قرار گرفته است.
-آرامگاه پیرسقا ابهر: بنای تاریخی آرامگاه پیر سقا در روستای پیر سقا (پیر زاغه) در ٣٠ كیلومتری سمت باختری شهر ابهر قرار دارد. پیر سقا یكی از قطب‌های صوفیه بوده است. فرم بنا و نحوه ساخت آن حكایت از ساخت این بنا در دوره امپراتوری تركی آزربایجانی صفویه دارد. در زیر این گنبد مقبره ای وجود دارد كه توسط یك ضریح فلزی محافظت می ‌گردد.
-بقعه مولاحسن كاشی: در فاصله ٥/٢ كیلومتری جنوب شهر سلطانیه‌ قرار گرفته است. گنبد این بقعه كه در سال ١١٧٣ هجری قمری در اواخر دوره شاه طهماسب بنا شده، با گنبد مقبره شیخ صفی‌الدین اردبیلی قابل مقایسه است.
-دیگر امامزاده های شهرستان ابهر: در محدوده شهرستان ابهر امامزاده های دیگری نیز وجود دارند. از جمله: "مقبره امامزاده یونس" در شریف آباد، "بقعه امامزاده یعقوب" (قرن سوم هجری قمری)، "بقعه پیر سكینه خاتون" (قرن یازدهم هجری قمری) و "مقبره سلطان شهید ازناب" (قرن یازدهم هجری قمری).
نامهای مشابه جغرافیائی :
١-نام بسیاری از روستاهای آذربایجان و دیگر مناطق ترك نشین كه دارای كلمه "زنگ" در اسم خود می باشند، مانند روستای "زنگ آباد" در اطراف ورزقان، در ارتباط با ریشه های تركی "سین" و یا "چان" مذكور است.
٢-در چین مركزی شهری بنام سینقان (چانگان، چانقان، ....) وجود دارد كه پایتخت بیش از ده امپراتوری چینی در تاریخ و در دوره سلسله تانگ، یكی از بزرگترین شهرهای جهان بوده است. معنی نام شهر سینقان، آرامش ابدی است كه علاوه بر شباهت ظاهری با نام سینقان-سینگه ن تركی – حتی در صورت همریشه نبودن با آن- همخوانی معنائی دارد.
٣-نام ناحیه سین كیانگ (شینجان) در چین، نامی جدید به معنی سرزمین مرزی است. این نام چینی در راستای سیاست تغییر نامهای تركی به چینی در تركستان چین، از سوی دولت این كشور به ناحیه اویغور در این كشور داده شده و نامی تاریخی نیست.
٤-نام سینجان در تركیه. در تركیه اماكن جغرافیائی چندی (محله، روستا، ...) با نام سینجان وجود دارند، اما بنظر نمی رسد كه این نامها دارای گذشته ای طولانی بوده باشند.
٥-قاتون سینی: شهری بین تانقوت و چین.
ریشه شناسیهای نادرست :
١-در برخی از منابع تركی، نام زنگان به صورت محرف كلمه تركی "زنگین" به معنی ثروتمند و غنی توضیح داده میشود: "زنجان`ین اسكی آدلاریندان بیریسی زنگان`دیر، كی زنگین سوزجویونده ن آلینیبدیر. تورك دیلینده زنگین وارلی، عظه مه تلی، گئنیش، دولو و قییمه تلی و . . . آنلامیندا گلیب. دوغرودان دا بو توپراق زنگین بیر وارلیقدیر ...". حال آنكه بنا به بسیاری از لغتشناسان كلمه "زنگین" در زبان تركی، خود محرف كلمه فارسی "سنگین" است و دارای ریشه تركی نمی باشد.
٢-به گفته حمدالله مستوفی شهر زنجان را اردشیر بابكان ساخته و شهین یا شاهین یعنی منسوب به شاه خوانده است. در لغت نامه دهخدا نیز ذیل واژه شهین این ادعا تكرار شده است: "... گویند آن شهر را اردشیر بابكان بنا كرد...". همانگونه كه فوقا اشاره شد، ماخذ و منبع مستوفی در مورد داستان ساخته شدن و نامیده گردیدن این شهر توسط اردشیر بابكان مبهم است و تاكنون هیچ منبع موثق دیگری در این ارتباط اظهار نظر ننموده است. علاوه بر آن، قرائن و شواهد نشان می دهند كه كلمه "شهین" مورد بحث، فرم ایرانی كلمه "سین" تركی است.
