بؤلوم : Kenger
دوشنبه 27 تیر 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

وجه تسمیه اورمیه

 

شكل صحیح نوشتاری این شهر اورمیه می باشد نه ارومیه،پس بنابراین نام اورمیه متشكل از دو كلمه «اور» UR  و «میه» MİYƏ می باشد.جزء نخستین این كلمه تركی است و در زبان تركی 5000 سال قبل به نام تركی سومری ،«اور» به معنی شهر و آبادی بوده است به طوری كه پایتخت كشور سورمها نیز «اور» نام داشته است و این به واسطه ی همانندی فرهنگی و زبانی غرب آذربایجان تحت عنوان دولت آراتتا با سومریان بوده زیرا كه در آن زمان زبان تركی سومری حالت بین المللی داشته و در ملل همجوار چون آشور و كلده و سامی هم نفوذ كرده است.كلمه اور در نام شهر اورومچی در ایلت تركستان چین هم دیده می شود و حتی بارزترین شكل این كلمه،كلمه ی اورشلیم است كه قسمت اولیه ی آن نشان دهنده ی نفوذ زبان تركی سومری به زبانهای سامی و عبری است.

اما جزء دوم این توپونیم «میه»MİYƏ نام قومی از تركان بوده كه 4000 سال قبل در این منطقه ساكن بودند و میتانی نام داشتند.میتانی ها به تأیید بسیاری از مورخین از جمله مركوارت و هرتسفلد ساكنین اولیه ی این خطه و ترك زبان بودند.پس «اورمیه» را می توان به «شهر قوم میتانی» معنی كرد.بنابراین وجه تسمیه ی اورمیه به معنای «شهر آب» یا «تبار ما» و یا هر اسم و معنی دیگری اشتباه به نظر می رسد.

گرد آورنده:ائلمان توران

بر گرفته از كتاب نام اوران اورمیه

 


آچار سؤزلر : اورمیه,
بؤلوم : Kenger
دوشنبه 27 تیر 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

یكی از سیاست های نظام بنیادی فارس مدار این است كه علاوه بر هر گونه تحقیر و تحریف و هر گونه ایجاد انزجار در افكار عمومی قومیت ها برای فرار از اصالت خویش ، قدم در راه دیگری نیز گذاشته كه تغییر نام مكانهای تاریخی ترك ها و سایر قومیت ها است كه این خود یكی از راههای فرار از اصالت است ( مثالهای ذیل )به گونه ای كه بعد از زمان رضا شاه ملعون طبق آمار دوستان در حدود 10000 مكان ، نام چشمه ، نام روستا و رودخانه ها و بناهای تاریخی تحریف شده است

جالب این است علاوه بر این كه این كه نام اصلی و چند صد ساله مكانهای تاریخی تغییر می كند نام های تحقیر آمیز نیز بر آنها گذاشته می شود

مثال مكانی به اسم ( ساری قایا )كه به ( ساروقیه ) تغییر كرده است كه ساروق از سرقت بنیه گرفته به نام مكان دزدها.
مكانی به اسم ( آخما قایا ) كه به ( احمقیه ) تغییر داده اند .
مكانی در نزدیكی قره باغ به اسم ( یل اسر ) یعنی باد می آید كه به ( هراس ور ) تغییر نام كرده است.
روستائی به اسم( سییوان ) در نزدیكی مرند كه توسط این رجال به ( سگبان ) تغییر نام داده است .
یا همین ( سایین قالا ) به ( شاهین دژ ) تغییر نام كرده است .

دوستان با توجه به مثالهای بالا ما قومیتها مخصوصا ترك ها باید حدالامكان در بین خودمان اسامی تاریخی مكانهای قدیمی خود را به نام اصلی خود گویش كنیم .

شاهین دژ كنونی، صائین قالای تاریخ

شهرستان شاهین دژ كنونی ( صائین قالا ) كه در زمان حمله مغول جزو محدوده مراغه بوده است و حتی زمانی كه جغتای پسر مغول در زرینه رود كنونی ( جغاتو با نام اصلی و تاریخی )غرق شد این رودخانه با این نام اسم گرفت و زمانی كه هولاكو خان برای ساخت هفت قلعه خود از صائین قالا تا بخش هولاسو كه به اقتباس از نام وی هولاسو نهادند ، در آن زمان آثار تاریخی زیادی به مانند هفت قلعه دست ریز بر جای مانده كه این آثار تاریخی بدلیل این كه هیچ یك از مسئولان این شهر ترك و اصالت ترك ندارند پاس داشته نمی شود و هر كدام از ایشان با نام یه طرح عمرانی این تپه هاو قلعه های تاریخی را به قصد چپاول حفاری و تخریب می كنند.

 


آچار سؤزلر : تورک,
بؤلوم : Kenger
دوشنبه 27 تیر 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

ریشه شناسی نام شهر اورمو-اورمیه

"اورمو" به جای "ارومیه"

نامهای تركی شهرها و اماكن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها

مهران بهاری


یازیلما- ٢٠٠٦
تمه‌للی گؤزده‌ن گئچیرمه-٢٠١١


 


منابع فارسی، كردی و ارمنی نام شهر اورمیه-اورمو، دومین شهر آزربایجان و یكی از قدیمیترین شهرهای خاورمیانه را در زبان فارسی به شكل "ارومیه" و منابع تركی و آزربایجانی این نام را در زبان فارسی به شكل "اورمیه" و به زبان تركی مطابق با تلفظ مردمی آن و به شكل "اورمو" می نویسند. در میان گروه دوم برخی معتقد به توركی بودن نام اورمو و در نتیجه اورمیه بوده و به تشابه و ارتباط احتمالی این نام با اسامی شهرهایی مانند اور و اوروك (از تمدن سومری)، اورگنج (دو شهر در ازبكستان و تركمنستان)، اورومچی (مركز تركستان چین، بئش بالیق سابق)، اوروما-شی در ژاپن؛ نام روستا و تپه ای در آزربایجان غربی بنام عین الروم، شهر آزربایجانی ارضروم-ارزوروم در شرق تركیه و تعبیر "بلاد روم" دوره اسلامی اشاره می كنند.

پس از تاسیس سلسله پهلوی و تشدید و سیستماتیزه شدن روند فارسسازی خلق ترك و آزربایجان كه از پس از شكست انقلاب مشروطیت آغاز شده بود، دولت ایران آغاز به تغییر اسامی جغرافیائی تركی به اسامی بی پایه فارسی در سرتاسر ایران نمود. این روند بویژه در نواحی غرب آزربایجان (استان آزربایجان غربی امروز) بسیار گسترده بود. هدف، تركی زدائی از این خطه آزربایجان و قطع پیوستگی هویتی، تاریخی و زبانی غرب آزربایجان با تركیه بود. چنانچه در سال ١٣٠٥ شمسی نام شهر اورمو به رضائیه، سالماس به شاهپور، ساووجبولاق به مهاباد، سولدوز به نقده، تیكان تپه به تكاب، سایین قالا به شاهین دژ، قاراضیاء الدین به سیه چشمه،... تغییر یافت. پس از انقلاب ١٣٥٧ فرم فارسی ارومیه پذیرفته شد. در سال ١٣٩٠ شورای فرهنگ عمومی استان آزربایجان غربی با مصوبه ای به فرم اورمیه در نگارش نام این شهر رسمیت بخشید.
--------------------------------------------------------------------------------

ریشه شناسی نام اورمیه-اورمو قطعی نیست و در این باره تئوریهای متعددی وجود دارند. آنچه قطعی است آنكه نام این شهر مانند اكثریت مطلق دیگر نامهای باستانی جغرافیائی در آزربایجان، نه نامی فارسی، نه نامی ایرانی و نه نامی هندواروپائی نمی باشد.


تئوری سومری: اورومو-اورمئ

مدافعین این تئوری، نام اورمیه را نامی مركب به زبان سومری- كه از طرف عده ای زبانی خویشاوند با زبان توركی و حتی پروتوتورك در نظر گرفته می شود- دانسته و آنرا اغلب به شكل "اور(و) + مو" و یا "اور(و) + مئ" تقطیع می كنند:

١-بخش اور(و): "اورو" در زبان سومری به معنی شهر، جا، مكان، قلعه و آبادی است (معنی دوم این كلمه در این زبان، انسان است). این كلمه از زبان سومری به بسیاری از زبانهای باستانی خاورمیانه و حتی شمال آفریقا و اغلب زبانهای سامی از قبیل آككادی، آرامی، سریانی، عبری و ... نیز وارد شده است. نام دو عدد از مهمترین شهرهای سومری "اور" (المقیر فعلی در جنوب بغداد، زادگاه حضرت ابراهیم) و "اوروك" (ورقه فعلی) مشتق از همین كلمه ریشه گرفته است. اور و یا اوریم به سومری (اورو به آككادی)، یك شهر-دولت مهم سومر باستان است. نام این شهر از نام خدای ماه سومری به اسم اوریم-كی گرفته شده است. (اوروق و یا اوروغ در توركی به معنی قبیله و یا گروه انسانی خویشاوند و در تركی معاصر به شكل اویروق به معنی تابعیت و شهروندی است. اوروگ-اوراق در زبان مغولی به معنی خویشاوندی سببی، تبار است. اوروك تركی می تواند با كلمه "اور" سومری به معنی انسان در ارتباط باشد). احتمال داده می شود نام كشور عراق (عرب) و همچنین بخشهای جنوبی آزربایجان و بخشهای شمال غربی فارسستان كه در قدیم مجموعا عراق عجم نامیده می شد نیز یادگار كلمه اوروك سومری باشد (عده ای نام اراك و یا عراق در تركیب عراق عجم را از كلمه ایراق تركی به معنی دور، و بخش آزربایجانی آن ناحیه –كه تقریبا منطبق بر استان مركزی فعلی می باشد- را "ایراق آزه‌ربایجان"، یعنی آزربایجان دوردست و یا پیرامونی نامیده اند. مانند نام اوكرائین كه به زبان روسی كلمه ای به معنی دوردست بوده و به منظور نامیدن نواحی دوردست و پیرامونی روسیه بكار میرفت و امروز نام كشوری مستقل است). كلمه سومری "اورو" در نام شهر اورشلیم نیز دیده می شود.

٢-بخش "مو"-"مئ": "مو" در زبان سومری معادل شامو در زبان آككادی بوده و به معنی بهشت و یا بخشی از سیستم آسمان-بهشتها و شاید به معنی باران است. "مئ" نیز در زبان سومری به معنی معیارها و نرمهای فرهنگی، و پرچمها و نشانه های اینگونه نرمها می باشد. بنابراین "اورومو "به زبان سومری به معنی "شهر بهشتی"، "شهر باران" و "اورومئ " در همین زبان به معنی "شهر فرهنگ، شهر هنجار" می باشد. نام اورومو به معنی شهری بهشتی با باور رایج در ادوار باستان مبنی بر قرار داشتن باغ عدن در آزربایجان (تبریز) همخوانی تمام دارد.


تئوری آراتتا-هوروم

آراتتا نام سرزمینی است كه در اسطوره های سومری مربوط به دو نخستین شاه اسطوره ای اوروك بنامهای "ائنمئركار" و "لوقالباندا" بدان برخورد می شود. در افسانه لوقالباندا كوهی بنام هوروم (هور-رو-وم كور-را-كا) ذكر شده است. بر اساس بررسیها و حدسیات ساموئل نواه كرامئر در باره كوه هوروم، سرزمین آراتتا می تواند نزدیك دریاچه اورمیه باشد. معتقدین بدین تئوری، نام اورمیه را در ارتباط با نام كوه هوروم مذكور –یكی از تپه های باستانی حوالی اورمیه- دانسته اند. تپه‌های باستانی كه تعداد آنها در اورمیه بالغ بر دهها عدد برآورد شده است، از جمله‌ تمدن قورقانهای (كورقانهای) قدیم محسوب می‌شوند. از مهمترین این تپه‌ها، تپه باستانی گؤی‌ تپه در شرق اورمیه میباشد. در گؤی تپه یك صفحه‌ دایره ای مفرغی منقش به تصویر گیل (قیل) قمیش پهلوان حماسی سومر بدست آمده است كه نفوذ فرهنگ و تمدن سومری در این ناحیه از غرب آزربایجان را به وضوح نشان می دهد. در این نقش كه به سده‌ی ٨ قبل از میلاد تعلق داشته و اكنون در موزه تهران نگهداری می شود، گیل (قیل) قمیش دو گاو وحشی را گرفته است. (در ادامه این مقاله و در بخش تئوری اورگنج-قورقان، به پدیده قورقانهای آزربایجان به طور جداگانه دوباره اشاره شده است).


تئوری سرزمین میتانی-اورومی

میتانی نام دولتی حاكم بر شمال سوریه و جنوب شرقی آناتولی بین سالهای ١٥٠٠ تا ١٣٠٠ پیش از میلاد است. نام میتانیها در نوشته های میخی هیتیتی به صورت كور اورومی-تا-آن-نی (و همچنین میتتانی می-ایت-تا-نی) آمده است. در این نام عنصر "اورومی" بسیار قابل تامل است. تبار خاندان حاكم میتانیها محل مناقشه بوده و اغلب صاحب نظران آنها را هندو-آریائی دانسته اند. اما زبانشان و توده ای كه ایشان بر آنها حكمرانی می كرده اند هورری بوده است. زبان هورری مانند زبان تركی، زبانی التصاقی و غیر هندواروپائی و غیرسامی است و همراه با زبان اورارتوئی گروه زبانهای هوورو اوراتوئی را تشكیل می دهد. برخی از زبانشناسان باستانشناس، مانند دانكوف این خانواده زبانی را مرتبط با زبانهای بومی شمال شرق قفقاز دانسته و مجموعه آنها را آلارودی نامیده اند. قلمروئی كه زبان هورری در آنجا تكلم می شده در آغاز مراكزی چند در سوریه امروزی بوده كه بعدها به جنوب شرقی آناتولی و شمال بین النهرین تا حوالی غربی دریای اورمیه گسترانده شده است. منطقه اورمیه آزربایجان، حد شرقی قلمرو میتانی بوده است. از خصوصیات قابل توجه زبان هورری یكی نیز آن است كه همه اسامی به یك حرف صدادار، اغلب –ی ختم می شوند (مانند تلفظ نام اورمی).

عده ای نیز نام اورمیه آزربایجان را مركب از "اور" و "میه" و جمعا به معنی شهر قوم میتانی گرفته اند. به گمان این عده میه نام قومی از تركان است كه ٤٠٠٠ سال پیش در این منطقه ساكن بوده و میتانی نام داشته اند. اما این كه تركان چهارهزار سال پیش در این منطقه ساكن بوده اند، و اگر بوده اند چه جایگاهی در خاندان حاكم میتانیها داشته اند، و نیز هم معنی بودن كلمه میه با میتانی و نیز وجود كلمه اور در زبان میتانی به معنی شهر، همه جای بحث و مباحثه دارد و محتاج اثبات می باشد.