٣-در برخی منابع ادعا می شود كه نام زنجان –زنگان محرف و مخفف كلمه فارسی-پارسی "زندیگان" به معنای مكان اهل كتاب زند است كه در دوره ساسانیان بر این منطقه گذاشته شده است: "وجه تسمیه آن زندگان، یعنی اهل كتاب زند است.... نام این شهر زندیگان بوده همچون آذربایگان، خدایگان و غیره.... "زند" معروفترین كتاب آیین زردشتی در دوران ساسانی و "گان" از پساوند پارسی باستان.... گویا به مرور زمان و به علت كثرت استعمال "د" و "ی" زندیگان حذف گردیده و تبدیل به زنگان شده و سپس چون در زبان عربی حرف "گ" به "ج" تبدیل می شود كلمه "زنگان" به "زنجان" تبدیل شده است. همـانطور كه نام آذربایگان به آذربایجان و گرگان به جرجان تبدیل شده است...".
علاوه بر نبود هیچ سند و قرینه ای كه بتواند این ادعاهای جدید را ثابت كند، زندی نامیدن اهل كتاب زند نیز محتاج به اثبات است. (البته در گذشته زرتشتیان "زندیك" و یا "زندیق" نامیده شده اند كه در این صورت می بایست نام شهر زنجان به صورت "زندیكگان" ثبت می شد). افزون بر آن، قاعده عمومی در بسیاری از لهجه های زبان تركی و محاوره آزربایجان، افزایش "ن" در برخی از كلمات به "ند" است و نه عكس آن. مانند تبدیل "كه ن" به "كند" (نك. یاسوكند)، "ساپان" به "ساپاند"، "كیرشه ن" به "كیرشه ند"، "خرمنه" به "خرمنده" (نك. خدابنده)، "آسان" به "هاساند"، "فن" به "فند" و .... بنابراین تبدیل "زندیگان" به "زنگان" (حذف حرف "د") در زبان مردم آزربایجان بسیار نامحتمل است (لازم به یادآوری است كه نمونه های آزربایجان و گرگان در ادعای فوق، اساسا كلماتی تركی بوده و دارای ریشه و ساختار فارسی-ایرانی نیستند).
٤-برخی نام زنجان را با كلمات فارسی "زن" و "جان" مرتبط شمرده و این وجه تسمیه عامیانه را نیز در نوشته ها و گفته هایشان وسیله طعن و تمسخر تركان و آزربایجانیان زنگانی قرار داده اند. حال آنكه "زنجان"، فرم فارسی شده و معرب نام تركی این شهر یعنی "سینگه ن-سانقان" است و ارتباطی با كلمات "زن" و "جان" در زبان فارسی و یا هر زبان ایرانی معاصر و باستانی دیگری ندارد.
٥-طبق مدارك آشوری، منطقه زنجان كه در قرن نهم پیش ازمیلاد "آندیا" (اسم دختر) نام داشته، از اواخر دوره صفویه نام "ایالت خمسه" بر خود گرفته و در كتب تاریخی نیز از خوانین منطقه به شكل حاكمان خمسه یاد شده است. ایالت خمسه از زمان پیدایش در دوره دولت تركی آذربایجانی صفویه تا قبل از تقسیمات جدید كشوری (ایالتها و استانها) در دوره پهلوی و رضا شاه، اساسا شـامل استان زنگان و قزوین فعلی، شهرستان آزربایجانی گروس بیجار (نك. بیجار)، همچنین شهرستان تیكان تپه (نك. تكاب) و بخشهائی از استانهای همدان و مركزی فعلی بوده است. ظاهرا خمسه نامیدن این ایالت، به دلیل استقرار پنج ایل ترك "مقدم"، "افشار"، "بایات"، "اصانلو" و "خدابنده لو" در این منطقه و یا تشكل ناحیه مذكور از پنج بلوك "ابهررود"، "خرارود"، "زنجانرود"، "ایجرود" و "سجاسرود" بوده است، ایجاد اتحادیه ایلی خمسه در جنوب ایران نیز محتملا در این نامگذاری موثر بوده است.