تئوری ریشه اورارتوئی

اورارتو-اوروآتری نامی است كه منابع آشوری (١٢٠٠-١٣٠٠ قبل از میلاد) برای نامیدن منطقه ای جغرافیائی كه منطبق بر غرب آزربایجان (نواحی شرقی آناتولی در تركیه)، نیمه غربی آزربایجان جنوبی شامل دو طرف دریاچه اورمیه تا حوالی تبریز و شمال عراق بود بكار برده اند. سلسله حاكم بر این منطقه در آغاز از سوی خودشان نائیری و بعدها بی آئین ایلی-بی آئین ائلی و مردم این ناحیه خالدی نامیده شده است. صاحبنظران نام اورارتو را تلفظ آككادی نام آرارات دانسته اند. بسیار محتمل است كه در تلفظ آككادی، بخش اور این تركیب ناشی از شبیه سازی و برگرفته از كلمه اورو سومری به معنی شهر بوده باشد. نكته دیگر آنكه در كنفدراسیون اورارتو، ناحیه ای بنام آرمئ و یا اورمئ وجود داشته است. همچنین نام نخستین شاه خاندان اورارتو آرامو و یا آرامئ بوده است (٨٥٨-٨٤٤). نام این ناحیه و شاه می تواند در ارتباط با نام شهر اورمیه باشد. از خصوصیات قابل توجه زبان اورارتوئی، ختم شدن همه اسامی به یك حرف صدادار تماتیك، اغلب –ئ ویا –و است (مانند نام اورمئ و اورمو).

هر چند ناسیونالیسم ارمنی سرزمین و سلسله اورارتو–كه وارثان آن نه تنها ارمنیان، بلكه همه مردمان منطقه اند - را مصادره كرده و به انحصار خویش در آورده است، با اینهمه زبان اورارتوئی مانند زبان تركی، زبانی التصاقی و غیر هندو اروپائی و غیر سامی بوده و ربطی به زبان ارمنی كه زبانی هند و ایرانی است ندارد. برخی از صاحبنظران این زبان را با زبان هورری در گروه زبانی ای موسوم به هوررو اورارتوئی جای داده و این گروه را نیز مرتبط با گروه زبانهای شمال شرقی قفقازی دانسته اند.


ریشه سامی نام اورمیه

نام اورمیه با بسیاری از اسطوره های سامی در هم آمیخته و این ناحیه از آزربایجان و مردم آن در ارتباطی تنگاتنگ با دول سامی باستانی بیشمار و قلمرو و فرهنگ و ادیان آنها بوده اند. به عنوان نمونه عده ای دریاچه‌ مارمیشوی اورمیه را محل هبوط حضرت آدم دانسته اند؛ در تپه باستانی گوی‌ تپه در شرق اورمیه مهری استوانه ‌ای منقش به نقشه‌ هایی از خدایان بابلی متعلق به ٤٠٠٠ سال قبل یافت شده است (این اثر در موزه‌ متروپولیتین نیویورك نگهداری می‌شود)؛ گفته می شود كه چند زرتشتی كه گویا به هنگام تولد حضرت عیسی به بیت الحم رفته بودند در اورمیه مدفون گرده اید؛ وجود كلیسای مارقویا در اورمیه كه منسوب به حضرت قویا یكی از دوازده حواریون مسیح است؛ .... همه موید این تبادل تاریخی است. با حركت از این نقطه ریشه یابی سامی نام اورمیه قابل تامل است:

١-مینورسكى‌ با تكیه‌ به‌ متنى‌ سریانى‌ كه‌ در آن‌ اسم‌ مكانى‌ به‌ نام‌ ارمیت- اورمئیاتئ در كنار دریاچه اورمیه آمده‌ است‌، نام‌ اورمیه‌ را ارمیه‌ (ارمیا) و دارای منشاء سریانى‌ خوانده‌ است‌. پورداود نام‌ اورمیه‌ را تركیبى‌ از دو واژه آرامى‌ "اور" به‌ معنای‌ شهر و "میاه‌" به‌ معنای‌ آب‌ دانسته و آنرا به صورت شهر آب معنی كرده است‌. ریشه یابی آرامی (زبانی سامی كه نام خود را از مكانی به نام آرام در سوریه مركزی به معنی ارتفاعات گرفته است) - سریانی (لهجه ای از آرامی میانه) - آسوری (لهجه ای از آرامی مدرن) نام اورمیه توسط شرفشناسان و دیپلماتهای غربی و پان ایرانیستها (مانند پورداود)، بویژه در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بیست كه سیاستی برای ایجاد دولتی مسیحی ارمنی-آسوری در غرب آزربایجان به مركزیت اورمیه در حال اجرا بود، بسیار رواج داشت. اما واقعیت آن است كه هیچگونه مدرك و سندی برای اثبات آرامی-سریانی – آسوری بودن نام اورمیه وجود ندارد. وانگاه همانگونه در تئوری سومری نام اورمیه گفته شد، كلمه اور در زبانهای سامی به معانی شهر، جا، مكان و قلعه خود برگرفته از زبان سومری و مصر باستان می باشد. این كلمه از زبان سومری به بسیاری از زبانهای باستانی خاورمیانه و شمال آفریقا و اغلب زبانهای سامی از قبیل آككادی، آرامی، سریانی، عبری و ... وارد شده است. همچنین است كلمه "میا" به معنای آب در بسیاری از زبانهای سامی كه محتملا از ریشه سومری "مو" به معنی باران است. تاثیرپذیری زبانهای سامی مذكور از زبان سومری بسیار عمیق و همه جانبه بوده است. تاثیر سومری بر این زبانهای سامی در همه عرصه های لغات، نحو، ریخت شناسی و آواشناسی دیده می شود. حتی پس از جایگزین شدن زبان آككادی به جای زبان سومری در حدود سه تا دو هزار سال پیش از میلاد، كاربرد زبان سومری به عنوان زبان مقدس، آئینی، ادبی و علمی در این منطقه تا سده اول پس از میلاد ادامه داشته است. با این وصف ریشه شناسی آرامی - سریانی – آسوری نام اورمیه، نهایتا خود به منشاء سومری بر می گردد. افزون بر آنكه -همانگونه كه گفته شد - اساسا هیچ دلیل متقن و سند تاریخی برای اثبات صحت این ادعا وجود ندارد.

٢- عده ای نام اورمیه را در ارتباط با نام شهر اورشلیم دانسته اند. فرم قدیمی تر این نام یعنی روشالیموم و اوروشالیموم به معنی بنیان و پایگاه شالم در منابع مصر باستان (به ترتیب ٢٠٠٠ سال قبل از میلاد و ١٣٣٠ سال قبل از میلاد) دیده می شود. در این فرم اولیه، رو و یا اورو، به ریشه سومری اور به معنی بنیان و پایگاه بر می گردد و بخش ش.ل.م به معنی صلح در زبانهای سامی باستان و یا شالیم نام خدای تاریكی عصر در دین كنعانی است. اما فرم جدید این نام در عبری به شكل یئروشالاییم شبیه سازی عبری این نام با نام اصلی می باشد. نام عبری یئروشالاییم در ارتباط با كلمه عبری یئره به معنی مكانی پایدار برای تقوی و خدمت به خدا است (اور در زبان عبری همچنین به معنی نور و روشنائی آمده است. اوریم فرم جمع ریشه مفرد اور است).

٣-عده ای ریشه نام اورمیه را مرتبط با سلم ویا روم از شخصیتهای افسانه ای قوم سامی دانسته اند. در فروردین یشت اوستا اروم محل فرمانروایی سلم پسر فریدون است (دو پسر دیگر وی تور و ایرج). برخی نیز گفته اند كه یكی از دو پسر سلم، روم نام داشت و سرزمینی كه از سوی پدر به او بخشش شد به نام وی روم خوانده شد. این دسته به همانندی نامهای سلم و سرم و سرمت و روم اشاره كرده و واژه روم را برگرفته از ساییراما (ثبت سلم در اوستا) دانسته اند. به گمان آنها آغازگران اسكان در روم، سرمت= سارامت هایی از قبیله بزرگ ساكایی بوده اند كه در گذر تاریخی خود از كناره های دریاچه آرال و سواحل رود ولگا، خود را به كناره های دریاچه ای در آزربایجان رسانده اند كه سپس به یاد آنان ارومیه-رومیه خوانده شده است (به روم در زبان پهلوی "هروم" و به كسی یا چیزی كه از روم بود هروماییگ گفته می شد). این ریشه شناسی نهایتا مربوط به نام سرزمین روم است كه در متعاقبا بدان اشاره خواهد شد.


تئوری اورال آلتائیك- اورومچی

در زبانهای مخلتف اورال-آلتائیك نامهای جغرافی و تركیبات متعددی وجود دارند كه یادآور نام اورمیه اند. در همه این نامها معانی شادی، زیبائی، ذوق و شوق و الهام بخشی، مكان زیبا و شادی بخش مستتر است:

١-در توركی باستان، كلمات اورینörin, ürin ، اورون ürün و اورگونürgün كه همه به معنی شاد و شاداب بودن می باشند وجود دارند.

٢- در زبانهای مونقولی كلمات اورماurma ، اورامuram ، اورمانurman ، اورماسurmas ، اورمurm ، اوروما urumuو .... به معانی روحیه، الهام، شوق و ذوق و تعبیرات اورما سیگول-اورام شوولاخ، اورماتای-اورامتای به معنی خوب شدن روحیه، با روحیه شدن، باشوق، هوسمند، به وجد آمده، علاقه مند میباشند.

٣- در شاخه فینو-اوگوریك زبانهای اورالیك مخصوصا در زبان مجاری، اؤرؤم-اؤرؤل öröm-örölبه معنی شادی و نشاط است. زبانشناسان همه این كلمات در زبانهای گوناگون فینو-اوگوریك را ماخوذ از زبان توركی دانسته اند.

٤-برخی نام شهراورمیه را همریشه با نام شهر ارومچی پایتخت تركستان چین (اویغورستان) می دانند. نام شهر اورومچی urumçi ویا اورونچی urunçiكلمه ای مونقولی و به یكی از لهجه های باستانی این زبان مربوط به دو هزار سال پیش است. در این تركیب اورو uru به معنی زیبا و مچی mçi به معنی مرغزار و كشتزار و اورومچی (اورو+مچی) در مجموع به معنی مرغزار زیبا است. اورومچی را همچنین ارومتسی urumtsi و وولوموچیvulumçi و به چینی تیهوا گفته اند.

٥-در كشور ژاپن كه زبان آن به باور شماری از زبانشناسان در گروه زبانهای آلتائی جای می گیرد، شهری تازه تاسیس بنام اوروما-شی وجود دارد. در زبان ژاپنی اورو به معنی مرجان و ما به معنی جزیره است (اورماشی=جزیره مرجان).


تئوری توركی نام اورمیه

اوروم در زبان تركی به عنوان نام خاص شخص و قوم، و همچنین مكان و مقر و دیوار و ...، اورام نیز به معانی محله و جاده بكار رفته است:

١- بن "اور" در توركی باستان به معنی مكان و مقر، شهری كه اطراف آن با خندق محاط شده و .... و "اؤرو-هؤرو" به معنی دیوار درهم تنیده است. از همین ریشه است كلمه هؤره‌ك در تركی مدرن به معنی دیوار، كلمات اورتا (وسط)، اوردو (قرارگاه خاقان و ارتش)، اورون (مقام، مكان)، اورناماق (جای گرفتن)، اورلاتما (اسكان دادن)، .... بنا به شماری از صاحبنظران كلمات یورد و یئر نیز از همین ریشه اند. معتقدان به این ریشه شناسی اؤروم، هؤروم (اسم از مصدر اؤرمه‌ك، هؤرمه‌ك) و یا كله اورام را فرم اولیه نام اورمیه می دانند.

٢- در تركی میانه كلمه اور به معنی استحكامات نظامی، خاك بندی مرتفع و سخت بكار رفته است. از همین ریشه است اوربه‌یی (نگهبان روستا و قلعه، دژبان)، اوریارار (سرباز یئنی چئری مسئول خندق و ساخت سپر)، اور قازماق (حفر خندق).

٣-در زبان موغولی اورو و یا اور، به معنی زمین، خاك، سرزمین بكر، زمین خالی، عرصه، بستر، راه، و ... ؛ و اورون به معنی زمین، منطقه، كشور، محله، عرصه، خاك، پاره ای از زمین، موقع و محل سكونت است.

٤-در لهجه های معاصر زبان تركی در آناتولی (روم سابق) كلمه اوروم به معنی جنگلهای وسیع مساعد برای چرانیدن حیوانات، شاخه زارها (بوردور)؛ مكانهای سربازی كه حیوانات در آن بسر می برند، آغل (كاستامونو)؛ تخت خواب، خوابگاه (ادیرنه، استانبول، توقات. در این معنی احتمالا محرف اورون است)؛ نام گیاهی مضر كه در كشتزار می روید (ارزینجان، سیواس)؛ نوعی از گندم (گوموشخانا) می باشد. كلمه اوروم در بعضی لهجه هاهمچنین به معنی مخفی و پنهانیست (به نظر می رسد بدین معنی محرف كلمه اوغرون باشد).

٥-اورام در تاتاری و باشقیری و لهجه ادیرنه زبان تركی به معنی جاده و راه پهن، در لهجه های استانبول و قونیا به معنی كوچه و در تركی مدرن تركیه به معنی محله است.

٦- در تركی مدرن، اور به معنی شهر است (در مقابل بالیق-پالیق به معنی كلان شهرو كند به معنی روستا). كلمات متعددی از این ریشه ساخته شده است: اورجوق (اور+جوق): شهرك؛ اورداش (اور+داش): همشهری؛ اورلو (اور+لو): شهری؛ اورلارآراسی (اور+لار+آرا+سی): بین شهری؛ اورلوق (اور+لوق): شهرداری، بلدیه (در توركیه "اورای" به همین معنی است)؛ اورباش: شهردار؛ اورآغاسی: شهردار؛ اورتیكیم (اور+تیك.+یم): شهرسازی؛ اورلاتیم: اسكان؛ اورلاتماق: اسكان دادن؛ اورام: خیابان (در توركی باشقیر و تاتار. در توركیه "اورام" به معنی محله است)؛ اورسوی: بورژوا؛ اورسویلو: بورژوازی؛ اورقاتاری (اور+قات.+-ار+-ی): ترن شهری، قطار شهری؛ اوستور (اوست+اور) (قاتاری): تراموا؛ آست اور (قاتاری): مترو؛ اورآت(ی) (اور+آت+-ی): ماشین = اسب شهری؛ به سیاق یئل آتی، یئل آت(ی) به معنی اسب بادرو، دوچرخه؛ اوراتلی: سواره (بر ماشین)؛ اورات قاییرما: ماشینسازی؛ اوراتساق: اتوماتیك؛ اوراتسی: ماشینی، .....


تئوری تلفظ مردمی نام سرزمین روم

برخی نام اورمیه را با نام سرزمین روم در ارتباط دانسته اند. نام روم از كلمه ای یونانی به معنی شجاع برگفته شده است. این كلمه همچنین معنی گرگ می‌دهد كه منعكس كننده افسانه شیردهی یك گرگ ماده به رومولوس و روموس در زمان كودكیشان - فرزندان مارس خدای جنگ و موسسین روم بنا بر اسطوره های رومیان- بوده است. با این وصف، نام اورمیه نتیجه تلفظ تركی نام "رومیه" و یا "رومی" است. از آنجائیكه صدای "ر" در اول كلمات اصیل تركی نمی آید، برای رفع این صدا از اول این چنین كلمات وارده از زبانهای خارجی، حروف صدادار "او" و یا "ای" به اول آنها (مانند ایره‌حیم به جای رحیم و .....) افزوده می شود. بنابر این قاعده واژه "روم" در تركی مردمی به شكل "اوروم" (و "روس" به شكل "اوروس") تلفظ میشود. نام شهر "اورفا" در تركیه نیز طبق همین قاعده و پس از افزودن صدای "او" به اول نام قدیمی این شهر "روبا-روها" حاصل شده است.

در چگونگی ارتباط نام شهر اورمیه با سرزمین روم، تئوریهای گوناگونی ابراز شده اند:

١- پس از جنگ در منطقه آكتیوم بین ارتش ماركوس آنتونیوس یكی از سه عضو شورای عالی امپراتوری روم (شوهر كلئوپاترا ملكه یونانی مصر) و فرهاد چهارم چهاردهمین شاه خاندان اشكانی (خاندانی با تباری مناقشه دار و با فرهنگی یونانی) بر سر تصرف آزربایجان و مركز آن در سال ٣٦ پیش از میلاد، ماركوس آنتونیوس شكست خورد و بقیه السیف سپاه وی عقب نشینی كردند. خط عقب ‌نشینی رومی‌ها از كناره شرقی دریاچه اورمیه و محل‌هایی بوده كه در حوالی تبریز امروزی واقع است. قبل از آن نیز سرداران و امپراطوران روم جهت دست یابی به آزربایجان و مركز آن بارها از این سرزمین عبور كرده بودند. در آن زمان مركز آزربایجان شهری بود كه بقایای آن به سوغورلو (در فارسی تخت سلیمان) معروف است. متعاقب شكست رومیان در این جنگ اسیران رومی جهت بیگاری و پرداختن به كار كشاورزی به منطقه ای از آزربایجان كه امروز شهر اورمیه است فرستاده شدند. عده ای منشا نام اورمیه را این حادثه می دانند.

٢-عده ای از مؤلفان‌ قدیم بویژه دوره اسلامی نام شهر و دریاچه اورمیه را رومیه نوشته‌ و آنرا منسوب‌ به‌ روم‌ شرقى‌ دانسته اند. اورمیه برای اولین بار در سال ٦٢٣ میلادی توسط هراكلیوس امپراتور بیزانس اشغال و به قلمرو وی ضمیمه شده است. بعدها حد شرقی امپراتوری روم شرقی در گسترده ترین دوره خود (اوائل قرن یازده میلادی)، برخی نواحی غربی دریاچه اورمیه در داخل آزربایجان جنوبی را نیز شامل می شده است. رومیه به عنوان نامی جغرافیائی به معنی سرزمین روم و یا سرزمین منسوب به روم؛ رومی به معنی هر چیز منسوب به روم است. از سوی دیگر در منابع اسلامی، اسكندر مقدونی نیز رومی و یا ارومی دانسته می شده است. در جهان اسلام، روم به طور كلی نامی سیال برای نامیدن شبه جزیره بالكان و آناتولی، و به طور خاص برای نامیدن قلمرو بیزانس، قلمرو سلجوقیان در آسیای صغیر، یونانیان ساكن در خارج یونان و یا غیرمسلمانان ساكن قلمرو امپراتوری عثمانی است. اعراب قلمرو امپراتوری بیزانس را – كه ادامه رم بكار بشمار می رفت- سرزمین روم و دریای مدیترانه را هم دریای روم خوانده اند. از آنجائیكه تماس مسلمانان اولیه با بیزانس عمدتا از طریق آسیای صغیر بود، بنابر این تعبیر روم با نام جغرافیای آناتولی به هم گره خورد و تثبیت شد.

٣-با حاكمیت امپراتوری تركی عثمانی بر سرزمین بیزانس، قلمرو این دولت نیز روم تصور گردید. به طور اخص در دوره عثمانی نام روم ائلی به معنی كشور رومها برای نامیدن بخشهای بالكانی بكار میرفت و بخدشهای مركزی آناتولی شامل توكات، آماسیا و سیواس نیز رومیه صغری نامیده می شده اند. از قرن ١٥ میلادی كه تركان عثمانی تماما حاكم بر قلمرو سابق امپراطور روم شرقی شدند، اورمیه نیز به عنوان شهر سرحدی اهمیت بسیار زیادی پیدا كرد. فی الواقع غرب آزربایجان، اورمیه و اطراف آن به همان مدت و شاید بیش از آن كه تحت حاكمیت دولتهای توركی آزربایجانی قرار داشته باشد، تحت حاكمیت دولتهای توركی تركیه ای (به‌یلیكهای آناتولی، عثمانی، ....) قرار داشته است. در قرن شانزده میلادی، سلطان سلیمان قانونی، اورمیه را ضمیمه قلمرو عثمانی كرده است. پس از شكست روسیه از ژاپن در سال ١٩٠٦، اورمیه و نواحی مجاور بارها بین دولتهای عثمانی، روسیه و ایران دست به دست گشته است. در دوره جنگ جهانی اول، اورمیه به همران خوی، سالماس، ماكو و دیگر شهرهای غرب آزربایجان در صف عثمانیان و بر علیه روسیه و اشغالگران ارمنی و آسوری جای گرفته است. امروز نیز مردم این ناحیه از جهات عدیده بسیاری (لهجه، تبار، فولكلور، موسیقی آشیقی، باورهای مذهبی،....) نزدیكترین منطقه آزربایجان ایران به تركان آناتولی و یا روم دوره اسلامی شمرده می شوند. اساسا هسته اساسی مردم اورمیه به عنوان شهری افشار، طوائف و تیره های افشاری هستند كه مسقط الراسشان آناتولی و سرزمین روم در قلمرو عثمانی می باشد.


عین الروم، ارزروم، چوروم، اورفا

١- در دره قاسیملی (قاسملو) در جنوب غربی اورمیه و در كنار جاده اشنویه - اورمیه نزدیك روستای آغ بولاق (آق بلاغ) در بالای چشمه ای سنگ نبشته عین الروم قرار دارد. این كتیبه اورارتوئی متعلق به منوآ فرزند ایشپونیا شاه اورارتوئی و مربوط به قرن هشتم قبل از میلاد است. در اوشنوی آزربایجان (اشنویه) نیز روستا و تپه ای بنام قلات عین الروم مربوط به هزاره دوم و اول قبل از میلاد وجود دارد (شهرستان اشنویه، بخش مركزی، دهستان دشت بیل). وجود این دو نام در حوزه جغرافیائی اورمیه، سابقه كاربرد نام روم در اماكن جغرافیائی این ناحیه از آزربایجان را نشان می دهد.

٢-وجود شهر دیگر آزربایجانی با نام ارضروم به معنی سرزمین روم (در شرق تركیه) ارتباط نام شهر اورمیه با سرزمین روم را تقویت می كنند. نام شهر ارزوروم-ارضروم، بزرگترین شهر در بخش آزربایجانی تركیه برگرفته از تلفظ عربی ارض روم (سرزمین رومانها) است كه پس از فتح آناتولی توسط تركان سلجوق متعاقب جنگ مالازگیرد (١٠٧١) معمول شد (نام اولیه شهر در میان اعراب كالیكالا و در میان رومها و بیزانسها تئودوسییوپولیس بود). شماری از محققین بر این باور اند كه نام اولیه این شهر ارزن بوده كه به منظور اشتباه نگرفتن آن با شهر دیگری به همین نام در حوالی سیییرت، شهر نخستین به صورت ارزن روم نامیده شده است. عده ای این نام را به صورت ارزن روم و از كلمه ارزن فارسی –به سبب وفور ارزن در آن- دانسته اند كه ادعائی تماما بی پایه است. برخی دیگر نام آنرا مشتق از آردانا- آرتانا به معنی انبار آب شمرده اند. قابل ذكر است كه در دوره باستان نام این منطقه آلزی و یا آلزیك بوده است كه خود برگرفته از نام قوم آززیلی بوده است.

٣-در آناتولی مركزی شهر دیگری با نام چوروم وجود دارد. برخی ریشه شناسیهای مردمی ترك آنرا به صورت چوخوروم (یعنی دارای اكثریت اهالی روم) و یا چور روم تفسیر می كند. نام اصلی این شهر در دوره باستان تروكومو بوده است. برخی این نام را برگرفته از نام گوردیوس والی كاپادوكییا و برخی آنرا محرف نام ارمنی دزوروم (در اشاره به یك آب روان مجاور) دانسته اند.

٤-نام شهر اورفا (از سال ١٩٨٤ شانلی اورفا) در آناتولی جنوبی نیز، تلفظ تركی نام نخستین این شهر (بنا به روایتی از نام روها، شاه موسس این شهر منسوب به قوم سمود) است. به سبب آغاز این نام با حرف ر، طبق قواعد زبان تركی حرف صدادار او به اول آن افزوده شده است: روها-اوروها-اورفا.


تئوری اورگنج-قورقان

برخی نام اورمیه را با نام اورگنج شهری در تركستان در ارتباط دانسته اند. اورگنج، عنوانی برای دو شهر واقع در ساحل رود جیحون است. بخش‌ قدیمی‌ با نام‌ قونیا اورگنج (كهنه) در غرب جیحون‌ در استان داش اغوز تركمنستان‌ و بخش‌ جدید با نام یئنگی اورگنج‌ (نو) در شرق‌ جیحون‌ در استان خوارزم ازبكستان‌ قرار دارد. این شهر در اصل، شهر تاریخی گرگانج -مركز خوارزم- است. گرگانج‌ یا اورگنج‌ (به عربی جرجانیه)، مدتها قبل از گسترش اسلام در این منطقه بنیان گذاری شده و نام آن شبیه سازی تركی نام چینی باستانی یئ او گی ائن (Yeu-gien) در قرن دوم و اول پیش از میلاد است. در نام تركی، اورگنج محرف كلمه تركی گورگنج كه خود محتملا متشق از كلمه قورقان در تركی باستان است می باشد.

قورقان به عقیده بسیاری كلمه ای توركی و بنا به عقیده شماری از لغت مغولی كورقان و یا كورگون و به معنی مكان پناه آوردن و یا مخفی شدن مردگان می باشد. در زبان مغولی این كلمه مشتق از فعل كورگودوك به همین معنی می باشد. كلمه تركی قورقان (قورخان، گوركان، كورقان، قوروقان) به معنی تپه ای كوچك كه از انباشتن خاك بر سر مزار به وجود آید، تپه مصنوعی مزار كه از انباشتن خاك و یا سنگ بر روی مزار بوجود می آید است. (از بن مصدر قورماق بعلاه پسوند مكان -قان، مانند یورقان، آلیشقان، اؤركه‌ن، یارقان). این كلمه از زبان تركی به روسی و از آنجا به انگلیسی نیز وارد شده است. قورقان در زبان تركی اصلا به معنی قلعه، استحكامات، برج و بارو، شهر، جائی كه محافظت شود، بنای یادبود، آرامگاه و مقبره، تربه، قبه شخص مرده، (تومسه‌ك، هؤیوك، تیكمه داش)؛ و بعدها به معنی دیوار و قلعه هایی كه برای حفاظت از سواره دشمن ایجاد شده، حصار مزار، آغل گوسفندان و ... بكار رفته است. (در تركی قیپچاق: قورقان ائو= مزار)، معادل لاتینی آن تومولوس است. قورقان به منظور مشخص كردن محل دفن معمولا در تپه های كوهها درست می شده است. در زیر قورقان، جسد متوفی در یك گودال و یا اتاق چوبی گذاشته می شد. اتاق مزار در قورقانها مربع، مستطیل و یا بیضی شكل بود. جسدها در قورقانها همراه با اشیا حتی اسبهایشان و معمولا رو به شرق دفن می شده اند. در فرهنگ توركان قدیم كسانی كه مزارها را تخریب می كردند به شدیدترین وجهی مجازات می شدند.

قورقانها در سیبری، آسیای میانه، روسیه، آزربایجان، ایران، آناتولی، بالكان، اروپای شرقی و مكزیك دیده شده اند. در ایران قورقانها تقریبا منحصرا در اراضی آزربایجان جنوبی (اورمیه، تیكان تپه، نمین، تالش،...) دیده می شوند. نخستین نمونه های آن مربوط به هزاره چهارم قبل از میلاد در آوراسیا در صحاری جنوب روسیه بوده كه بعدها به دانوب، اروپای شمالی و شمال ایران در حدود ٣٥٠٠ قبل از میلاد گسترش یافته است. سنت قورقان سازی بویژه در میان توركان و مونقولهای شامانیست كه آنرا اوبا می نامیده اند مرسوم و بویژه در دوره توركان هون در آسیای میانه توسعه یافته است. نمونه های مهم قورقانهای توركی، ائسیك قورقان دارای شخصی با لباسهای طلائی و پازیریك قورقان كه دارای نخستین نمونه های قالی توركی است می باشد. (در همین مقاله در بخش تئوری آراتتا-هوروم به قورقان گؤی تپه اورمیه كه می تواند همان كوه هوروم در متون باستانی باشد، به طور جداگانه اشاره شده است).