نتیجه :
زنگان نام شهر و استانی در قسمت مركزی آزربایجان است. نام زنگان كلمه ای تركی به معنی دفینه گاه (سینگه ن)، محشر (سانقان) و یا مكان معروف است. "زنجان" فرم فارسی-معرب این نام تركی است.

+0 به یه ن

1)اوشنو(اوچ نووا)=اشنویه
2)سولدوز=نقده
3)قوشاچای=میاندوآب
4)خانا=پیرانشهر
5)ساری داش=سردشت
6)سویوغ بلاغ(ساوجبلاغ)=مهاباد
7)بَی كندی=بوكان
8)صائین قالا=شاهین دژ
9)تیكان تپه=تكاب


آچار سؤزلر : آزربایجان,
بؤلوم : Kenger
پنجشنبه 5 بهمن 1391     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

قره عینی یكی از شهرستان های استان آذربایجان غربی می باشد كه در ناحیه شمال باختری این استان قرار گرفته است. این شهرستان در ارتفاع 194 متری از سطح دریا واقع شده است. قره عینی از شمال به ماكو، از باختر به مرز تركیه و از جنوب به خوی محدود می شود.

این شهرستان دارای قدمتی كهن می باشد و برای نخستین بار قره عینی نامیده شد. طبق روایتی "قره عینی" از نام پدر و پسری كه "قره" و "عینی" نام داشتند و اولین ساكنان این منطقه بودند گرفته شده است. این اسم تا زمان حكومت خاندان پهلوی برای این شهرستان پابرجا بود كه براساس سیاست های ترك ستیزانه در آن دوره به سیه چشمه تغییر نام دادند كه طبق روایتی دیگر نام سیه چشمه از منطقه ای نیمه باتلاقی و چمن زار به نام قره بلاغ (معادل فارسی می شود سیه چشمه) گرفته شده است. چندی طول نكشید كه نام سیه چشمه هم دستخوش تغییر شد، البته این بار توسط جمهوری اسلامی. در این تغییرنام، حكومت علاوه بر اینكه روش ترك ستیزی را از پهلوی ها به ارث برده بود، سیاست دو به همزنی را هم رویه كار خود قرار داد و نام مجعول چالدران را برای این شهرستان برگزید. چالدران نام دشتی است مابین قره عینی و مرز تركیه كه جنگ چالدران در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری شمسی میان (دو ارتش ترك زبان) سپاه قزلباش ایران (به فرماندهی شاه اسماعیل یكم صفوی) با ارتش عثمانی (به فرماندهی سلطان سلیم یكم) در این مكان رخ داد. حكومت با انتخاب نام دشت چالدران به این شهرستان قصد یادآوری این جنگ را دارد و بدون شك هدفش دشمنی، كینه توزی و نفرت مردم ترك آذربایجان از برادران ترك زبان خود در تركیه هستند. لازم به ذكر است كه نام این شهرستان در بیان های مردم آذربایجان تابه حال تغییری نكرده است و بر اساس تاریخ ها و گفته های پدران و پدر بزرگان مردمان آذربایجان این شهرستان را قره عینی می نامند. همچنین ارتباط و دوستی خلق آذربایجان با برادران و خواهران تركیه ای خود بسیار نزدیك است و رفته رفته در حال گسترش می باشد.