تئوری توركان اوروم

برخی نام شهر اورمیه آزربایجان را در ارتباط با اتنوسهای ترك و ترك زبان اوروم، آیریم و .... دانسته اند:

١-اقوام خزری-بلغاری اوروم و قارا اوروم باستانی: در تاریخ تركان خزر و قارائیم، به نامهای اقوام و گروههای توركی اوروم، قارا اوروم و اوروس از تركان خزر و بولقار ساكن در قفقاز و شمال آزربایجان برخورد می شود. بنا به برخی روایات، به دوره آی بات خاقان خزر، توركان قارائیم شاخه ای از توركان باستان بولقار (در قفقاز و شمال دریای خزر و سیاه) كه گویا بر مذهبی اورتودوكس از دین موسوی بوده اند، از حقوق بسیاری برخوردار شده و آی بات خاقان، از این گروه شخصی به نام اوروس را به مقام تارخانی رساند. پس از الحاق سرزمینهای بولقار و خزر به یكدیگر، جماعت اوروس به سه شاخه اوروس، اوروم و قارا اوروم تقسیم شد. قارا اورومها در شمال اورومها و در شهرهای بنجه، ساقسین، بولقار و آغارجا می زیستند و كنترل تجارت سرزمین بولقار با آسیای میانه، خراسان و خوارزم را از مسیر "جورجان یولو" كه تحت كنترل خویشاوند خزریشان بود در دست داشتند.

٢-اورومهای متاخر: در ائتنوگرافی جدید نام اوروم به عنوان نام ائتنیكی دو گروه از تركزبانها بكار برده می شود. گروه نخست كه ساكن در شمال آزوف-كریمه (اوكرائین) اند به زبان تاتاری كریمه و گروه دوم كه ساكن در چالكا (گرجستان) می باشند به زبان تركی آزربایجان سخن می گویند. در زبانهای توركی، نام اوروم برای نامیدن یونانیانی كه در میان جوامع مسلمان به ویژه در قلمرو عثمانی و شبه جزیره كریمه زندگی می كردند نیز بكار رفته است. همانگونه كه قبلا گفته شد، اوروم فرم تركی كلمه روم در زبان عربی به معنی رومان و بیزانس (روم شرقی) و یونان است (از آنجائیكه در زبانهای توركی كلمات خارجی كه با حرف ر شروع می شوند نوعا یافت نمی گردند، تركان اینگونه كلمات را با افزودن یك حرف صدادار به اول كلمه تلفظ می كنند). در حالیكه در تركی مدرن تركیه، فرم اوروم متروك شده و صرفا فرم روم بكار می برد، در لهجه های تركی و بویژه در شرق آناتولی و بخشهای آزربایجانی تركیه در جوار آزربایجان غربی، این نام هنوز به شكل اوروم تلفظ می گردد. برخی زبانشناسان لهجه اورومهای آزوف-كریمه را لهجه ای مستقل از تاتاری كریمه دانسته آنرا به عنوان لهجه ای مستقل از گروه زبانهای توركی قپچاقی دسته بندی می كنند. جمعیت این دسته از اورومها كه دیندارانشان مسیحی اورتودوكس اند، در سال ١٩٧٠ بالغ بر ٦٠٠٠٠ تن بوده است. نام اورومهای چالكا از نام شهری در گرجستان گرفته شده است. اغلب اینها اعقاب تركان مسیحی نواحی آزربایجانی آناتولی (ارزروم، گوموشخانا و آرتوین) هستند. در سال ١٩٢٤ تعداد آنها بالغ بر ٢٠٠٠٠ تن بوده است. لهجه اورومهای چالكا، متعلق به لهجه های تركی آزربایجانی (آزربایجان، گرجستان و شرق آناتولی) می باشد.

٣-آیریم: آیرومها و یا طائفه آیروملو یك زیرگروه تركهای آزربایجانی اند. آیروملوها در آزربایجان، شمال شرق تركیه، ایران (و سابقا در ارمنستان قبل از اخراج تركان از این كشور) ساكن اند. در ارمنستان دهها نام جغرافیائی مربوط به آیرومها وجود دارد (قوشچو آیریم، پولاد آیریم، باغانیس آیریم، پوكر آیریم، مئتس آیریم، ...). بخشی از آیریمها در اوائل قرن نوزده به تركیه و ایران مهاجرت كردند. عده ای آیریملوها را به اشتباه با طائفه قزلباش روملو یكی شمرده اند. آیریملوها در دوره سلجوقی (١٣٠١) در نواحی گنجه و قاراباغ آزربایجان شمالی اسكان گزیده اند. در اواخر قرن شانزده دو قسمت شده، بخشی به آزربایجان جنوبی رفته و شماری داخل در طوائف شاهی سئوه‌ن شده اند كه برخی از این دسته در نواحی اردبیل اسكان گزیده اند. قسمتی دیگر نیز در نواحی ساعاتلی (جاوانشیر)، آیروملار (جاوانشیر)، آخساخلی (لنكران)، چولاخلی (نوخا)، شینیخ آیریم (قازاخ) ... مانده اند. اورمیه یكی از مراكز آیریملوها بوده است. ادعا شده كه مادر رضا شاه (نوش آفرین) منسوب به تركان آیریم است. وی كه اهل تهران بود همسر خواهر عبدالقاسم خان از خانواده های شناخته شدن نخجوان آزربایجان و همسر پنجم عباسعلیخان داداش بیك، پدر رضاخان بود. خانواده عبدالقاسم خان اصلا ایروانی و یا شیروانی بوده اند. مخارج زندگی نوش آفرین خانم و فرزندش رضا و یا رضا شاه بعدی در دوران كودكی او بر عهده سرهنگ ابوالقاسم آیریملو، خیاط قزاقخانه بوده است. پس از مرگ وی، سرتیپ نصرلله خان آیریم زندگی آنان را اداره می كرده است. مادر محمدرضاشاه و یا همسر دوم رضاشاه (تاج الملوك آیریملو) هم از تركان آیریم می باشد. تاج الملوك آیریملو دختر یاور تیمورخان آیریملو از خوانین بزرگ سوادكوه مازندران (به روایتی از آیریملوهای اورمیه) و از سران قازاق بود. خود تاج الملوك كه متولد باكو پایتخت آزربایجان شمالی به تاریخ ١٩ اسفند ١٢٧٤ و متوفی به تاریخ ١٩ اسفند ١٣٦٠ در آكاپولكوی مكزیك است دومین همسر رضاشاه پهلوی بود. ژنرال محمد حسین آیریم (پسر عموی تاج الملوك) از افسران عالیرتبه بریگاد قازاق نیز یك ترك آیریم می باشد.


تئوریهای پان ایرانیستی

١-عده ای از پان ایرانیستها نام اورمیه را برگردانی از كلمه خروم به معنی خورشید و یا ارمن دانسته اند كه ادعاهائی نادرست و بی پایه اند.

٢-عده ای از ایرانگرایان، اورمیه را از شهرهایی می دانند كه انوشیروان دادگر و یا خسرو اول (٥٠١-٥٧١) بنا كرده است. خسرو اول از پادشاهان سلسله ساسانی، پدر هرمز چهارم و فرزند شاهزاده خانمی از قوم زردپوست هپتالیت و یا آغ هون بنام نویان دخت بود (هرمز چهارم و یا تركزاد از شاهان ترك تبار سلسله ساسانی است). این دسته ادعا می كنند پس از آن كه سپاهیان ساسانی به فرماندهی انوشیروان وارد شامات (سوریه) شد و شهر انطاكیه (آنتاكیا در جنوب تركیه) را تسخیر نمود و مردم آنرا به اسارت گرفت، دستور داد تا اهالی آن شهر را به آزربایجان كوچ دهند. سپس در آزربایجان به ساحل غربی دریاچه اورمیه، شهری به نام "رومیه" ساخته شده و مردم آنتاكیا در آن ساكن شدند. طبق این تئوری، كلمه رومیه رفته رفته به اورمیه تبدیل شده است. اما بر خلاف این ادعا، شهر مذكور كه به فرمان انوشیروان ساخته شد و رومیها آن را رومیه و ساسانیان آن را وه انتیو خسرو (شهر خسرو كه بهتر از آنتاكیاست)، نه در آزربایجان، بلكه در مجاورت تیسفون قرار داشته است.

نتیجه: شكل "اورمو" -نام دومین شهر آزربایجان- چه از ریشه توركی- اورال آلتائیك اوروم-اورون، چه از تلفظ تركی "رومیه" و چه از ریشه سومری اورومو-اورومه گرفته شده باشد، مانند خود این شهر، دارای بار و هویت توركی است. شایسته است كه در زبان فارسی نیز فرم تركی اورمو و یا اقلا اورمیه، به جای فرم غیرتوركی ارومیه بكار رود.


بؤلوم : Kenger
سه شنبه 24 خرداد 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن


یكشنبه  
۲۲ خرداد ۱٣۹۰ -  ۱۲ ژوئن ۲۰۱۱

 

عضو شورای اسلامی شهر تبریز از برخی تغییر نامگذاری ها در سطح كلانشهر تبریز انتقاد كرد و گفت: این تغییر نام ها غیر قانونی است.به گزارش نصر، بهروز خاماچی در آئین بهره برداری از 18 متری كلانتركوچه افزود: متاسفانه در سال های اخیرشاهد برخی تغییر نام های محلات تبریز هستمی كه این اقدام محكوم می شود و هر نوع تغییر نامی باید به تصویب كمیته نامگذاری شهرداری تبریز برسد.

این عضو شورای اسلامی شهر تبریز دلیل انتقادات تند خود را نصب بنری با عنوان تغییر نام خیابان كلانتركوچه به بزرگمهر اعلام كرد و افزود: اگر قرار بر اولویت باشد قبل از بزرگمهر كه از سرداران انوشیروان  بود، مرحوم میرزا مهدی خان كلانتر در این شهر جزو رجال است و باید در اولویت نامگذاری باشد.
وی تاكید كرد: این تغییر نامگذاری كاری غلط است و اگر تداوم یابد با آن برخورد می كنیم نباید، با تفكرات غلط تاریخ تبریز را از بین برد.گزارش نصر حاكی است، عضو شورای اسلامی شهر تبریز گفت: خدمات‌رسانی شهرداری تبریز طی 5 سال اخیر بی نظیر بوده و این حجم از خدمات چهره تبریز را متحول كرده است
.

وی  با قدردانی از تلاش‌ها و خدمات شهرداری تبریز و مناطق و سازمان‌های تابعه افزود: طرح‌ها و پروژه‌های متعدد و بزرگی طی سال‌های اخیر در سطح شهر تبریز به مرحله اجرا و بهره‌برداری رسیده و در سایه تلاش‌ها و خدمات شهرداری تبریز چهره این شهر نسبت به گذشته متحول شده و تبریز در مسیر رشد و توسعه قرار گرفته است.
خاماچی در ادامه كسب رتبه‌های برتر كشوری و بین‌المللی در حوزه‌های مختلف مدیریت شهری از سوی شهر و شهرداری تبریز را موید موفقیت برنامه‌ها و اهداف توسعه تبریز طی سال‌های اخیر دانست و افزود: مدیریت شهری تبریز با 11 عضو شورای اسلامی شهر ، یك شهردار تلاشگر و مدیران و پرسنل سختكوش شهرداری عزم خود را برای ارایه خدمات درخور نام تبریز و شهروندان آن جزم كرده است.
عضو شورای اسلامی شهر تبریز در خاتمه با اشاره به در پیش بودن سومین همایش فرصت‌های سرمایه‌گذاری استان ، برگزاری این همایش را فرصتی مناسب برای شهر و شهرداری تبریز به منظور جذب سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی در حوزه عمران و توسعه شهری برشمرد و ابراز امیدواری كرد شهرداری تبریز همچون سال‌های گذشته بتواند به عنوان پیشگام سرمایه‌گذاری بخش خصوصی كشور ایفای نقش نماید.

نصر نیوز


آچار سؤزلر : تبریز,
بؤلوم : Kenger
سه شنبه 24 خرداد 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

ابتدا اسم فارسی شده (جدید)، سپس اسم اصلی و تركی شهرها نوشته شده است

 

1. ارسباران

قراجه داغ – در شمال آذربایجان

 

2. مشگین شهر

خیاو– در آذربایجان

 

3. نقده

سولدوز–  در آذربایجان

 

4. بناب

بین اوؤ–  در آذربایجان

 

 

5. تكاب

تیكان تپه –  در آذربایجان

 

6. میاندوآب

قوشاچای – در آذربایجان

 

7. تلخه رود

آجی چای – رودی كه از شمال تبریز می گذرد

 

8. ملكان

ملك كندی – در آذربایجان

 

9. سفید رود

قیزیل اوزن– در آذربایجان

 

10. سیاه چمن

قره چمن – در آذربایجان

 

11. سیمین رود

تاتائو چای– در آذربایجان

 

12. زرینه رود

جغتوچای– در آذربایجان

 

13. سیه چشمه

قره عینی -  نزدیك ماكو

 

14. شاهین دژ

صایین قلعه - در جنوب دریاچه  ارومیه

 

15. مهاباد

ساوج بلاغ (سویوق بولاق)

 

16. مهران رود

میدان چای - در تبریز

 

17. میانه

میانج - در آذربایجان

 

18. هرزند

هلاكو-  یكی از ایستگاه های راه آهن آذربایجان

 

19. ایشه

ایچی - یكی از بخشهای سقز كردستان

 

20. بناور

امچه لی-  در شهرستان گرگان

 

21. پادار

ایاغچی - دربخش سقز كردستان

 

22. تیكان

تیكانلو - یكی از بخشهای سقز كردستان

 

23. جاغر

چاغرلو- یكی از بخشهای سقز كردستان

 

24. دشت مینو

حاجی لر- در گرگان

 

25. دیزه

دیزج خلیل- یكی از ایستگاه های راه آهن آذربایجان

 

26. زال

قراگز-  یكی از ایستگاه های راه آهن آذربایجان

 

27. زرینه بالا

آلطون علیا- درسقز كردستان

 

28. زرینه پایین

آلطون سفلی- درسقز كردستان

 

29. سبزده

قطانجق- در سقز كردستان

 

30. سرچشمه

باش بولاق- دربخش سقز كردستان

 

31. سفید تپه

آق تپه- در كردستان

 

32. سفید گنبد

آق گنبد

 

33. سلمان كند

سلیمان كندی- در سقز كردستان

 

34. سیاه آب

قره سو- ایستگاه شماره2 راه آهن شمال

 

35. سیاه پایه

قره غایه (قره قایا)

 

36. سیاه چر

قره چر

 

37. سیاه دشت

قره غان- یكی از بخشهای سقز كردستان

 

38. سیاه گل

قره گل- در كردستان

 

39. سیاه گندم

قره بوغدا- در كردستان

 

40. سیاه ناو

قره ناو- در سقز كردستان

 

41. بودان

قوتلو- دربخش سقز كردستان

 

42. كلاچك

قلعه جقه- دربخش سقز كردستان

 

43. كوپلان ده

قپلانتو- دربخش سقز كردستان

 

44. كوچك

قوجق- در كردستان

 

45. كوشك

قاشق- در سقز كردستان

 

46. گلزار بالا

قوزلو علیا- در سقز كردستان

 

47. گلزار پایین

قوزلو سفلی- در سقز كردستان

 

48. گلشن

گلین- در سنندج كردستان

 