+0 به یه ن

آمل آمل شهری در جنوب دریای خزر، و از شهرهای بسیار قدیمی تبرستان ائتنیك (طبرستان، در استان مازندران فعلی) است. این شهر در دوره ساسانیان و سالهای نخستین دوره اسلامی در اسپهبد آذورپاد و یا كوست آتورپاتگان و به عبارت دیگر در كشور آزربایجان قرار داشته است. نام آمل كه در شاهنامه به عنوان تورانی و انیرانی (غیرایرانی) توصیف شده، به احتمال بسیار زیاد كلمه ای تركی-آلتائی است. ریشه شناسی: "آمول" (آمیل) كلمه ای تركی به معانی آرام، ساكن، بی صدا، ملایم، متعادل، صلح طلب، خوشخو، طمانینه، آرامش روحانی و درونی است. بنابه كلاوسن در كتاب "لغتنامه ریشه شناسی تركی قبل از قرن ١٣" این نام كه معمولا در باره اشخاص بكار می رود گاها در مورد مكانها نیز بكار رفته است. فرمها و مشتقات گوناگون این كلمه در زبان و لهجه های تركی چنین است: آمول Amul (تركی قدیم، قاراخانی، اویغوری)، آمیل Amıl (تركی قدیم، قاراخانی)، آمیرAmır (خاقاسی، تووا)، آمراقAmraq ، آمیراقAmıraq ، آمرانAmran ، آمریل Amrıl، آمریتماقAmrıtmaq ، آمریلماقAmrılmaq ، آمیراماقAmıramaq ، ایمیلImıl ، اومولUmul ، ایمراImra ، هاوول Havul (خلجی). كلمات "همیل" در تركی آزربایجانی (به معنی شخص ساكن و آرام، خوش اخلاق و ملایم و سربزیر؛ حیوان خانگی)، "آموز Amız" (به معنی شرف، در تركی قرقیزی)، آمیرAmır ، آمیراAmıra ، آماراخAmarax ، آمیراخAmırax و كلمه آنقولAñul در تركی عثمانی نیز از همین ریشه اند. "آموللوق Amulluq" فرم اسم مصدری آن است. این كلمه تركی باستانی در تركی آناتولییائی قدیم در تركیبات "ایمیل ایمیل"، "اومول اومول" (به آرامی، با ملایمت) مصطلح بوده است، فرم متحول آن در این زبان و لهجه "آمور Amur" به معنی آرام، ساكن، ساكت، دوست داشتن، هوس كردن، مودب بودن، محبوب، … است.بای بك كلمه آمول در فرمهای زیر به زبانهای گوناگون موغولی نیز وارد شده است: "آمور" (صلح، آرامش، استراحت. مغولی، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، "امرا" (محبوب)، آمورلی. (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی مغولان)، "آمورا" (دوست)، "آمراق بول." (عاشق شدن)، "آمارا." (عاشق شدن)، آمر (قالموقی، استراحت)، آمار (بوریات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت كردن). از این فرم، مصدر آمراماق در زبان موغولی درست شده است، و به شكل "آمیر" دوباره به زبان تركی داخل شده است. مصادر آمتاش. در زبان موغولی نیز از همین ریشه است (آمیتاندو: خوش طعم، آمتاژو: خو، عادت). عده ای، نام رودخانه آمو (آمی دریا) را نیز در ارتباط با این ریشه دانسته اند. قابل توجه است كه شهر آمل كه در زمان اشكانیان (با تباری مباحثه دار) معمور و آبادان بوده "همو" نامیده می شده است. وجه تسمیه تبرستان و گیلان به شمول آمل در شاهنامه به عنوان سرزمینهائی انیرانی (غیر ایرانی) و تورانی توصیف شده اند. به واقع نیز در دوره حاكمیت ساسانیان بر این اراضی، قلمرو این دولت به چهار واحد اداری و یا فاذوسفان (پادوسپان) تقسیم شده بود و آمل در واحد آزربایجان تورانی و انیرانی قرار داشت. حدود و ثغور مملكت آزربایجان كه همواره در طول تاریخ متغیر بوده در گسترده ترین حد خود از شمال به روس و سریر و خزران و داغستان و كارتلی و كاخئتییا (شامل بخشهائی از این دو)، از شرق به دریای خزر و جیل و تارم و دیلمان و تبرستان (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب به جبال و عراق عجم (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب غرب به عراق عرب و جزیره (شامل بخشی از آن) و از غرب به روم (تركیه مركزی) و دریای سیاه محدود بوده است. در قلمرو دولت ساسانی، جهت شمالی اسپهبد آذورباد، كوست آتورپاتكان و یا مملكت آزربایجان، شامل ایالات آزربایجان و ارمنستان با حیّز آن و دماوند