49. گندمان

طاهر بوغدا- در سقز كردستان

 

50. نزار

آریخ- در گرگان

 

51. نیستان

قمیشله (قمیشلیخ)- در سنندج كردستان

 

یادآوری می شود كه ابتدا اسم فارسی شده (جدید)، سپس اسم اصلی و تركی شهرها نوشته شده است، پس اسم های دوم مورد قبول ماست


آچار سؤزلر : آذربایجان,
+0 به یه ن


گونئی آذربایجاندا دگیشیلمیش آدلار و یئرینه قویولموش قوندارما آدلاردان بیر نئچه سی - اوختای تورك اوغلو

نوت: آشاغیداكی یازیدا دوغرو اولاراق وئریله ن آدلارین بیر نئچه سی یانلیش، یانلیش اولاراق وئریله ن آدلارین دا بیر سیراسی دوغرودور.- مئهران باهاری


حؤرمتلی دوستلار٫


دوغرو آدلار 
قوندارما آدلار 
یام (مرند) پیام 
دوشان تپه (تهران - خ=خیاوان) پیروزی 
ملك كندی (شهیری ) ملكان 
آجی چای (تبریز ) تلخینه رود 
دیزه (شبسترین كندی ) دیزج 
یوخاری آلتین (كند) زرینه علیا 
كاسانا (كند ) كسانق 
آشاغی آلتین (كند ) زرینه صفلی 
یوخاری آلوار (كند ) الوار صفلی 
بئلان كوی (تبریز كوچه )
بیلان كوه 
چن آوا (كند ) شانه جان 
شینه آوا(كند ) شند آباد 
دیل ماقان (شهیر ) سلماس- شاهپور 
پنه شلوار (كند ) شاد باد مشایخ 
آغال بالان (تبریز محله ) آقامیرلو 
كاباد (تبریز محله ) كی گوباد 
گیوی (تبریزمحله) كویج 
اووشاد (كند) افشرده 
چیمین زمی (كند ) چمن زمین 

اینجه كوهنه (كند ) قدیم 
زارغان (كند ) زروان 
سئویر تئلی (كند) سگ تلو 
یوخاری یئنگیجه (كندی بنگجه بالا 
بری داش (كند ) نجف آباد 
ساكا-ساكیز-ساققیز (شهیر ) سقز 
چاوان (كند ) جوان 
تور آغاسی طوراقیه 
قوم تپه (تبریز محله ) قم تپه 
لاری (شهیر ) لاهرود 
ایلگی بولاق ایلی بلاغ 
قیدار (شهیر) خدابنده 
آقجا(كند ) اگجه 
زنگین آوا(تبریز محله ) زنگوله آباد 
زیغلار (تبریز محله ) ریگلر 
مارالان (تبریز محله) شهید منتظری 
راستا كوچه (تبریز محله ) شهید مطهری 
ستارخان خیابانی (تبریز محله ) خیابان امام خمینی 
ایسپیره خون (كند ) سفید خان 
باتی سوما (كند) سومعه علیا 
آشاغی سوما (كند ) سو معه صفلی 
سئیوان (كند ) سگبان 
گئچی قیران (كند ) بزكش 

داش ماكی (شهیر ) ماكو 
باكی (شهیر ) بادكوبه 
گوموش فیه (تبریز محله) دمشقیه 
گوموش تپه (تبریز محله گاومیشان 
ساری قیه (شهیر ) سارقیه 
آخماقیه (تبریز محله ) آخمقیه – احمقیه 
آشاغی مامیق (كند ) مامك پایین 
خوجا (شهیر ) خواجه 
قار اچیمن (شهیر ) سیاه چمن 
نوكززه (تبریز محله ) لاك دیزج 
ائیداناوا (تبریز محله ) كوی صفا 
میرزه كره امیرذكریا 
قافلانتی (داغ ) ققلانكوه 
ساوالان(داغ ) سبلان 
مشوو (داغ ) میشاب 
خییوو – خییاو(شهیر ) مشگین شهر 
زنگیلان (شهیر ) زنجان 
كوشك (كند) قاشق 
قیبله بولاغی (كند) قبله چشمه 
قاراسو (چای ) سیه چمشه 
واسمیش (تبریز محله ) باسمنج 
آیران دیبی (كند) اوریان تپه 
قاراآغاج (تبریز محله ) قدس 
آیران تپه (كند) عریان تپه 

گرگر (شهیر ) هادی شهر 
داش هرزند هرزند قدیم 
دمیرچی (شهیر ) حدادان 
یاسی ا وج (شهیر ) یاسوج 
اردبیل لیلر(تبریز محله ) 14متری سعدی 
قارانلیق كوچه (تبریز) كوچه روشن 
آق مسجید (تبریز) مسجد سفید 
اوست آچیق مسجید (تبریز) مسجد روباز 
كوشك مسجیدی (تبریز ) مسجد سادات 
پیر مسجیدی (تبریز ) مسجد فجر 
گولوستان باغی(تبریز ) باغ فجر 
قوچ باشی (تبریز محله ) چهارراه شهید شریفی ) 
ساعات قاباغی (تبریز) میدان شهرداری 
داش ساختیمان (تبریز) ساختمان سنگی 
قاری كورپوسو (تبریز ) پل قاری 
داش كورپو (تبریز ) پل سنگی 
سامان مئیدانی (تبریز) بازار صائب الا مر 
جوما مسجیدی (تبریز ) مسجد جامع 
داردللزن (تبریز) پنبه بازار 
راستا بازار (تبریز) بازار صاد قیه 
قوم (شهیر ) قم 
ایلقید (شهیر ) الغید 
چیغاد _چوغا (شهیر) صغاد 
سورمه (شهیر ) سورمق 
قورود مئیدانی (تبریز ) میدان قطب 
آینالی (داغ ) عو ن بن علی 
آلتین داغی كوه آلتای 
آق تپه سفید تیه 
آق گونبز گنبد سفید 
گلن بی( اردبیل كندی ) گل عنبر 
بر (شهیر ) كلیبر 
اوجان (شهیر ) بستان آباد 
سرس كندی (شهیر ) هشترود 
جوستر (شهیر ) شبستر 
آق آپبا (كند ) آقابابا 
جوشون ( كند وقالا) جوشین 
خاروانا (قسبه) خروانق 
دوری (كند ) دوریق 
وروی ورجوی 
پت آوا (كند ) فتح آباد 
بین گول (كند ) هزارگل 
پئی قان (كند- كلیبر ) پیغام 
گومند (كند) كمند 
سانجاقلی (محله تبریز) پیاده خلجانی 
قبیله داغ (داغ ) كوه قیبله 
اوثمان یومروغو (آدا ) مشت عثمان 
قیز كورپوسو(كورپو) پل دختر 
قاراكندی (كند ) خراش كندی 

بین گول (كند) هزار بركه 
موتاللی (كند) متعلق 
جووت (كند) جوبند 
كوشك سارای كشك سرای 
بشتو (قالا – كند) پیشتاب 
خوجا-موجا(كند) خواجه مرجان 
اورمو–اورملو(شهیر ) اورمیه-رضائیه 
قول قاسیم (كند) گل قاسم 
توفارقان (شهیر ) دهخوارگان –آذرشهر 
قاراچور (كند) سیاه چر 
شارابخانا(شهیر ) شرفخانه 
دا ش آتان دانش آباد 
باریش (تبریز محله ) بارنج 
تومروس (شهیر ) تبریز 
سئیداوا (كند ) سعید آباد 
اووشار (كند ) افشار 
تیویل(كند) طویل 
مرداناغیم (كند ) مردان قم 
سئلمان كندی سلمان كند 
یئنگیجه (كند) نیكجه 
سوماق لی (كند ) سماق ده 
تاتا ا وچای (چای ) سیمن رود 
قوشاچای (شهیر ) میاندوآب 

گومانا (محله تبریز ) كمانج 
تولا تپه (كند) طلاتپه 
كوش كوشك 
تمیرلی تیمورلو 
ساللاق پوست كند 
ساللاق خانا(تبریز محله) كشتارگاه 
قاراچای (چای ) سیه رود 
قوردیك (كند) گردیك 
هرندان نصرت آباد 
قاراعینی سیه چشمه 
قوری چای (تبریز محله ) شاه آباد – مقتع 
چای قیراغی چای كنار 
ده وه چی (تبریزمحله) شتربان 
قاراگوز زال 
یوخاری گوزلو گلزار بالا 
قانلاجیق (كند) سبزده 
قیشلاق (كند) گر مسار 
موغان (شهیر ) پارس آباد 
سا یین قالا (شهیر) شاهین دژ 
قیزیل اوزن (چای) سفید رود 
قارا ناو سیاه ناو 
قارا گول سیاه گل 
فارغان سیاهدشت 
انمه انانق 

هونگان (شهیر ) هونجان 
سوپورقان (شهیر ) اسفرجان 
اوق باتان (شهیر ) همدان 
سوبیر (شهیر) آبیك 
آلا قاپی (تبریز) عالی قاپو 
تپه باشی (تبریز) چهارراه بهار 
قوچ باشی دربندی (تبریز) شهید بلندی 
آراز (چای ) ارس 
بین آو (شهیر ) بناب 
ماغارا (شهیر) مراغه 
ان گئچ (تبریز محله ) انگج 
گورجولر (تبریز بازار ) گرجی ها 
گوجووار (تبریز محله ) كجا آباد 
ساردور(شهیر ) سردرود 
كوندورو (شهیر ) كندرود 
قارابئی (تبریز محله ) كوی شهید وفائی 
حاج گولو (تبریز محله ) شهید آدم زاد 
خزر دنیزی دریای مازندران 
سو غوق بولاق (تهران -كند) ساوجبلاغ 
سوغوق بولاق (شهیر ) مهاباد 
سولدوز (شهیر ) نقده 
تیكان تپه (شهیر ) تكاب 
خیسروشاه (شهیر ) خسرو شهر 
ائل گولو هو تلی هتل پارس 
آیاقچی (كند ) پادار 
باش بولاق سر چشمه 
چشمه باشی (تبریزمحله ) سر چشمه 
باشماق باشه 
چامیرلی چاغر


بؤلوم : Kenger
سه شنبه 27 اردیبهشت 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

 قارپوز آباد به تاریخ پیوست

به گزارش واحد مرکزی خبر ، با تصویب وزیران عضو کمیسیون سیاسى و دفاعى و بنا به پیشنهاد وزارت کشور، با تغییر نام روستای" قارپوزآباد" از توابع دهستان احمدآباد بخش مرکزى شهرستان نظرآباد در استان تهران به روستاى "صالحیه" موافقت کرد. به نوشته یک وبلاگ محلی، روستای قارپوزآباد دارای 3500 نفر جمعیت و جاذبه های گردشگری از جمله فرودگاه آموزشی آزادی، شکارگاه، همجواری باروستای احمدآباد (آرامگاه مصدق) و آب وهوای بسیار زیبا و سرسبز است.

معرفی روستای قارپوزآباد

روستای قارپوزآباد درغرب شهرستان نظرآباد در استان تهران میباشد. دارای جمعیت 3500 نفر می باشد و مردمان بسیارمهربان و مومن در آنجا زندگی می کند. دارای جاذبه های گردشگری ذیل می باشد: ...




آچار سؤزلر : تاریخ,
+0 به یه ن

آلین٫ آلینجا[آلن٫ آلنجه]: جبهه مقابل٫ میدان (از ریشه "آلان" تركى به معنى میدان). در اسامى "آلین قالا" . در ایران و آذربایجان و آسیاى صغیر به نامهاى "آلین قالا" و "آلینجا قالا" بسیار برخورد مىشود.
آغاج [آغاش٫ آقاج٫ آقاش]: درخت. در اسامى "قره آغاج", "آرمود آقاشلو".....
آرپا: در "آرپادره" ( دره جو).
اوجاق٫ اجاق: آتشگاه. ریشه كلمه از "اود" به معنى آتش٫ اصل آن اوداق=اود+آق.
ایچ: درون و قسمت تویى٫ نهانى. 
ایل: طائفه٫ مردم. در نام "ایل چپان" ("ائل چاپان")
بالا: كوچك. در اسامى "عظیم بالا"....
باش: سر٫ اصلى و عمده. در اسامى "باش گل" به معنى دریاچه و استخر اصلى.
باییر [بایر]: به معنى زمین ناهموار مورب٫ از ریشه عربى. در اسامى "قره بایر", "سارى بایر"....
بوز:[بز]: رنگ خاكسترى٫ خاكى روشن. در اسامى "بزجه"٫ "بزچه لو".
بگنمك" به معنى دوست داشتنى و محبوب.
بولاق [بولاغ٫ بلاق٫ بلاغ]: چشمه آب. در اسامى "آغ بولاغ٫" (یعنى سفید چشمه) "قره بلاغ" (یعنى سیاه چشمه), هاشم بلاغى, "یاستى بلاغ" (چشمه صاف و هموار), "قرخ بلاغ"=" قیرخ بولاق", (یعنى چهل چشمه), "بش بلاغ" (پنج چشمه), "قورو بولاغ" (یعنى چشمه خشك), "ملا بلاغى"٫ "ساوه چاى بلاغ"٫ "فاطمه بولاغى"٫" شاه بلاغ".....
بى [بیگ٫ باى]: به معنى ثروتمند٫ شوهر٫ مسئول٫ مافوق٫ رتبه اى ادارى و نظامى در دول ترك .... در اسامى "بیگلر"٫ " مراد بیگلو "٫ "-بیگ"....
بزولچین: "بیزوولوچین=بیزوو+لو+چین"=صاحب گوساله. "بیزوو" فرم آذرى "بوزاغى" قدیم است.
داش [تاش]: سنگ٫ سنگى. در اسامى "داش تپه", "قره داش"٫ "قلعه قرا داش"٫ "داشلوجه" (داشلىجا به معنى سنگلاخ)٫ "داش بلاغ" (به معنى چشمه سنگى)....
دام [تام]: ساختمان٫ بنا. در اسامى "آقجه دام" (بناى سفید).
داراق [درق]: به معنى جدا و پخش كننده٫ شانه٫ از مصدر "داراماق". مجازا راه فرعى و مالرو كه ازراه اصلى جدا مىشود. 
دیزه [تیز-دیز]: جاى بلند و مرتفع. به صورت "دژ" به زبان فارسى داخل شده است. در نام "دیزچى".
تپه: از كلمات مشترك بین زبانهاى اورال آلتایى و هند و اروپایى. در اسامى "داش تپه", "قارا تپه"= "قره تپه"٫ "قاباق تپه" (تپه كدو)٫ "اوچ تپه"٫ "حاج تپه"٫....
تورپاق [توپراق]: خاك٫ خشك. در اسامى "قراتورپاق"...
تولكو [تولكى]: روباه. در تولكى تپه (تپه روباه)
خان: همریشه با عناوین و رتبه هاى "خاقان"٫ "قاآن" و غیره٫ بزرگ٫ محترم٫ سركرده٫ سلطان٫ ارباب ...... برخى آنرا از منشا چینى دانسته اند. در اسامى "بالا خانلو"٫ "قویجوق خان "٫ "خان كندى"٫ "خان آباد"٫ "خان چایى"....
-جا ,جه: پسوند قید حالت. "آقجه دام", "آغجا كند"= "آقجه كند "," دورجه" (آرام٫ زلال), "ینگه جه" (نو٫ تازه) ٫ "قیزیلجه قشلاق (قشلاق سرخ)٫ "داشلوجه" (سنگلاخ٫ سنگى) ٫ "شورجه" (شورزار)٫ "یاریمجه باغ"٫" آغجه مزار"٫ "آقجه خرابه"٫ "بزجه"٫ "بزچه لو" ....
-جیق٫ جوق: ادات تصغیر. "قالاجیق= قلعه جوق"( قلعه كوچك), "قویجوق خان",.... 
چناقچى: "چاناق" به معنى ظرف ٫كاسه ٫ بشقاب... وارد زبان فارسى شده است. 
چاریق [چارق٫ چرخ]: نوعى پاپوش. از زبان تركى به زبان فارسى وارد شده است. در اسامى "چرخلو"....
چاپاق [چپق]: از ریشه "چاپماق". به معنى چیزى كه بسیار سریع و تند حركت مىكند ویا روان مىشود. در "چپقلو". (همچنین در نام "ایل چپان").
چه٫ جه: ادات تصغیر. "قلعه چه", "گلجه"(استخر كوچك)...
چى: معادل "چین" در "قمچى آباد"٫ "بزولچین" (بیزوولوچین =بیزوو + لو + چین = صاحب گوساله) ٫ "سورتچین".
كند: روستا. محتملا از زبان سغدى. در اسامى "قلیج كندى" (ده خلج ها), "آغجا كند"= "آقجه كند".....
كیشى: مرد و انسان. در نام كوه "كیشى اولدوره ن=انسان كش٫ مردافكن)
گدیك [گدوك]: گردنه.
گؤك: آسمان٫ آبى٫ سرسبز. دراسامى "گؤك باغى"....
گؤل [گل]: دریاچه٫ استخر. در اسامى "باش گؤل", "گؤل باشى", "گلجه"٫ "كل گلى چاى" ="كل گؤلو چایى" (رودخانه دریاچه كل)٫ "گلجه"....
گونلو: از "گؤن" (چرم)+لو به معنى لباس چرمى ویا از آفتاب "گون"+لو به معنى آفتابگیر.
-لر: پسوند جمع. در " بیگلر"٫" شیخلر"....
-لو: ادات نسبیت . معادل "اولوس" در تركى غربى. پس از نام گروهها به معنى خلق و قوم است. در نامهاى "مورانلو", "قانقانلو", "آغیزلو"٫ "تورپاقلو", "سولو دره", "آرمود آقاشلو" ," بیانلو"٫ "سیچانلو"٫ "بالاخانلو٫" چپقلو"٫ "خلیفه لو" "قشلاق چرخلو"٫ "ولىجانلو" "مراد بیگلو"٫"بزچه لو"....
قالا [قله٫ قلعه]: از ریشه تركى "قالقا" به معنى سپر و حفاظ. در اسامى "آلین قالا"٫ "كوه قره قلعه"," قلعه جه"٫ "قلعه قرا داش", "قالاجیق"=" قلعه جوق" (یعنى قلعه كوچك), "قره قلعه"(یعنى قلعه مستحكم)٫ "سایین قلا" (قلعه مهم و ارجمند)٫.....
قارپیز [قارپوز]: خربزه. در نام "قارپوز آباد" ("قارپیز اووا"=كشتزار خربزه). 
قامچى [قمچى]: به معنى شلاق و چوبكى كه "قام"ها٫ روحانیون "شامان" با آن در مراسم دینى تركها بر طبلها مىكوبیده اند. در نام "قمچى آباد".
قافلانكوه: "قافلان" ویا "قاپلان" به معنى پلنگ است. (-"لان" محتملا از ریشه چینى "لونگ" به معنى اژدها است كه در نام هاى بىشمار حیوانات به تركى موجود است: "ایلان"٫" جئیلان-جئیران"٫ "سیرتلان"٫ "كوهئیلان" ٫ "قافلان" ٫ "قولان"٫ "ترلان".....) 
مورانلو: به معنى رودخانه٫ معادل "چاى" تركى. در اسامى "قشلاق مورانلو".
قیشلاق [قشلاق]: فصل سرد ویا محل گذراندن موسم سرد. از این معنى دوم مجازا پادگان (كه سربازان زمستان را در آنجا بسر مىبردند). در اسامى "قشلاق مورانلو", "قشلاق قارا"٫ "قیزیلجه قشلاق"٫" قشلاق چرخلو"٫" قشلاق بشارت"...
قازان [قزان]: از مصدر "قازانماق" به معنى شخصى كه پیروز است. در نام "قزانداغى" در تاكستان.
قیزیل [قزل]: سرخ. در اسامى "قیزیل قیه"(صخره سرخ)٫ "قیزیل اوزن"(رودخانه سرخ)٫" قیزیلجه قشلاق".....
قورو [قورى]: خشك. در اسامى "قورو بولاغ".. 
قولو [قلى]: از ریشه "قول" به معنى اسیر٫ بنده و خدمت كننده (از این ریشه "قوللوق" = خدمت). در اسامى "یازار قلى"....
قویو:[قویى] چاه. در اسم "آق قویو".
قویجوق: "قوى" به معنى بستر دره و شكاف. "جوق" پسوند تصغیر است. در"قویجوق خان " . 
قایا [قیه]: صخره. در اسامى "گدیك قیه سى" (صخره گردنه), "قایالوخ"٫ (صخره زار)٫ "قیزیل قیه"٫(صخره سرخ)٫ "ارمنى قیه سى" ٫ "قره قیه"(صخره سیاه)..... 
قاینارجا [غینرجه]: آب زیرزمینى خودجوش. از مصدر "قایناماق"(جوشیدن).
سایین [صایین]: به معنى زیبا و با ارزش و مهم. در" صایین قلعه" به معنى قلعه مهم.
ساتیق [ستق]: فرم آرخاییك آن "سالتیق" ویا "سارتیق" (ریشه كلمه سلجوق). به معنى آزاد٫ رها٫ بیعانه....
سونقور [سنقر٫ سونقار]: نوعى باز است كه از انواع دیگر بازها درشت تر و قوى تر است.در نام "سنقرآباد" به معنى جلگه سونقور. 
سورو [سورى]: گله. در نام "سورى داغ".
"سورتچین". از مصدر "سورمك" به معنى راندن٫ مراقبت٫ پادویى...مجازا چوپانى كه گله را به ییلاق مىبرد.
سارو: زرد. در اسامى "سارو دره", "سارو بایر"....
ساریجلو: "سارى+جا+لى=سارى+جه+لو"٫ ویا "سارى+جالو=صارى +چالى" به معنى بوته ها وشاخه هاى زرد.
سو: آب٫ باریكه آب٫ رود. "سولو دره"(دره پر آب)٫ " شیرین سو"....
سینك: مگس. از مصدر "سینمك" به معنى نشست كردن و هضم شدن.
یاریم: از ریشه "یارماق" به معنى دو نیم كردن. در نام "یاریمجه باغ" . "یاریمجا" نوعى خوراك است كه نصف آن از آرد و نصف دیگر آن از پنیر و یا "قیمه" است ("قیمه" هم كلمه اى تركى است).
ینگى : فرم آرخائیك "یئنى" به معنى نو٫ تازه. در اسامى "ینگى جك" ٫ "ینگى كهریز"...
ینگه: از ریشه "یئنى" فوق (یئنى +گه) مجازا به معنى زن برادر٫ عمو ویا دایى. در اسامى "ینگه جه".
یاماق [یمق] : از ریشه "یاماماق" تركى به معنى بخیه و رفو كردن٫ كمك نمودن...یكى از معانى قدیم "یاماق" یاور٫ كمك كننده و معاون است.
یاغچین: "یاغ" (از ریشه "یاغ" تركى به معنى نزدیك شدن٫ ریشه كلمه فعلى "یاخین" است)+ "چین" . به معنى كسى ویا چیزى كه نزدیك ویا مجاوراست.
یام: اسب و حیوان "چاپار" ومحل استقرار آنها. در اسامى "یام چشمه"....("چاپار" هم كلمه اى تركى است).
یاناق[یناق]: از "یاناق" به معنى شعله (از "یانماق")٫ گونه ویا از "یوناق" به معنى محل شستشو (از "یوماق")
یایلاق [ییلاق]: فصل گرم ویا محل گذراندان موسم گرم و خنك. در " تخت ییلاق"...
یولاق [یلق]: باریكه راه٫ راه كوچك.
یابى[یابو ]: اسب كوچك سوارى. در اسم "یابولى"٫ (صاحب یابو).
و اسامى بسیار دیگر مانند قره قورتان٫ قاریاتان و یندرباش.....
  
آغ [آق٫ آغجا٫ آقجا٫ آغجه٫ آقجه] : سفید٫ كم شمار٫ كم تراكم. مثالهایى از اسامى جغرافیایى شهرستان سنقر و... آق داغ به معنى كوه سفید (كم تراكم) است. آغ بولاغ, آق قویو (یعنى چاه سفید), آقجه دام (یعنى ساختمان سفید), آغجا قیه (یعنى صخره سپید) ٫ آقجاكند (ده سفید)٫ آغ كهریز٫ آق میر, آق بابا....

داغ [داق٫ تاق٫ تاغ] : كوه. مثالهایى از اسامى جغرافیایى شهرستان سنقر و... : آقداغ=آق داغ , جرن داغ (كوه آهوى زرد), قوشا داغ(جفت كوه) , تكین داغ (كوه شاهزاده), قازان داغ (كوه قازان=پیروز)٫ سورى داغ (كوه گله)....

چای: رودخانه. مثالهایى از اسامى جغرافیایى شهرستان سنقر و...: ساوه چاى٫ چاى بلاغ (رود چشمه), میانچاى سنقرچای 

قارا[قرا٫ خره ٫ قره:] سیاه٫ متراكم٫ قوى و انبوه. . مثالهایى از اسامى جغرافیایى شهرستان سنقر و...: قارارود, خره رود ٫ قره بلاغ, قره داش, قارا تپه, قره تپه,كوه قره قلعه, قره آغاج, قره بایر, قشلاق قارا٫ قلعه قرا داش, قره قلعه٫ قره چنگول٫ قره كوسه لر٫ قره باغ٫قره قرقان٫ قره تیره٫ قره یاتاق٫ كوه قره میل.....

آوه٫ [اویا٫ اووا٫ یووا] : در كلمه آوه رود و نیز نامهاى بسیار مختوم به آباد. اوبا و یا اووا در تركى قدیم به معنى محل زندگى٫ جلگه٫ مرغزار٫ دشت باز و غیره بوده است. این كلمه در زبانهاى تركى به شكل“iy. ey. oy. uy. Iay. yuy. ev. oba وجود دارد. بسیارى از نامهاى جغرافى آذربایجان و خراسان و ایران كه متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسى به خطا به شكل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند٫ در واقع به اوبا-اوواى تركى(uwa٫ oba/uba٫-wa, -oa, va, -uo٫ ) ختم مىشده اند. كلمه یووا در تركى (به معنى لانه ) نیز با اوبا همریشه مىباشد. 

قالی: ضخیم و كلفت. كلمه قالین تركى (+ن: پسوند تاكید) از این كلمه ریشه مىگیرد.

منجق:[ مینجیق٫ بنجق٫ بونجوق٫ مونجوق] دانه هاى سنگهاى قیمتى٫ چنین دانه هایى (و نیز ناخن شیر و ...) كه بر پرچمها (توغها) ویا طبق باورهاى تركى براى جلوگیرى از چشم زدن به دم اسب بسته مىشد. پرچمهایى كه داراى چنین سنگهاى قیمتى ویا دانه هایى بوده اند. 
ساوه: [ساو-سابو ٫ ساوا] به معنى زدن٫ كوبیدن و دفع كردن است.(ریشه كلمات تركى امروزین ساواش٫ سووماق٫ سوووشماق...سوورماق).سابیر ویا ساوار همچنین نام اقوامى از تركان باستانخزر ٫ كومان٫ اوقور و بولغار و...و نام شخص نیز بوده است. همچنین ساو- چاو با بسط معنى از دفع و پخش كردن به معنى شان٫ شهرت٫ صدا و پیغام ...نیز مىباشد. كه به این معنى اخیر در نامهاى سبلان=ساو آلان و تركیب سوز سوو باقى مانده است.

آچار سؤزلر : تورک,
بؤلوم : Kenger
سه شنبه 27 اردیبهشت 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن
تصویب‌نامه درخصوص تقسیمات كشوری در استان آذربایجان شرقیشماره 282494/ت45052ك 

وزارت كشور 
وزیران عضو كمیسیون سیاسی و دفاعی در جلسه مورخ 10/11/1389 بنا به پیشنهاد شماره 66015/42/4/1 مورخ 2/5/1389 وزارت كشور و به استناد ماده (13) قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات كشوری ـ مصوب 1362ـ و با رعایت جزء (د) بند (1) تصویب‌نامه شماره 158802/ت38854هـ مورخ 1/10/1386 تصویب نمودند:
1ـ نام روستای دیل بیلمز از توابع دهستان آبش احمد بخش آبش احمد شهرستان كلیبر (استان آذربایجان شرقی) به روستای دلاوران تغییر می‌یابد.
2ـ نام روستای قیصرق از توابع دهستان اردلان در بخش مهربان شهرستان سراب (استان آذربایجان شرقی) به روستای قیصریه تغییر می‌یابد.
3ـ نام روستای اگوز گنبدی از توابع دهستان كوهسار در بخش مركزی شهرستان هشترود (استان آذربایجان شرقی) به روستای اكیز گنبدی تغییر می‌یابد.
4ـ نام شهر خراجو از توابع بخش سراجو در شهرستان مراغه (استان آذربایجان شرقی) به شهر خداجو تغییر می‌یابد.
این تصویب‌نامه در تاریخ 7/12/1389 به تأیید مقام محترم ریاست جمهوری رسیده است.


بؤلوم : Kenger
جمعه 16 اردیبهشت 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن

اورومییه


آبارا abara  آرخ.

اؤیش öyəş بیر ایل‎لیك قوزو.

پیش‎پیشا pışpışa بیدمشك.

توْسو tosu شوشه (بارداق), آبخوری.