و طبرستان با حیّز آن، یعنی گیلان و دیلمان بود: "انوشروان بر هر یك از این ناحیه‌ها اصبهبذ (اسپهبد، سپهبد)ی تعیین كرد كه فرماندهی سپاه آن ناحیه را داشت، اصبهبذ شمال بر سپاه آزربایجان و آن سوی آن، یعنی بلاد خَزَر ریاست داشت" (طبری، اول ٨٩٢،٨٩٣). به گفتة ابن خرداذبه (ابن خرداد به) نیز، ساسانیان اصبهبذ شمال را به زبان خود آذرباذگان اصبهبذ می‌گفتند. در این اسبهبد بسیار پهناور و با اهمیت، ایالات ارمنستان و آزربایجان و ری و دماوند (دنباوند) كه مركز آن شلنبه بود و طبرستان و رویان و آمل و ساریه (ساری) و شالوس (چالوس) و لارز و شرز و طیس و دهستان و كلار و جیلان (گیلان) و بدشوارجر و ببر و طیلسان (طالشان، تالشان) و خزر و لان (اران، ارّان) و صقالب (اسلاور، اسلاوها) و اَبَر (ابر) قرار داشتند (ص ١١٨). اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر این ناحیة بسیار پهناور غیر ایرانی، دلیل اهمیت سوق الجیشی مملكت آزربایجان در آن روزگار بوده است. در این دوره دو شهر آمل و ری از غربی ترین شهرهای آزربایجان در جنوب دریای خزر بوده اند.بای بك "بنا به تاریخ پژوه فارس، ناصر پورپیرار، ری و آمل دو شهری بوده اند كه شاهنامه آنها را شهرهائی تورانی یعنی از شهرهائی غیرایرانی و از آن تركان قلمداد كرده است: "كز ایران اگر زال زر با دو مرد بیایند و جویند با او نبرد گران مایه اغریرث نیك پی سپه واگذارد از آمل به ری اغریرث (اغرئرت) بنا به متن شاهنامه، یك سردار تورانی و سپهدار لشگر توران است و زال زر حاكم نشینی در سیستان كه فردوسی در مقاطعی آن را ایران نیز خوانده است. بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری دو شهر تورانی است." [بخش اول نام آغر.یرث و یا اغر.ئرت، كه فردوسی از وی با صفت گرانمایه یاد كرده است، یعنی "اغر" احتمالا كلمه "آغیر" تركی به معنی گرانمایه و سنگین و بخش دوم آن "یوروت" از مصدر حركت دادن و به پیش راندن است. در اوستا این اسم به شكل كسی كه گردونه اش در پیش می رود معنی شده است]. بنا به روایات تاریخی گوناگون، نخستین جنگ منوچهر و افراسیاب تورانی نیز در طبرستان رخ داده و با شكست منوچهر و بدنبال آن كشته شدن جانشین وی نوذر، تمام خاك ایران (در مقابل توران) به زیر حاكمیت افراسیاب تورانی در آمده است. ریشه شناسی های نادرست ١-ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته كه "معنی آمل، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه ای حاصلخیز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گلهای رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی (ترا هرگز مرگ مباد) نامیدند، از این جهت اسم با مسمایی گردید زیرا بر اثر حوادث طبیعی چند مرتبه ویران گردید و دوباره به سرعت ساخته شد". این وجه تسمیه و ریشه شناسی عامیانه است، اساسا بدان سبب كه زبان تبری زبانی از خانواده زبانهای ایرانی (ایرانیك) است، اما نام آمل، كلمه ای غیرایرانی و مربوط به دوره پیش ایرانی-انیرانی این سرزمین است. با توجه به تورانی و انیرانی شمردن آمل در متون تاریخی و این واقعیت كه این شهر در دوران باستان در قلمرو كشور آزربایجان بوده است منطقی تر آن است كه ریشه این نام را كه قبل از ایرانی شدن زبان مردم آن نیز وجود داشته، در زبانهای پیش ایرانی، انیرانی و تورانی منطقه جستجو نمود. به واقع دلایل و شواهد نشان می دهند كه نام آمل، به احتمال زیاد نامی توركی-آلتائیك و به معنی آرامبخش و استراحتگاه است.بای بك ٢-ابن اسفندیار آملی، مؤلف كتاب تاریخ طبرستان نام شهر آمل را برگرفته از نام دختری افسانه‌ای به نام آمله می‌داند كه دختر یكی از امیران دیلمی بنام اشتاد و همسر فیروزشاه، حاكم بلخ بوده است. در این باره داستانی نیز نقل شده است. در این داستان گفته می شود كه "پادشاه پس از دیدن دختر [در بلخ] ، متوجه شد كه او نظیر ندارد. پس از گفتگوی زیاد از دختر پرسید: زنان ولایت شما را چشم ها خوبتر و دهن خوشبوتر و اندام ملایم تر است، سبب چیست؟ دختر به زبان محلی جواب داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند كه چشمان شما چرا سیاه است؟ علت آن است كه هر روز صبح كه برمی خیزیم چشمان ما به سبزه ها می افتد و نرمی بدن از آن است كه در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان كتان می پوشیم و خوشی بوی دهن از آن است كه علفی هست به نام مادر جوینه (ترخون و ریحون) كه خورش غذای ماست. پادشاه گفت: ای دختر شاد باش و خواسته خویش را بیان كن. دختر گفت در ولایت ما آبی است كه هرهز نام دارد. خوب است به دستور پادشاه كنار آن رود شهری ساخته كه آن را به نام من موسم كنند. شاه دستور داد مهندسین رفتند و در آنجا شهری بنا كردند. … و این شهر را بنام دختر كه اسمش آمله بود نامیدند. با گذشت زمان آمله، آمل گردید كه عربها آن را آمنه خواندند، چون معرب به عربی شد عربها دختر خود را آمنه یعنی: تو را مرگ مبادا می نامیدند. كه از جمله آن دخترها مادر حضرت رسول الله بنام آمنه بنت وهب می باشد". در این ریشه شناسی مردمی، نام شهر آمل منتسب به دختری بنام آمله شده و كلمه آمله احتمالا به زبان تبری، به معنی تو را مرگ مباد معنی شده است. همانگونه كه در بند شماره ١ گفته شد، انتساب این معنی به نام شهر آمل و بر اساس زبان تبری نمی تواند درست باشد. اما نكته قابل توجهی در این داستان وجود دارد، آنجا كه شاه پس از دیدن آمله، از وی در باره "ملایمت" اندام و "خوشبوئی" دهان زنان ولایتش می پرسد. در این سوال، دو واژه "ملایم" و "خوشبو" بسیار مهم و مفیدند زیرا آشكارا اشاره به معانی كلمه "آمول" در زبان تركی دارند. بنابراین می توان گفت كه حتی در این داستان نیز نام آمله، نامی تركی است (حتی فرم آمله نیز، یادآور فرم اصلی تركی آمولا-آمورا است). افزون بر آن در این وجه تسمیه نیز (با ذكر پادشاه بلخی) بر ارتباط نام گذاری این شهر با آسیای میانه تاكید شده است (آیا جابجائی ای انجام گرفته و در اصل "آمله" از بلخ و شاه از تبرستان بوده است؟).بای بك ٣-یكی از ریشه شناسیهای قابل تامل برای نام شهر آمل، انتساب آن به قوم آمارد می باشد: "آمل از اسم یك قوم آریایی به نام آمارد كه در آنجا مسكن گزیدند، گرفته شده است. آماردها اولین گروه مهاجرین قوم آریایی بودند كه به ایران كوچ كردند و به فلات ایران رسیدند و در سواحل جنوبی دریای خزر مسكن كردند. نام شهر آمل یادگار و دگرگون‌شده همان نام قوم آمارد است". آنچه در باره این وجه تسمیه می توان گفت این است كه اولا، مارد، آمرد و یا آماردها كه نام شهر آمل بدانها نسبت داده می شود، بی هیچ تردیدی قومی غیر ایرانی و غیرآریائی، از مردمان آسیانی و غیر سامی بودند كه پیش از كوچ ایرانیها به سرزمین ایران كنونی در كرانه جنوبی دریای خزر بین محل استقرار اقوام تپور (تیپرها) و كادوس (غرب مازندران و شرق گیلان) زندگی می‌كردند. این قوم پس از آمدن اقوام ایرانی به سرزمین شان در آنها حل شدند و زبانشان از میان رفت. ثانیا این وجه تسمیه توضیحی در باره نام این قوم غیرایرانی و غیرآریائی نمی دهد. علاوه بر آن این واقعیت كه قوم مذكور در آغاز در جوار مرو در آسیای میانه-تركستان ساكن بوده و پس از رانده شدن توسط مرویان به تبرستان آمده است، غیرایرانی بودن نام آمارد را تائید و احتمال تركی-آلتائی بودن آن را تقویت می كند. نتیجه نام شهر آمل در تبرستان ائتنیك، نامی توركی-آلتائی به معنی استراحتگاه، محل و یا شخص آرام و مطبوع است. این نام منعكس كننده تاریخ و هویت پیش ایرانی، انیرانی و مولفه تورانی تبرستان پیش از اسلام می باشد.


آچار سؤزلر : ایران, آزربایجان,

http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/