چاتلانقوش çatlanquş بیر نؤو تیكان.

سیملیك simlik سؤیودلوك.

شمسییه şəmsiyyə چتر.

قدهله qədələ كوپه‎نین كیچییی.

مال یایان mal yayan مال اوْتاران.

هه‎لیت həlit یئملی اوْت علف.

هه‎یه həyə بلی.

یئربیر yerbir بیر ایل‎لیك چپیش.

یه‎وره yəvərə گامیشین بیر ایل‎لییی.

خوی

اله‎گز ələgəz آش تره‎سی.

اؤروش örüş كؤندم, شؤن. چؤچه çöçə ال چؤره‎یی. (زنجان: كؤكه. م.رزاقی).

قیپ‎لیجا qıplıca قدیم سو قایناتماق اوچون كیچیك قیپ‎لی (زنجان: قولپ. م. رزاقی.) قازان.

كئشیر keşir هویج.

كؤرتوز körtüz بیزرچین.

كوْلوت kolut كیچیك ائو, داخما. (زنجان: كوْلاتا. م. رزاقی.)

كپیر kəpir چایداندا باغلانان قوروم.

مراغه

چیلتیك çiltik شنلیك ائتمك اوچون بارماقلاری بیربیرینه ووروب سس‎لندیرمك.  بشكن. [بعضی چكیبدی شیره‎نی چیلتیك چالیر اوْخور].

دونبول dunbul دوداق. [حسینی كیمدیر منه دونبول بوزه. كریمی].

قاراخ qarax قره‎مه. [ولی بیزیم باشیمیز عادت ائله‎ییب قاراغا/ بو عادتی كی, بیزیم وار چتین دوشك قاباغا. كریمی].

میزیریق mızırıq یومورو تخته‎دن دوزه‎لینر تعزییه‎ده مراغادا باشلارینا چالارلار.

قروه

آبیء abe بودور.

میاندوآب

آپاریم aparım سیلیم.

اپریتمك əpritmək 1) ایلانین چالماسی.2) باخ: سؤزلوك. [ایلان كیمی بیله‎سین چالدی اپریتدی].

آتداماق atdamaq سیبقت آلماق. [یاتیرام هر گلن آتدیر منی یوْلدا قالیرام. م. كریمی].

آختا axta كؤز, كؤمورون قیزارمیشی. (كریمی).

آشقار aşqar 1) حئیوانـین قارنی. 2) باخ: سؤزلوك.

آغیز آتماق ağız atmaq اوْیان بو یانا باش و آغیز آتماق. [یات میخیوین دیبینده سن چوْخ آغیز آتما قوْی یازیم. كریمی].

آلازلاماق alazlamaq كئش گئتمك, بیر نؤو اوْغورلوق.

اندرمك əndərmək قوسماق. [قان انده‎ره‎سن. قارغیش].

اوْتاچی otaçı قدیم اوْت علف كؤز دوْكتوْرو. زنجاندا توتییه‎چی دئیه‎ردیلر. [مراغه‎ده اوْتاچی بیر خانیم وار ایدی/ مطب‎لری اوْتوروب یاتدیغی اوْتاقلار ایدی. كریمی].

اوْهه ohə اؤكوزه گامیشا ایخطار ورمك.

اوه‎ره əvərə قانین دال طرفی.

اوزونه داش یامانسین üzünə daş yamansın اوزونه یارا چیخسین (قارغیش).

اوشقونماق uşqunmaq بوراخیلماق. [اولگوج اوشقوندو قولاغیمی كسدی].

اومماق ummaq بیر شئیین حسرتیندن یوْرقان دؤشه‎یه دوشمك. باخ: سؤزلوك. [ایتین آخماغی قایقاناقدان اومار].

اووور uvur اوغور, یومن. [اووروم منیم آیدیندی موبارك قدمم من].

ائیره‎تی بیروْووز eyrəti birovuz

مصنوعی, عاریتی. [قوْتورا پودر-ی

كئرئم, ائیرتی ساچ قوْی كئچله].

ایلفیده ilfidə چؤره‎یی (خمیری) اوستونده آچان شئی.

اینگیلده‎مك ingildəmək زاریلداماق, اینله‎مك, سیزیلداماق.

ایكی پوللوق iki pulluq دیرسیز. [قوْنشو یانیندا سن بیزی لاپ ایكی پوللوق ائیلی‎سن. كریمی].

باتقا batqa باتكا. [من دئمیرم باتقانی آل قات بالا].

بارینما barınma 1) راحاتلیغا چیخما. 2) باخ: سؤزلوك. [وارسان سئویرم كی, بارینام بارلی باغیندان. كریمی].

باش وئرمه‎مه baş verməmə سؤز قولاق آسماماق. [حافیظ منی شیرازه دعوت ائله‎سه باش وئرمه‎رم فوروغی بسطامه یازمارام. كریمی].

باشی گوْرا تیتره‎مك başı gora titrəmək اؤلوم زامانی یـئتیشمك و حددن آرتـیق قوْجالماق. [دئدیم بو وضع یاراشماز سنه باشون گوْرا تیتره‎ر. كریمی].

بئلنچی ائلنچی belənçi elənçi بو

جور اوْ جور.

بورقو burqu حامام بورقوسو, نفیر.

بوْغازچیل boğazçıl باخ: بوْغازلی. [قوْرخورام خلق دئسین‎لر نه بوْغازچیلدی آغا. كریمی].

بوْغازلی boğazlı قارینپا. [خلقه شماتت ائله‎مه‎سن هامیدان بوْغازلیسان/ آروادا عئیب‎دی خانـیم اوْلسا بئله‎ قارین قولو. كریمی].

بوْمبالابوْش bombalaboş چوْخ بوْش.

بوْیون آلماق boyun almaq عؤهده‎یه گؤتورمك.

پئشه‎ری peşəri اوزوم باغینی ییغاندان سوْنرا اوْوولوب قالان اوزوم.

پاتلئت patlet اوست باش, سر وْ وضع.

پاس pas زنگ, پاسلانماق.

پستك pəstək بیر جوره لیباس.

پنسیمك pənsimək نجیس‎له تمیزین آراسیندا فرق قوْیمایان.

پئهیر pehir قانانـین بیر طرفی باغ كناریندا.

پولاكی pulaki پول سئون, بد خولق,

یالانچی, پینتی, لتینچی. باخ: لتینچی.

پؤلتوك pöltük كلك وورما, پوْلیتیك. [ایمدی یالان, نباتی یاغیندان چوْخ ایشله‎نیر/ بئش گون اؤز ایداره‎وه پؤلتوك سالانمیسان. كریمی].

پیرپیز pırpız 1) یووادا قوش ییغان اوْت, علف و پنبه. 2) باخ: سؤزلوك. [یووا فیكرینده دگیل كی, دوشه پیرپیز دالیجا. كریمی].

پینج pinc (پونج) اوْدون بوخاریسی.

تسگری təsgəri (ترسگری) ترسه. [بیر سؤز دئسه‎م, اوزومه باخما تسگری. كریمی].

تپه‎جك təpəcək كوزه‎نین آغزینا باسیلان یومرو پارچا.

ته‎توْووز tətovuz چؤره‎یین یانمیشی. (ساراب: تته‎واز. دئیه‎ن سئیید علا الدین سئیید زاده, توْپلایان: موصطافا رزّاقی. 22/9/1387 ).

توْو tov سورعتله فیرلانما. [گؤروم توْودان دوشه‎یدی یا سینایدی چرخ-ی دوّاری. كریمی].

توْپوخلوق topuxluq بیر نؤو لیباس. [قره روبند- توْپوخلوق وار ایدی شرم وْ

حیا. كریمی].

توْققا toqqa 1) تنه وورما, ضربه وورما. 2) باخ: سؤزلوك. [اوشاق بیر توْققا وورسا تئز آشارسان].

توله tülə اكیلن شئی, توْخوم. [بئل كولوك (كولونگ) كوْرلادی توْخوم توله‎می. كریمی].

تومماق tummaq ساكیت دورماق. [هره اؤز اوْتدوغو صندلده گؤزلرین یومدو/ باشین چكیب خیمینا كیرپی تك بیر آز تومدو. كریمی].

توكلوجه tüklücə سنبل الطیب, علف گربه.

تیخینما tıxınma دوْلما. [موْتال تپدیك قارین شیشدی تیخیندی. كریمی].

تیرینگه tiringə اوْیناق هاواسی. [دوعا, تیرینگه, ترانه قاریشدی بیر بیرینه].

تیسماق tısmaq كوسمك, اخم وْ تخم ائله‎مك. [گوله گوله‎نه كوسردیك تیساردیق].

تیلخاماش tılxamaş قاریشیق, پوْزغون.

جارجار carcar خرمن‎كوب (وه‎ل).

[اولاغا مین, اؤكوزه مین, كله مین/

قانلییا مین, جارجارا مین, وه‎له مین. كریمی]. باخ: قانلی

جازلاماق cazlamaq اوْغورلاماق. [چوْره‎یی دستمال‎لا جازلیرسان/ صابونو تاخچادان آلازلیرسان. كریمی].

جاغجاغ cağcağ چوْخ دورو ایسهال.

جؤوجو cövcü دوْداغین بوجاغی. [جؤجووو جیررام].

جورو cürü ضعیف.

جوْلا cola چوخور. [بلی سو چوْخ قالا بنزر جولاده گندابه. كریمی].

جیت‎قوْز citqoz تئز یئریندن اوْلوب داعواكار.

جیجیك cicik (گیجیك) حسد.

جیرجیر cırcır اوزوم آفتی.

جیرروْو cırrov دورو, مالات‎سیز.

جیزلا cızla قویروغون قوْورولموشو.

جیغجیغا cığcığa بیر نؤو قره اوزو دنه‎سی. ایری و اوجوز اوْلار. [قالیبدی جیغجیغا شانی آلان یوْخ. كریمی].

چئچه çeçə كئچه, قزیلدن دوزلینن كیلیم. [قالچا قالی گئتدی, گبه گئتدی, چئچه گئتدی/ بولمم بو دلیك‎دن نئجه

گئتدی. كریمی].

چئزمه çezmə كیچیك ال آغاجی.

چابان çaban چیبان. [پیس آرواتدان هراس ائله آماندی/ پیس آروات مقعد اوستونده چابان‎دی. كریمی].

چارپاز çarpaz ترسه, ضربدری(*).

چال چاتداسین çal çatdasın [قات گئجه نی گوندوزه چال چاتداسین. كریمی].

چال چال‎لیق çal çallıq ایكی نفرین آراسینی وورما.

چالاسر çalasər قدیم ائولرده یویونماق یئری. [تندیرلریمیز گازدی, شوفاژدی, چالاسر وان. كریمی].

چالیجی çalıcı آلیجی قوش. [چالیجی قوش دیمدیییندن تانینار. آتالار سؤزو].

چؤمچه گلین çömçə gəlin یاغیش یاغمایاندا آللاه‎دان یاغیش طلب ائتمك اوچون دوزه‎لن كوكلا و مراسیم.

چوْر çor اینك وباسی.

چوْرتان çortan توْربا قاتـیغی.

چوْلو çolu چوْلاق, توْپال(لنگ). [قدیم مثلدی ولی توش گلر چوْماق چوْلویا].

چیتداق çıtdaq 1) گؤزدن چیخان

چئوزه. [اللرده گول اوْل چیتداق اوْلوب

گؤزلره چیخما. كریمی]. 2) باخ: سؤزلوك.

چیلپك çilpək اسگی, اوشاغین قوْنداغینا قوْیولان دستمال‎لار.

حربه بیچمك hərbə biçmək تهدید ائله‎مك. [گه قیشقیراجاق اوستونه حربه بیچه‎جكدی. كریمی].

حؤوضك hövzək كورسونون آلتیندا بالا تندیر. [شامین ناهارین شوْرباسی حؤوضك‎ده پیشیردی].

خاپا xapa تخته‎دن دوزلینن خرمن سوْووران.

خالتا xalta 1) تازینـین اوستونه چكیلن پالاس. 2) باخ: سؤزلوك.

خفه‎نك xəfənək آسم. [خفه‎نكلی كئچی تك تؤ تؤ ائدیب سس دوتولوب. كریمی].

خشل‎لنمك xəşəllənmək دوْلماق, دوْیماق. [صرف ائله‎دیك ناهاری قارینلار خشل‎لنیب/ ایستیدی باش آتیب هره بیر یاندا هلله‎نیب. كریمی].

خوخ xux قوْرخوتماق علامتی. [بیرینه خوخ ائله‎ینده قیفیل‎لیر انگی].

خودورو xuduru بی خود. [دئمه‎دی

بو سؤزو ذاكیر خودورو/ فعله كنكن رییس اوْلسا قودورو. كریمی].

خوْرتان xortan خوْرتدان, قوْرخودان بیر حئیوان.

خوْررایی xorrayi بی خود.

خیپ xıp قین, قاب. [بوْینونو خیپینا باسیب اوْتوروب].

خیپ دوشمه xıp düşmə چوْخ یوْرولوب یاتماق.

خیشخیشا xışxışa بیر نؤو سوْیوق دیمه نوْخوشلوغو. [قیزیلجادان چیچكدن خیشخیشادان آللاه/ ساخلا منیم بالامی سوْو خطالاردان آللاه. كریمی].

خیم xım بوْینون چیخدیغی قفسه. [هره اؤز اوْتدوغو صندلده گؤزلرین یومدو/ باشین چكیب خیمینا كیرپی تك بیر آز تومدو. كریمی].

دئشه‎نك deşənək [توْیوغو آنبارا سالسان دئشه‎نك آتار].

دال چاتماق dal çatmaq تأخیره سالماق. [حاضیرم هر ایشیز اوْلسا, دئمه‎یین دال چاتارام. كریمی].

دامبیل dambıl آلت. [دامبیلیماجك].

دای day داها. [دای دوزلمز بو خلقین اعصابی/ بختی تك یوخلایاندا اسبابی. كریمی].

درده چیخماق dərdə çıxmaq زهره چیخماق(قارغیش). [درده چیخا گؤرنه شولوقدور بو یوْل/ بوردا ائلیرلر منی 47 یوْل. كریمی].

دریابی dəryabı بیر نؤو سو ساخلایان قاب. [كانادامیز دریابی‎نین سویویدو. كریمی].

دژژوْو dəjjov سفئه آدام.

الدستی əldəsti تئز, فؤورن. [قیش فصلی كی, گول سوْلدو قوْیوب خاریجه گئتمز/ گر گئتسه ده چوْخ پوْخ یئیه‎ر الدستی قئییتمز. كریمی].

دودورقایی dudurqayi قئیر-ی عادی ایشلر.

دوْققوز قوْیماق doqquz qoymaq كلك بازلیق, بؤرك بازلیق. [دؤولته دوْققوز قوْیورام دوْیمورام].

دومتونمك dümtünmək قوردالانماق. [اوتقونماغا, زیققینماغا, دومتونمه‎یه دیمز. كریمی].

دومو dümü قدیم اوْیونلاردان اوْلان

مازالاق اوْیونوندا دیوارین دیبینده دوز دورماق حالتی.

دیزقیراخچی dızqıraxçı سفئه و چوْخ سفئه دانیشان شخص.

دیزماری dizmarı بیر نؤو اوزوم, قوروسو چوْخ شیرین اوْلار.

دیزیلداتماق dızıldatmaq یئل بوراخماق. [دوْیجاق گلی نشئه هئی میزیلدار/ بندی بوْشالیبدی هئی دیزیلدار. كریمی].

دیلی یانمیش dili yanmış (قارغیش). [آی دیلی یانمیش آز دانیش].

دینگیلده‎مك dingildəmək آتیلا آتیلا یوْل گئتمك. [چون آغیر اوْلسا یوكون اینگیلدیسن/ یونگول اوْلان وقتیده دینگیلدیسن. كریمی].

زوْبون zobun بیر نؤو گئییم.

زؤوله zövlə یئكه میخ كی, طؤوله‎یه ووروب حئیوان باغلارلار.

زوْم zom اوزوم باغیندا توْرپاقدان ور دوزلتمك.

زیخلاماق zıxlamaq وورماق.

[دئهقان بئلی هئی كلله‎مه زیخلار یارالاننام. كریمی].

زیربازیر zırbazır پیس آدام. [زیربازیر اوْغلو].

زیققوْو zıqqov آیی اوْیناداندا چالینان ناهماهنگ ضرب.

سئشمه seşmə قوْیون قیغی.

سلیطه səlitə بی حیا. [قوْنشولاری یـیغما سلیطه داما. كریمی].

سلؤویر səlövir قزیلدن كول داشییان خورجین.

سئهین sehin ساخسیدان خمیر قابی.

سوپنگ supəng ساپاند (فلاخن). [نه قوشدو گله سوپنگه قوشلار].

سوتدو بییان sütdü biyan شیره‎سی آغ آجی بیر اوْت.

سوْخاسوْخ soxasox چوْخ شولوق. [چال ها چال  كشمكش سوْخاسوْخدو/ میللتین دادینا یئتن یوْخدو. كریمی].

سورولو surulu بیر جوره آش تره‎سی.

سؤوسك sövsək چوْخ و معناسیز دانیشان. [فصاحتله كاسیب عالی سوخنران اوْلسا سؤوسكدی. كریمی].

سوْولاماق sövlamaq 1)ایتیلتمك. 2)

دوْلاندیرماق. [هر پهلوان گلیب قمه‎سین

سوْولاییب گئدیب. كریمی].

سولوخ sulux 1) سو سطلی. 2) باخ: سؤزلوك.

سوْوماق sovmaq قوتارماق, كئچیرمك. [مجنون سوْووب ووحوش وْ طویور ایله آی گونون. كریمی].

سوْی ها سوْی soy ha soy چاپ ها چاپ. [چاپاچاپ, سوْی ها سوْی, كیم كیمه‎دی].

سیتیر sitir عوْورت گیزلتمك, مجازن آلت. [منی بركه قوْیما ووررام, سیتیرین چیخار یاخاندان. كریمی].

سینماق sınmaq ور شیكست اوْلماق. [اوْن مین اوْن مین كسیریك میللتی بیردن سیناریق. كریمی].

سییه siyə ایكی پوْنزا چكی, ترزی داشی.

شاپبا şapba ضربه.

شاققاوات şaqqavat هئیكل. [حئیف اوْ گؤزل شاققاواواتا هئیكله].

شیش اوْزاتماق şiş uzatmaq موزاحیم اوْلماق. [سن اؤز ایشینده اوْل منه چوْخ شیش اوزاتما قوْی یازیم.

كریمی].

شینتیر şıntır اتین شینتیری.

عفل əfəl (افل) لیر آدام, تنبل.

قاتماق qatmaq كئچل باشین كپه‎یی. [نه قده‎ر قاتماق النسه قاشیدیقجا باشیوی. كریمی].

قاداخ qadax بلا, دیلین نوْخوْشلوغو. [دیلیم قاداخلانیب, قوْلوم باغلانیب].

قاراخ qarax قرمه. [باش قاراق آلتیندا آغیز زهریده].

قارقانماق qarqanmaq قارقیش ائله‎مك. [قئینانایا بالدیزا هئی قارقانیر. كریمی].

قارنی زیغلی qarnı zığlı حسود. [قارنی زیغلی دگیلدی یوْلداشلار/ آدی یوْلداش وفالی قارداشلار. كریمی].

قارین قولو qarın qulu دله, چوْخ یئیه‎ن.

قازدیرماق qazdırmaq گئتمك, جهننم اوْلماق معناسیندا. [سوْلوب گول قاچدی بولبول باغلار اوْلدو زاغلارا منزیل/ نؤكر كرمانه قاچدی باغبان تهرانه قازدیردی. كریمی].

قاشقالماق qaşqalmaq اوزونه

دورماق. [خیردا خیردا آدامین قاشقالیر

آرواد اوزونه. كریمی].

قافلان qaflan داوارین قابیرغاسئ‎نین اوستونده كی ات. [داوارا شرطیدی اوّلده قافلانین قالینی. كریمی].

قاققودو qaqqudu مازالاغین اوْیونو.

قاللاخ qallax مسخره. [اوزه چكمه من فقیری داهی بس‎دی ائتمه قاللاخ. كریمی].

قانا qana 1) توْرپاقدان تپه كیمی مؤوه دایاق. 2) باخ: سؤزلوك.

قانتوْر qantor یئكه چكی وسیله‎سی, قاپان, ترازو.

قانلی qanlı كله, اؤكوزه باغلایان آرابا.

قپ qəp موتقللیب, قلب آدام.

قته‎لوْو qətəlov قره روی‎دان چای‎دان, چؤلده چوْبانلار چای دوزلدر.

قرراه qərrah اوجالی.

قزوْو qəzov چیلیمسیز آدام.

قزه‎لوْو qəzəlov دیرسیز.

قلمه قوْزان qələmə qozan شئیطان, اوشاق قوْرخوتماق اوچون.

قوْبول qobul بیر نؤو منقل.

قوْدال qodal انگل. [قو.دال اوْلما!, مگر

قوْدالدی و یا قیش چوْبان ننه‎دی. كریمی].

قورسا qursa مؤهره دیوار.

قوْزو یوْلوق qozu yoluq ال آیاقسیز آدام.

قوشق اوْلماق quşq olmaq قوشقونماق, دیسكینمك. قوشق ائله‎مه یوخودان آییلتما. [قوشق اوْلورام آخ نئجه دیسكینمه‎ییم].

قولله‎تئین qulləteyn عظمت. [سؤزون قول‎له‎تئینینه باخ!].

قوْموج qomuc دونبالچه, قوْموجون گؤتورمك. [باشلیللا قوْموجدو آبریم گئتدی اوتاندیم. كریمی].

قونداق qundaq 1) اوزوم سالخیمی نین یئكه‎سی. 2) باخ: سؤزلوك.

قوْو ها قوْو qov ha qov [فقط قاچاقاچ ایدی, قوْو ها قوْو, سوْخا سوْخ ایدی. كریمی].

قیرپ چیرپ qırp çırp اوْغورلوق, كئش‎له مك.

قیغان qığan آخیر, سوْن. [دیلین زهرلیغی داییم قوْیور منی قیغانا. كریمی].

قیللی qilli كنار, ایره‎لی. [گل قیللیمه!].

كاندال kandal سولو چایلارین كناریندا اوجا ساحیل.

كره‎لیك kərəlik مال تزه‎ییندن دوزلینن یئكه قاب كی, اوْنا معمولن قوْیون قیغی آلیشیق عوضینه تؤكولور.

كسسوْو kəssov تندیری دئشن آغاج. [گاه كسسوْویلان ویردیلا باشیم یارالاندی].

كلاوا kəlava یئكه خارابالیق. [گه اوْ كلاوه آغزیوی تونگی شراب یازمیشام. كریمی].

كله‎جوْش kələcoş خؤرك آدی.

كمچه kəmçə بننالیق وسیله‎سی.

كندی kəndi 1) قدیم اون یئری. 2) باخ: سؤزلوك.

كوپ küp كوپ سالما. سوْیوق دیمیش آداما سالارلار.

كودورو küdürü خارابالیق. [كودورو بایقوشو].

كولچو külçü كول داشییان آدام. [قیشدا گنه كول داشیرام كولچویه. كریمی].

كؤلگه‎ندیك kölgəndik آغاجدان

دوزه‎لینن كؤلگه سالان.

كهنگی kəhəngi بیر نؤو نوْخوْشلوق, قیچ آغریسی.

گؤتو پوْخلو götü poxlu دیرسیز

آدام. [هر گؤتو پوْخلو باغلاییب شئعریده بیر كیتابتی. كریمی].

گؤز داغی göz dağı گؤینتمك, اوره‎یینه اوْد وورماق. [گؤز داغی وئررلر آداما].

قویوم quyum میس‎دن دوزلینن سو قابی.

گیلچی gilçi گیل ساتان.

لاپاتقا lapatqa ائنلی بئل.

لارچیللاتماق larçıllatmaq لارچ لارچ سسی ایله یئمك. [ساققیزی یاخشی سالیب آغزینا لارچیللادیری. كریمی].

لاقلاق laqlaq حاجی لكلكین سسی.

لتینچی lətinçi پیس گئیینن آدام.

لولوك lülük آفتافانـین لوله‎سی.

مالاغان malağan اكینچی‎یه ایشله‎مه ابزاری.

مان man  عئیب.

مئه‎لنمك mehlənmək راحات

یاتماق. [هاردا یوخوم گلدی یاتام

مئه‎له‎نم/ احمد- ی بی قم كی, دئیه‎رلر منم. كریمی].

مترت mətrət اوْودوخ, دوْغراما توتولان یئكه ساخسی قاب.

مولخاوا mulxava باغدار.

مورقوز murquz كئچی‎نین قیرمیز رنگی.

موْزا moza 1) ائششك میلچه‎یی. 2) موْزالان. باخ: سؤزلوك.

موغاببا muğabba موغاوّا, عروسك.

مولكه‎زیراخ mülkəzırax یئرلی داوا آدی.

میسیلداماق mısıldamaq حئیوانین نفس چكمه‎سی. [سن یاتیسان میسیلدیسان طؤوله‎ده‎كی بالاخ كیمی. كریمی].

میققیللاتماق mıqqıllatmaq قوْیونون جوتلشمه‎سی.

میلاب milab قلیانین شیلنگی (آغاجدان).

ناینای naynay اوشاغا شادلیق هاواسی چالما.

نوْوا nova تخته‎دن دوزه لینن پالچیق

داشیما وسیله‎سی.

وردست vərdəst شاطیرین یانیندا

ایشله‎ین. [نه شاعیری تانـیری نه شاطیر نه وردستی. كریمی].

وره‎زن vərəzən اوزوم سریلن یاسدانجا صاف یئر.

ووْل vol دؤوران. [دور ایاغه هره‎نین شهریده بئش گوندو ووْلو].

هئزان hezan دامین اوستونه سالینان دیركلر.

هپوْو həpov قیلفتی آدام.

هه‎به həbə مگر.

هوْچه/ هوْققوش hoçə hoqquş ائششه‎یی سوروب آپارمانین علامتی.

هوددولوم hüddülüm دیرسیز آدام.

[هر هوددولومه باشیوا دؤننم دئمه‎ییبسن].[چاتا هر هوددولومه حوری, ائشیت آمما اینانما].

هوْزا hoza چوْماق.

هوْلالاماق holalamaq [بوْستانی گؤرجك هوْلالار كارمند].

هوه həvə دیشین ایری بویروسو. [شكلی دوه, دیشلر هوه, اوز قاره, قوْتور وه. كریمی].

هیرتیلداماق hırtıldamaq پیس گولمه. [باخدی خانیم ساعته هیرتیلدادی. كریمی].

هین/ هوْش hin hoş ائششه‎یه یئریمه/ دایانما امری وئرمك. [گرك كی, بیر نئچه آی یوْل گئده‎یدی هین هوْشیلان. كریمی].

یئره باتمیش yerə batmış اؤلموش (قارغیش). [واه واه یئره باتمیشلار اوْیاندی پیس اوْیاندی. كریمی].

یئزنه yeznə باج

بؤلوم : Kenger
دوشنبه 12 اردیبهشت 1390     یازار : Fuzuli
+0 به یه ن
دوز و اصیل آد = قوندارما آد
باش سوما = صومعه علیا
آشاغی سوما = صومعه سفلی
سیئوان = سگبان
كئچی قیران = بزكش
بین گول = هزار بركه
موتاللیق = متعلق
جووه ت = جوبند
كوشك سارای = كشك سرای
پشتو = پشتاب
پینه شالوار = شاد آباد
گون دوغان = كندوان
میو = میاب
خوجا-موجا خواجه مرجان
اورمیه = رضائیه
سالماس = شاهپور
سولدوز = نقده
قول قاسیم = گل قاسم
توفارقان = آذرشهر-دهخوارگان
قره چور = سیاه چور
شارابخانا = شرفخانه
كوجووار = كجاآباد
داش آتان = دانش آباد
بارش = بارنج
خاروانا = خروانق
سیدآوا = سعیدآباد
اووشار = افشار
سلمان كندی = سلمان كند
ینگی جه = نیكجه
سوماقلو = سماق ده
تاتائوچای = سیمین رود
قوشاچای-ایكی سو = میاندوآب
قره گؤلی = كج ساران
واسمیش = باسمنج
قره سو = سیاه چشمه
آرازبار = ارسباران
یام = پیام
ملیك كندی = ملكان
آجی چای = تلخه رود
هلاكو = هرزند
باش بولاق = سرچشمه
سووش بولاق = مهاباد
قاراچای = سیه رود
قوروچای = شاه آباد
دوه چی = شتربان
انه مه = انانق
قره سو = سیاهاب
قره گؤل = سیاه گل
قیزیل اوزن = سفیدرود
قبله بولاق = قبله چشمه
زنگان = زنجان
سایین قالا = شاهین دژ
خیوه(خیاو) = مشگین شهر
میشوو = میشاب
ساوالان = سبلان
قافلانتی = قافلانكوه
خوجا = خواجه
ساری قه یه = سارقیه
آخماقه یه = احمقیه
گوموش تپه = گومشیان
گوموش قیه = دمشقیه
تاری امانندا


http://yanlizbirqiz.blogfa.com http://azyurd.blogveb.com/